،،
همسر نزار قبانی توی یه انفجار داخل بیروت کشته میشه، نزار هم تو یه سرودهی حزنانگیز براش نوشت؛ بلقیس رفته بودی انار بخری، دانههایت را آوردند(:
،،
به قول ِصادق عزیز ما که غوره نشده مویز شدیم و از میکده بیرونمان کردند، تأسفی هم ندارد، فقط در انتظار ترکیدن هستیم، مدتی است که عمداً به محفل رفقا کمتر میروم و هر چند دیگر بنیه اجازه نمیدهد و کارها سخت خراب شده اما به جهالت ادامه میدهم، آن هم جهالت احمقانه که خودم بهش معتقد نیستم و لذتی هم برایم ندارد فقط پیچ و تابی قبل از ترکیدن است .
،،
خاطرات و که ورق میزنم، قطرههای اشکم بیاختیار میریزن، دردت به جون ِبیقرار و پر از گریهم، پس کی میتونم ببینمت؟! شجریانم امشب داره میخونه هرچه کویت دورتر دلتنگتر مشتاقتر، والا که حرف دل ما رو میخونه ..
هدایت شده از - قرین -
ای خدای پر زور من:))
این همه دلتنگی رو از
پیش پای بشر بردار .
Shamaizadeh-Gharibeh-256.mp3
6.29M
منم شماعیزاده منم همینطور .
،،
يا وطني وكأنك في غربة وكأنك تبحث في قلبي عن وطن ليأويك، نحن الاثنان بلا وطن يا وطني؛
،،
كل الدروب التي سلكتها أعادتني إليّ، كأنني لم أكن يومًا سوى رسالة لنفسي؛
،،
فرض کن تو را در آغوش کشیده باشم اینجا میان ِآغوش تو نمیمیرم که، نور به قبرم ببارد که عاشق توام .
،،
بهترين تعريفی كه میشه از انسان ارائه كرد همین جملهی فئودور ِ که میگه انسان عبارتست از موجودی كه به همه چيز عادت میكند اما نپرسید چگونه .
،،
عندما تریدون الرحیل ارحلوا لکن لا تعودوا ابداً کونوا للرحیل اوفیاء لکي نکون لنسیانکم مخلصین؛
،،
محکم کف بزن برای آنکه سنگدلی را به تو آموخته است و آنگه به گونهاش چنان بکوب تا خوب بداند که چه خوب آموختهای؛
،،
زیاد با خانوادهی شهید صدرزاده رفت و آمد دارم، اما فرصت نشده بود هیچوقت بگم چیزی برام بنویسن، دیروز سر مزار شهید بودم که حاج آقا اومد از شهید گفتن و . . بهشون گفتم برام یه توصیه کوچیک بنویسن که شهید خیلی روش تاکید داشتن، و چقدر به درد این روزای من خورد . . تهشم پدر شهید عطر آقا مصطفی رو هدیه دادن، خلاصه خواستم بگم آقا مصطفی برادریت برام ۶ ساله شد، دستت درد نکنه خیلی هوای منو داری(:
،،
''Ô métamorphose mystique De tous mes sens fondus en un, Son haleine fait la musique, Comme sa voix fait le parfum !''
˼ پـیامهاۍذخیرهشـدھ ⸀
،، ''Ô métamorphose mystique De tous mes sens fondus en un, Son haleine fait la musique, Comme sa vo
،،
ای همهی دگرگونی عارفانهی احساسم که یک پاره و یک پیکره گشتهای دَم او نوای موسیقی و صدایش تراوش عطر است .