؛ نه آدابی نه ترتیبی که حُکم عاشقی حُب است ندارد عشق جایی بین ِ توضیح المسائل‌ها ... ،

روزی که گُذشت .

اگر فکر می‌کنید اینجا داره وقت شما رو هدر میده و چرت و پرت میگیم میتونید لفت بدید و من اون دنیا واقعا هیچ جوابی ندارم بابت وقت‌تون و راضی نیستم اگر اینجایین فقط رد بشید یا وقتتون گرفته بشه لف بدین اگر باب میل‌تون نیست و وقتتون هدر میره🌿 .

روزی که گُذشت .

آری، دعاها و ندبه‌های ما، وَرایِ نَفْسِ مُجرِم ما محبوس شدند،‌ و اینگونه شد که‌ [خاکستر نشینِ عادات سخیف] شدیم ؛

ما، تَحبِسُ الدُّعاء شده نفسِ مُجرمیم(:

برای دلتنگی ِ پیوسته‌ی این روزا .

میگم منوچهر چیه این دلتنگی ؟! چیه که لامصَب وسط ِقهقهه‌های از ته دل، وسط کش ُ قوس‌هایی که دل و روده مبارکت از شدت خنده میان، درست جایی که بقیه فکر میکنن رد دادی که اینقدر بی‌پروا میخندی، حتی اونجا منوچهر حتی اونجا میاد سُراغت ؛

چیه این دلتنگی که وسط مهمونی، وقتی وسط گپ‌ زدنای شبونه‌ای، یهو چشماتو ریز میکنی ُ خیره میشی به خطای نافُرم رو دیوار، چیه که یهو وسط ِ شلوغیا دلت یه کُنج میخواد که کسی نبینه فین فینای‌ بینیت ُ .

چیه این خون که اگ تو رگای دونفر مثل هم باشه .. ، چیه هم خون بودن ؟! چیه خانواده ؟! چیه مَنوچهر ؟!(:

روزی که گُذشت .

عقل ِ معاش می‌گوید که شب هنگام ِ خفتن است اما عشق می‌گوید که بیدار باش .

شده آیا که نفهمی که چه مرگت شده است؟!

عزیز ِ من .

چه خوش صید ِ دلم کردی، بنازم چشم مستت را ؛

برای هوای بارونی ِنوزدهم اردیبهشت .

بابا ما نشسته بودیم تو اتاق‌مون ُ زندگی‌مون ُ می‌کردیم، می‌رفتیم میومدیم کاری به کار کسی نداشتیم اصلا . یهو سر ُ کله‌ات از اون دور دورا پیدا شد ُ نیش ما رو باز کردی، اول گفتیم نه از هم صحبتی باهاش لذت بردیم لابد، علاقه که کشک نیست همینجوری پیش بیاد، گُذشتیم . دیگه نتونستیم جواب ِ پیامات ُ تو جمع بدیم یوقت قیافه‌مون عوض میشد، لبخندمون کِش میومد، همه سوال پیچ میکردن ما رو . هی ما تو خلوت باهات خنده رد ُ بدل کردیم، تا یه روز دیگه قبول کردیم دل ُ دادیم رفته .. حالا این ضربان ِ فلان فلان شده‌ام هی بالا پایین میشد، بعد گرفتی یه لبخند ُ وصله پینه سر در ِ قلب‌مون کردی، ما هم که رو ابرا سیر می‌کردیم، روز به روزم که قشنگ‌ترش میکردی . تا یهو کوچولو کوچولو دلمون ُ صاحب شدی، گذشت، برای اینکه تابلو نشه دلمون ُ باختیم گفتیم آقا بیا این دل ما رو پس بده، گفتیم حالا درسته ما دستمون و نشُستیم رد دلتون نره ولی شما که نباید می‌فهمیدی . خلاصه که ما دلمون شُما رو خیلی میخواد(:

آرام ِدلی، رفعِ غمی، مرهم ِدردی .

جُزئیات .

خدا بیامرز ِ جناب ِ شجریان ُ می‌گفت ‌ در نظر بازی ما بی‌خبران حیرانند ؛ راست می‌گفت راست می‌گفت(:

دلمون از دلتنگی پدرش در اومد اسماعیل .

تو همان دلپذیری ِ صبحی تا گونه‌های سُرخ غروب دعای ربّ ِ زِدني عِلمای هر قُنوت معرفت گوشه‌ی چشمان ِ تو تفسیر می‌شود و خواب گوشه‌ی لبخند ِ تو تعبیر می‌شود ؛

جُزئیات .

این کتاب چاپ اولی بود که داخل ِ ایران ترجمه شده بود، برای سال ۵۱ بود((((((: واقعا قلم فئودور برام ستودنیه بسیار بسیار .

بهم دیگه یادآوری کنید دوست داشتن ُ ، همو بغل کنید، باهم بخندین دعوا کنید، بزنید تو سر ُ کله هم، قدر همو بدونید زود دیر میشه خیلی زود(: