دوستت دارم زیاد، اما نمیگویم به تو!
چون که عاشق بعد از این اقرار، تنها میشود...
#سهیلا_فیاضی
#شعر
دستهای تو
چند سال دارند!؟
درختانی در هم تنیده!
موهایم را که نوازش کنی،
بهار میرسد!
عطر بیدار شدن ریشهها،
زمزمه زمین،
پاییز را میخکوب میکند!
در میان خشکی انگشتانت
نسیم بهار میرقصد،
و من
گردن سبزم را خم میکنم،
تا انحنای دستانت
هرچه عمیقتر،
پوست گرم مرا
لمس کند!
#هالینا_پوشویاتوسکا
#شعر
بعد مرگم شعرهایم را بخوان تا بشنوی
سرگذشتم تلختر از درگذشتم بوده است!
#فرامرز_عربعامری
#شعر
پیچیدگی عرفانی
عشق، به تنهایی دنیایی است. یا درست در میانش هستی، در آتشش. یا بیرونش هستی در حسرتش.«عشق» یک دنیاست.
نه حسرت وصالش از دل به در توان کرد
نه صبر در فراقش زین بیشتر توان کرد
#فروغی_بسطامی
#شعر
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
من آن طبیب زمینگیر زار و بیمارم
که هرچه زهر به خود میدهم، نمیمیرم
من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقههای زنجیرم
درخت سوختهای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
#فاضل_نظری
#شعر
خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش!
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
«اشک میریزد برای گرمی بازار خویش»
آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش!
باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو میکنم با سایهی دیوار خویش...
#حسین_دهلوی
#شعر
شرح این آتشِ جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نهفتَن تا کی؟
#وحشی_بافقی
#شعر
کدام پرنده
با بوی تن تو پرواز میکند
که باران را اینگونه
عاشقانه مینوشم؟
#بیژن_نجدی
#شعر
هستی ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم
باخبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم
در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی
نکته اینجاست که من رازنگه دار ترم!
#احسان_انصاری
#شعر