هدایت شده از مهدی کرار
گروه اول مرگ را «فنای مطلق» و نیستی همه چیز، دانسته و از آن وحشت دارند علت ترس و وحشت این گروه،
این است که پس از مرگ، زندگی وجود نخواهد داشت.
هدایت شده از مهدی کرار
گروه دوم با اینکه به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند و نیک می دانند که مرگ به معنی فنا و نیستی مطلق نیست،
اما به خاطر آنکه پرونده اعمال خود را سیاه و تاریک می بینند و به خاطر عشق به زندگی،
از چگونگی مرگ و رویدادهای پس از آن،سختی جان دادن و شکنجه های طاقت فرسا و مجازات دردناک
بعد از مرگ، از مردن وحشت دارند.
هدایت شده از مهدی کرار
گروه سومی نیز هستند که با آغوش باز به استقبال مرگ می شتابند و از مرگ وحشتی به خود راه نمی دهند
چرا که مرگ را پایان هستی نمی دانند و به سرای جاویدان ایمان دارند و مرگ را همچون تولدی دیگر
می دانند که با عبور از گذرگاه دنیا به سرای آخرت گام خواهند گذاشت.
هدایت شده از ابراهیم هادی
💠پاسخ این سوال👆
امام(عليه السلام) درخطبه ای از نهج البلاغه شریف چنان ترسيمى از پايان زندگى و مرگ به صورت لحظه به لحظه فرموده است که هر خواننده اى آن را در مقابل خود مجسّم مى بيند و در جريان شرايط هولناک آن قرار مى گيرد.
امام(عليه السلام) با تعبيراتى تکان دهنده انسان هايى را که از اين لحظه فوق العاده غم انگيز غافلند بيدار مى کند، تا قبل از فرا رسيدن زمانى که راه برگشت و جبران و تدارک نيست، به فکر خود باشند و زاد و توشه لازم را براى اين سفر خوفناک و طولانى فراهم سازند.
اما نبايد فراموش کرد گروهى از اولياء الله و پاکان و نيکان هستند که بر چهره مرگ لبخند مى زنند و تنگاتنگ آن را در آغوش مى گيرند; چرا که معتقدند: مرگ تنها جامه رنگارنگى را از آنها مى گيرد و آنها جانى جاودان به دست مى آورند و به تعبير ديگر: سکرات موت و حوادث هولناک لحظه جان دادن، بستگى به نيّت و عمل انسان دارد که مى تواند آن لحظه را به صورت دردناک ترين لحظات عمر، يا زيباترين لحظات زندگى در آورد.
هدایت شده از مهدی کرار
گروه سومی نیز هستند که با آغوش باز به استقبال مرگ می شتابند و از مرگ وحشتی به خود راه نمی دهند
چرا که مرگ را پایان هستی نمی دانند و به سرای جاویدان ایمان دارند و مرگ را همچون تولدی دیگر
می دانند که با عبور از گذرگاه دنیا به سرای آخرت گام خواهند گذاشت.
هدایت شده از ابراهیم هادی
#شرح_خطبه۱۰۹(بخش۴)
🔰مراحل تکان دهنده مرگ!
آنچه در اين فراز از خطبه مى بينيد شرح بسيار گويا و تکان دهنده اى است براى آنچه امام(عليه السلام) در آخرين جمله فراز گذشته - که مربوط به سکرات موت بود - بيان فرموده است:
✅(آرى!) حوادثى بر سر آنها فرود آمده که به هيچ وجه قابل توصيف نيست) «فَغَيْرُ مَوْصُوف مَا نَزَلَ بِهِمْ».
✅نخست مى فرمايد: «سکرات و شدايد مرگ و حسرت از دست دادنِ همه چيز، بر آنها هجوم آورده است». (اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِْ).
👈در واقع دو هجوم سنگين در آستانه مرگ به انسان مى شود; نخست: هجوم سکرات موت است، و آن حالتى است شبيه به گيجى مستى که بر اثر فرا رسيدن مرگ، به انسان دست مى دهد و گاه بر عقل او چيره مى شود و او را در اضطراب و ناآرامى فوق العاده اى فرو مى برد.😰
و ديگر: حسرت از دست دادن تمام چيزهايى است که در يک عمر طولانى براى گردآورى آنها زحمت کشيده و رنج ها تحمّل نموده است. امورى که سخت به آن دلبستگى دارد و گويى جزو وجود او شده است و در يک لحظه مى بيند، بايد با همه آنها وداع کند و بگذارد و بگذرد، و اين برهيجان و ناآرامى شديد او مى افزايد.😰
✅سپس به شرح آن سکرات پرداخته مى فرمايد: «به خاطر آن، اعضا و پيکرشان سست مى شود و در برابر آن رنگ خود را مى بازند; سپس مرگ تدريجاً در آنها نفوذ مى کند و ميان آنها و زبانشان👅 جدايى مى افکند; در حالى که ميان خانواده خود قرار دارند; با چشم 👁خود به آنها نگاه مى کنند و با گوش سخنانشان را مى شنوند و عقلشان سالم🧠 و فکرشان برجاست». (فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ، وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً، فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ، وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ، عَلَى صِحَّة مِنْ عَقْلِهِ، وَ بَقَاء مِنْ لُبِّهِ).
👈از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود که معمولا اوّلين چيزى که از کار مى افتد زبان است. همان زبانى که بزرگترين سرمايه انسان براى حلّ مشکلات اوست و چه دردناک است که انسان با چشم ببيند و با گوش بشنود و عقل او سالم باشد، ولى نتواند کمترين سخنى بر زبان جارى کند و خواسته هاى خود را شرح دهد.😭
👈يکى از شارحان نهج البلاغه در اين جا مثالى از تورات درباره مرگ نقل کرده است که بسيار گويا است.
🔅مى گويد: مرگ همچون درخت پرخارى است که در تمام بدن انسان فرو رود و هر خارى (همچون قلاّب) به يکى از رگ ها و عصب ها بند شود و يک مرتبه انسان قوى و نيرومندى آن درخت را از بدن جدا کند و تمام عروق و اعصاب را پاره پاره سازد.😱
✅سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «(در اين هنگام که سيلى سکرات بر صورت او نواخته مى شود، از خواب غفلت بيدار مى گردد و عميقاً به فکر فرو مى رود) فکر مى کند که عمرش را براى چه چيزهايى بر باد داده، و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است!». (يُفَکِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمْرَهُ، وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ).
✅«به ياد ثروت هايى 💵💴💶مى افتد که گردآورى کرده است; در جمع آورى آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک (هر چه به دستش آمده) در اختيار گرفته است، و گناه جمع آورى آن بر دامان او نشسته و هنگام جدايى از آن فرا رسيده است». (وَ يَتَذَکَّرُ أَمْوَالا جَمَعَهَا، أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا، وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا، قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا، وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقَهِا).
آرى او بيدار مى شود و نخستين کابوسى که بر وجود او سايه مى افکند کابوس اموال اوست! اموالى که به خاطر دلباختگى و دلبستگى به دنيا در فکر حلال و حرام آن نبود; يا با توجيهات نادرست، اجازه تملّک آن را به خود داده است. حال که پرده ها کنار مى رود، مى بيند چه بار سنگينى بر دوش او از حقوق الله و حقوق النّاس قرار گرفته و از همه بدتر اينکه راهى براى نجات از آن نيست. زبان گويايى براى بيان اين مشکل ندارد و به فرض که بيان کند، گوش شنوايى وجود ندارد! چه اينکه غالباً اطرافيان و وارثان نيز به همين درد گرفتارند و اگر چيزى بگويد، مى گويند: «هذيان مى گويد و عقل و هوش خود را از دست داده است!» تا به راحتى بتوانند اموال او را تصاحب کنند.
👈بدبختى واقعى اينجاست که زحمت گردآورى آن اموال و تبعات ومسئوليّت هاى الهى همه بر دوش او سنگينى مى کند، ولى او ناچار است از همه چشم بپوشد و ديگران از آن بهره گيرند.
✅لذا در ادامه اين سخن مى فرمايد: «اين اموال براى بازماندگان او به جاى مى ماند و از آن بهره مى گيرند و متنّعم مى شوند. لذّت و آسايش آن براى ديگران است و سنگينى گناهانش بر دوش او! و او گروگان اين اموال است!» (تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعُمُونَ فِيهَا، وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا فَيَکُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ، وَالْعِبءُ عَلَى ظَهْرِهِ، وَالْمَرْءُ قَد
هدایت شده از مهدی کرار
سئوالی که همواره درباره«مرگ» مطرح است، چگونگی «مردن» ( جدا شدن روح از بدن) است،
امام علی (ع) در خطبه ای در نهج البلاغه ، چگونگی مرگ را این گونه تشریح می کند؛
سختی جان کندن و حسرت از دست دادن دنیا، به دنیا پرستان هجوم آورد بدن ها در سختی جان کندن سست شده و رنگ باختند،
هدایت شده از مهدی کرار
مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز می دارد، او در میان خانواده اش افتاده
با چشم خود می بیند و با گوش می شنود و با عقل درست می اندیشد که عمرش را در پی چه کارهایی تباه کرده
و روزگارش را چگونه سپری کرده؟ و به یاد ثروت هایی که جمع کرده می افتد،
هدایت شده از مهدی کرار
همان ثروت هایی که در جمع آوری آنها، چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناک گرد
آورده و اکنون گناه جمع آوری آن همه بر دوش اوست که هنگام جدایی از آنها فرا رسیده،
و برای وارثان باقیمانده است تا از آن بهره مند گردند و روزگار خود گذرانند راحتی و خوشی آن برای دیگری
و کیفر آن بر دوش اوست، و او در گرو این اموال است که دست خود را از پشیمانی می گزد،
هدایت شده از مهدی کرار
به خاطر واقعیت هایی که هنگام مرگ مشاهده کرده است در این حالت از آنچه که در زندگی دنیا به آن
علاقمند بود، بی اعتنا شده آرزو می کند، ای کاش، آن کس که در گذشته بر ثروت او رشک می برد،
این اموال را جمع کرده بود
اما مرگ هم چنان بر اعضای بدن او چیره می شود، تا آن که گوش او مانند زبانش از کار می افتد،
پس در میان خانواده اش افتاده نه می تواند با زبان سخن بگوید و نه با گوش بشنود، پیوسته به صورت آنان
نگاه می کند، و حرکات زبانشان را می نگرد،اما صدای کلمات آنان را نمی شنود.
هدایت شده از مهدی کرار
سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا می گیرد و چشم او نیز مانند گوشش از کار می افتد
و روح از بدن خارج می شود، و چون مرداری در بین خانواده خویش بر زمین می ماند که از نشستن در کنار
او وحشت دارند، و از او دور می شوند نه سوگواران را یاری می کند و نه خواننده ای را پاسخ می دهد
سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمین می برند،و به دست عملش می سپارند
و برای همیشه از دیدارش چشم می پوشند.
هدایت شده از مهدی کرار
در خصوص کیفیت و وضعیت مرگ افراد مختلف شرایط متفاوتی وجود دارد؛ حتی برای مومنان هم در منابع دینی تفاوت هایی بیان شده؛ در آیات و روایات چهار نوع جان دادن داریم که براى هر یک بیان لطیفى آمده است:
1- خوبانى که راحت جان مىدهند. حضرت على (ع)مىفرماید:
هنگام مرگِ خوبان، بشارتى به آنان داده مىشود که چشمشان روشن می شود و به مرگ علاقه پیدا کرده و راحت جان مىدهند. (1)