،، دیوانه شدم ز ِعقل بیزار شدم خواهان تو را به عقل کاری نبُود | خُمینی ِکبیر .

ااسلام ُعلیک یا روح الله .

،، من خراباتیم، از من سُخن یار مخواه گُنگم از گُنگ پریشان شده گُفتار مخواه | خُمینیِ کبیر .

،، أحبائي؛ إذا جئنا لنحضر حفلة للزار، منها يضجر الضجر، إذا كانت طبول الشعر، يا سادة تفرقنا وتجمعنا وتعطينا حبوب النوم في فمنا وتسطلنا وتكسرنا، كما الأوراق في تشرين تنكسر فإني سوف أعتذر ؛

؛

،، أبا تمام إن الناس بالكلمات قد كفروا وبالشعراء قد كفروا، فقل لي أيها الشاعر لماذا الشعر حين يشيخ لا يستل سكينا وينتحر؟!

؛

،، أسائل دائما نفسي، لماذا لا يكون الحب في الدنيا؟! لكل الناس كل الناس مثل أشعة الفجر، لماذا لا يكون الحب قي الدنيا؟! مثل الماء في النهر، و مثل الغيم والأمطار، و الأعشاب والزهر، أليس الحب للإنسان عمراً داخل العمر؟!

0:31 همین .

،، لماذا لا يكون الحب في بلدي؟! طبيعياً كأية زهرة بيضاء، طالعة من الصخر، طبيعيا كلقيا الثغر بالثغر، ومنسابا كما شعري على ظهري، لماذا لا يحب الناس في لين وفي يسر؟! كما الأسماك في البحر؟! كما الأقمار في أفلاكها تجري، لماذا لا يكون الحب في بلدي؟! ضروريا كديوان من الشعر؟!

ای برده‌ امان ‌از ‌دل ِ‌عُشاق‌ کجایـے ؛ برای پس‌ زمینه‌‌ موبایل‌‌ #فور بشه🌱 .

؛

،، وَدَّعتُكِ الأمس، و عدتُ وحدي مفكِّراً ببَوْحكِ الأخير ِكتبتُ عن عينيكِ ألفَ شيءٍ كتبتُ بالضوءِ و بالعبير ِكتبتُ أشياءَ بدون معنى جميعُها مكتوبة ٌ بنور ِمَنْ أنت ِ. . مَنْ رماكِ في طريقي؟! مَنْ حرَّكَ المياهَ في جذوري؟! و كانَ قلبي قبل أن تلوحي مقبرةً ميِّتَةَ الزُهور ِمُشْكلتي أنّي لستُ أدري حدّاً لأفكاري و لا شعوري أضَعْتُ تاريخي، و أنتِ مثلي .

رفیق ِبچگی .

،، بغير تاريخٍ و لا مصيرِ محبَّتي نار ٌ فلا تُجَنِّي لا تفتحي نوافذ َ السعيرِ أريدُ أن أقيكِ من ضلالي من عالمي المسمَّم ِ العطورِ هذا أنا بكلِّ سيئاتي بكلِّ ما في الأرضِ من غرورِ كشفتُ أوراقي فلا تُراعي لن تجدي أطهرَ من ما عندي من شرور للحسن ثوراتٌ فلا تهابي و جرِّبي أختاهُ أن تثوري و لتْثقي مهما يكنْ بحُبِّي فإنَّه أكبر ُ من كبيرِ .

مراقب حرفایی که میزنید باشید مراقب رفتاراتون باشید آدما قلب دارن احساسات دارن و حق اینو دارن که یه جاهایی از دست شما ناراحت بشن .

همدیگه رو اذیت نکنید مگه چقدر زندگی میکنیم؟!

؛

،، میشه من برای همیشه برم تو دل یکی از قصه‌های عربی؟! قول میدم هیچ‌وقت، دلم نخواد که برگردم، ای کاش قلم بودم تو دست ِمحمود درویش، ای کاش درخت زیتون بودم .

غم ته‌نشین شده‌ت رو می‌بوسم، و هزاران بار در آغوش میگیرم تو رو عزیز ِبابهاء .

،، به تمام ِزبان‌ها تو را مرور می‌کنم، به زبان ِسکوت و غرق شدن در ماه، تا در سینه‌ام چیزی روشن شود حرکت کند و جهان را بخراشد .

؛

این قطعه‌ی عزیز ؛

،، برای نازُک‌دلیت که جویای آن هستم پُشت هم بنان ُ شَجریان خواندم، گُفتم ببین دلربا، نباش، نیا اما برای شما شجریان میخونم .

؛

،، حزن میراث ِقوم ِماست ؛‌ از کربلا تا به امروز ما محزون هستیم، این داستان جدیدی نیست، ما در عشق‌مان هم حزن هست، در وصال‌مان، در مرگ‌مان و حتی در شادی‌مان هم حزن هست ؛ نزار ِعزیزم .

کربلا نائب الزیاره همه بودم، بچه‌های اینجا، و کانال‌های، حامیم، غریبه‌ی‌آشنا، کمیته نازعات، گاردیوم، l'm rezvan، مجاز، آوینی، بیت‌الاحزان، مئاب، کمددیواری، عکاس بی‌حوصله، سبزیشمی، منیب، مکت‌ـب، ضحی، دلداده متحول | طهران، فواد، ماضی بعید، دخترحاجی،معتکف، عروض شبانه، مفتون، خسته، پارادوکس، اوکی باشه، آشفتگیه باید ببخشید، متناقض‌نما، سیده‌جانا، درخفای‌خویش، مفرد، نوارکاست، مترادف، صدای‌سکوت، افکاردرون‌من، آبی خاکستری سیاه، پرتقال، بیلاش و ... همه‌ی اونهایی که نام‌شون رو فراموش کردم برسونید به دستشون❤️‍🩹 .

؛

،، لديكِ اصدقاءٌ كثيرونْ كوبُ القَهوَةْ، الموسيقي، اشرطةَ الاَفلامْ صفحاتُ الكتُبْ و اليلَ و الشِتاءْ ؛

و انت تداري .