eitaa logo
مُرَمَّل
982 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
27 فایل
هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ این حسین است که آغشته به خون است و اعضایش قطع شده...
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق خوب زندگیم ارباب♥📻•
:))
‌‌‌﴿بِســــمِ‌أَلْلّہِ‌أَلْرَّحْمَڹِ‌أَلْرَّحِيـــمْ﴾ ◖😔🥀◗ وقتے ازش سوال میکردن چرا میری سوریه میگفت: "شهرک هاے شیعه نشین تو محاصره هستند فرزندان موسے بن جعفر ؏💔 " هروقت دربارش حرف میزد امکان نداشت که چشم هاش پر اشک نشه... (: با بغض میگفت : "با زحمت براشون اذوقه میفرستادیم ولی میگفتن ما فقط امنیت برای خانوادهامون می خوایم🍃" وقتے فاطمه بهش میگفت: "بابا بمون پیشمون!" میگفت: "شما اینجا امنیت دارید کسے شما رو اذیت نمی کنه ولی بچه هاے اونجا از این نعمت محرومند ... یه دفعه که اومده بود مرخصی ازش درمورد این شهرک ها سوال میکردم میگفت : "عذاب وجدان دارم که چرا اینجا هستم در واقع زمانی که اینجا بود نبود! با تمام وجودش در فکر آزادی این شهرک های شیعه نشین بود.🙃" [شهیدمصطفےصدرزاده ] راوی مادرشهید . . . ♥️¦⇠ ›⁦
حسین‌جان ! از سوخته دل‌ها نگیر آقا غمت را.. یک وقت از دستم نگیری پرچمت را (:
از رقیه خانوم بخواین کربلاتون ؛ با دستای ِ کوچیکش گره وا میکنه ؛ خانوم‌سه‌ساله ( :
چــــــــادر مزاحم منــــــــ نیستـ ✘ دستــــــــ و پــــــــایم را نمیگــــــــیرد ✘ مادرمــــــــ بهــــــــ من ــــــــ آموختهــــــــ√:  چــــــــادر ســــــــر کردنــــــــ بلدیــــــــ نمیخواهــــــــد✘ عشقــــــــ میخواهــــــــد√
اصلاحطلب=سرباز ملکه😒
همینڪہ‌نوࢪخدا✨ دࢪدلت‌دࢪخشیده😇 همینڪہ‌حضرت‌مادࢪ❤️ توࢪاپسندیده🦋 چه‌چیزبهتࢪاز‌اینڪہ🌱 توچادࢪے‌‌هستے🧕🏻 وچادࢪت‌به‌حیا‌اعتباࢪبخشیده🔐
♨️ پیاده روی اربعین از روی نداری نیست! همون عراقیه اونجا التماس میکنه کفش ما رو واکس بزنه! هنوز خیلی مونده تا شما بفهمید ما برای چی اونجا جمع میشیم.
{🌹❤️} مــــن چـــادرم را کـــه مــے پـــوشـــم فــکـــر نـــکــن از تـــمــام دخــتـــرانـــه هـــایــم هــمــیـــن وقـــارش را بــلـــدم نـــه اتــفــاقــا بـــر عـــکـــس نـــاز و عـــشـــوه را خـــوب بــلـــدم!!!!! تـــو بـــرای مـــن ارزشـــے نـــداری کـــه بـــخــواهــم ارزشــهــایــم را بـــرایــت صــــرف کـــنــم.. مــن بـــرای یـــک غـــریـــبــه کـــه تـــنـــها چــنــد لــحـــظــه از کـنــار مــن مــیــگــذرد دخــتـــرانـــه هــایــم را خـــرج نمـــے کــنـــم! مـــن نــیـــازی بـــه نـــگـــاه هـــای بـــی ارزشـ نــــدارمـ!!!!!
همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز  عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش همکلاسی های نیازمندش اینها را بپوشد.