eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
234 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 والْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ؛ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ؛ وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ؛ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ 🌸زمین را برای خلایق آفرید، که در آن میوه‌ها و نخلهای پرشکوفه است، و دانه‌هایی که همراه با ساقه و برگی است که به صورت کاه درمی‌آید و گیاهان خوشبو! پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می‌کنید (شما ای گروه جنّ و انس)؟! 🌸And the earth—He laid it out for mankind. In it are fruits and date-palms with sheaths, grain with husk, and fragrant herbs. So which of your Lord’s bounties will you both deny? 🌸 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 @NABE935936000
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸شلغم ✍ از همون اولش بگم ؛ آقا اگه فکر میکنی که شلغم در دفاع مقدس نقش نداشته کاملا در اشتباهی ؛ یه ضرب المثل نمی دونم کجایی دفاع مقدسی و معروف میگه : 🍃شلغم به همه چیز ربط داره ؛ حتی مُخ 😁✋ 🍃از عملیات برگشته بودیم. دیگه تمام شده بود. آخه این چه وضعش هست. اگه نخوایم دوباره بریم منطقه و تو آب باید کی یو ببینیم. خب معلومه کسی نیست که ببینی، آش با جاش ر‌فته مرخصی این بنا به دستور هم تلفنی صادر شده... حالا 🍃آقا سه نفری راه افتادیم بنا به دستور پیش به سوی دیار عاشقان با دوتا ماشین تویوتا وانت رفتیم به سمت هورالعظیم تا اگه وسائلی جا مونده رو از دستِ افراد خودیِ تک زن به اموال بیت المالِ در اختیار خودمون نجات بدیم. 🍃رفتیم قرارگاه تاکتیکی با تدبیر مسئول دژبانی کلِ نیروهای دژبان تعویض و جابجایی شده بودند.خدا خیرت بده ؛! عجب تجربه ای عجب فکر بکری ؛! داخل نمیتونستیم بریم چه برسه وسایل بیرون بیاریم. از ما اصرار و از دژبان انکار که همچین جایی که ما ادعا میکنیم در اینجا وجود نداره چونه زدن فایده ای نداشت ممکن بود تیر بخوریم😁😳 🍃رفتیم سمت خط وآبراه؛ خدا رو شُکر قایق فراهم بود.با یه سکانی تازه آموزش دیده رفتیم تو آبراه؛!هیچ وقت با این جور آدما نرید توخط سخت میشه فهمید که جون سالم بدر می‌برید یا نه!بعداز چند بار که رفتیم به طرف نیزارهای کناری آبراه تازه متوجه شدیم سکانی تازه کاره و خِبره ها رفتن مرخصی؛! 🍃تازه کاری سکانی رو سه نفری موقعی بیشتردرک کردیم که دیگه داشتیم با شنا جون خودمون رو تو آبراه نجات میدادیم.با هزار زور وزحمت برگشتیم تو قایق و یخ زده به سمتِ خشکی و تویوتا وانت و بخاری آرامش بخشِ ماشین... 🍃با لباس خیس و گرمای داخلِ ماشین برگشتیم قرارگاه پنج طبقه ها اهواز و یه راست داخل اتاق و تعویض لباس‌های خیس کم کم لرز کردیم و تب اومد سراغمان 🤧🤒 🍃آقا به یکی از پیک های فرماندهی ماموریت برای نجات ما داده شد تا برود و کمی شلغم فراهم کند و بیاید. آقا این بنده خدا سر صبح جمعه ای رفت و با هزار زحمت شلغم خرید و برگشت. فکر کنم سه یا چهار کیلو هم خریده بود. 🍃آمد تا پای ساختمان اما شکل و قیافه ی شلغم و رنگ و عطرش سبب شد. اولین اشتباه را بکند. نترسید. به میدان مین برخورد نکرد. داخل قرارگاه بود و داخل شهر! 🍃دومین و آخرين اشتباهِ ؛ دوست همرزم ما این بود که ؛ یکی از شلغم ها رو گاز زد و دید ای بابا این که ترب سفیده ؛ و اشتباهی خریده ؛!بگم که این بنده خدا تا حالا نه شلغم دیده بود و نه خورده بود. بعد بخاطر اینکه برو بچه ها دستش نگیرند همه ی شلغم ها رو ریخته بود اطراف پارک خودروها در پشتِ ساختمان💖✋ 🍃اومد و گفت روز جمعه ای شلغم کجا پیدا میشه آخه ؛! فقط یکم نون گرفتم... یکساعت بعد کاشف بعمل آمد که چه دستِ گلی به آب داده رفتیم سراغ شلغم های پخش شده در محوطه و بخشی از اونا رو پیدا کردیم و آوردیم. 🍃شلغم های بازیافتی رو بار گذاشتیم روی چراغ علا الدین و سه چهار ساعت بعد بوی شلغم پخته تمام بلوک رو برداشته بود. باهمون یه بار شلغم چنان برنامه ای برای خودمون چیدیم و ساختیم که تا یک هفته هر رزمنده ای ما رو میدید... 🍃میگفتن سلام و درود بر برادر شلغم دوست😁✋ 🍃اگه روزی خدای نکرده سرماخوردگی پیدا کردید حتما از این ماده ی دشمنِ خودی شادکن؛ با کمی عسل استفاده کنید. معجزه میکنه...اگه اون روز عسل داشتیم يقين داشته باشید که اونقدر خوش شانس بودیم تا زنبور هم به سراغ مابیاید و ی حالی بدهد😁 🍃جریانِ شلغم تو همین ساختمان پنج طبقه ها دوبار برایمان اتفاق افتاد و هر دوبار روز جمعه بود... 🍃هر دوبار همرزمی که فرستادیم شلغم بخره نا بلد بود و شلغم ندیده و اتفاقا" هم شهری☺️ 🍃 تستِ شلغم یکی ؛ دور ریختن در یک محل و ساعتی بعد در همان حوالی گشتن هم به همین شکل که تعریف کردم یکسان 😁😳 🍃تنها وضعیتِ سرما خوردگی بچه ها بود که یکبار سه نفر و بار دوم ده پانزده نفری دچارش شدیم. و اینکه بار دوم یادمان رفته بود از تجربه اولی درس بگیریم😉😂 🍃صبح اول هفته ی همه ی شما به خیر و نیکی و عافیت و عاقبت به خیری 💖😊✋ 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 @NABE935936000
🌸هوالحکیم 🌸باز هم یادش بخیر ✍حاج‌اسماعیل دولابی می‌گفتند: 🍃خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدم‌ها را جذب می‌کند. مجذوب خودش می‌کند. 🍃تار خدا، است. نغمه‌های آسمانی است. خیلی‌ها را از طریق قرآن جذب خودش می‌کند. 🍃خیلی‌ها را با تور خودش جذب می‌کند. مثل مراسم و مراسم ماه و شب . 🍃تیر خدا همان بارهای است. غالب آدم‌ها را از این طریق مجذوب خودش میکند.اولیای خدا برای این مشکلات لحظه‌ شماری می‌کردند 🍃شیخ بهایی می‌گوید: ☘شد دلم آسوده چون تیرم زدی ☘ای سرت گردم چرا دیرم زدی. 🌸اگر کسی به گرفتاری‌ها چنین نگاهی داشته باشد،دیگر جای برایش باقی نمی‌ماند. این گرفتاری‌ها باید زمینه ما را فراهم کند. 🍃گرفتاری‌ها باید زمینه ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم، تا مصیبتی می‌رسد، ناراحت می‌شویم. این شیوه خداست. 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 @NABE935936000
🌸 يرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ 🌸میخواهند که نور خدا را با دهانشان (گفتار جاهلانۀ خود) خاموش کنند، در حالی که خدا نمیگذارد،تا آنکه خداوند نور خود را در منتهای ظهور و حدّ اعلای کمال برساند، هر چندکافران ناراضی و مخالف باشند... 🌸 ✍اگه دیدید ، دشمن داره در عین دشمنی اش گستاخی هم میکنه به باورهای دینی و مذهبی شما يقين داشته باشید ؛ راهی که در پیش گرفته‌ اید در مسیر حق و درستی قرار گرفته پس به خدا توکّل کن.💖😊✋ 😡 🌸 🌸 ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 @NABE935936000
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸مرخصی عید هم تمام شد ✍شاید ما انسانها به رو خودمون نیاریم که ردِ پای خدا هر کجا که بریم به شکلی پیداست و ما خودمون رو به کوچه علی چپ میزنیم.حتی شده در بیشتر اوقات از قد و قواره خودمون بزرگتری می کنیم و آرزوهای محال طلب می کنیم. 🍃روزهای سخت پس از عملیات به سرعت سپری شدند. شب عید رفتیم خونه و سبب تعجب پدر و مادر و خواهرم شد. آخه همین چند روز پیش بود که اومده بودم. 🍃مامان جون تو انجمن خانم ها ی محله که مراسم ختم انعام ؛ یسن ؛ الرحمن و... یا سفره ابوالفضل و... برگزار می شدشرکت می کرد و به همراه مادرشهدا ورزمنده ها فعالیت میکرد. 🍃 گمنام بود. مادرهای کوچه خودمون بعضی ها میدونستند که من جبهه هستم اما نمی دونستند که کادرنظامی شدم و سایر خانم ها که اصلا نمی دونستند که این مادر هم مادر یک رزمنده هست. و صد البته که گروهی هم فکر میکردندمن سرباز فراری جنگ هستم. 😁 🍃وقتی مرخصی بر میگشتم‌ پشت جبهه تو کوچه یه طور دیگه نگاهم میکردند. اما بودند مادر شهیدهایی که با فرزنداشون دوست صمیمی بودم و اونا خوب می دونستند که من چکار میکنم.‌بگذریم. 🍃اون سال عید اصلا نفهمیدم چطوری گذشت. به سرعت عموها و عمه ها اومدن و رفتند و ما هم به بعضی از اونا سر زدیم . 🍃آقای قوامی و هاشمی که دوست های بابا بودند و آقای هاشمی که پدر شهید بود هم عید اومدن خونه ما عید دیدنی و کمی از جبهه و جنگ صحبت کردند. هر دو نفر سفارش می‌کردند مراقب باشم تا بلایی سرم‌نیاد.😁 🍃یه روزی مامان گوشی تلفن رو برداشت که از بیرون زنگ خورده بود و شروع کرد به خوش و بش کردن خیلی صمیمی ؛ من هم یه گوشه ی اتاق نشسته بودم و میوه میخوردم. 🍃وقتی صحبت ها تمام شد و گوشی رو گذاشت گفت پسرم از اهواز بود. عجب دوست نازنینی داری ها گفتن بهت بگم مرخصی تمام شده برگرد سر خدمت زود خودتو برسون. 🍃بعدش ادامه داد مراقب خودت باش بابا این بار عملیات طرفهای خرمشهر و آبادان هست. زیاد نزدیک خط نری ها مراقب باش . گفتم مامان آخه این چه حرفی هست میزنی عملیات فلان نقطه هست. هر بار عملیات میخواد بشه شما یه نقطه ای رو میگی !😳😁گفتم نکنه تو انجمن گفتن. گفت آره پسرم تو انجمن صحبتش بود. 🍃گفتم خب همین شما هستید که عملیات رو لو میدید دیگه 😳😁 می شنید تصمیم میگیرید که کجا عملیات بشه ما هم باید بریم همون جا بجنگیم. نکنید بابا😁✋ 🍃 اما تو دلم گفتم خب دشمن هم با این همه خبرهای مختلف گیج میشه که کدوم نقطه عملیات هست. اما تازه عملیات تمام شده ؛ مگه به این زودی ها عملیات میشه... 🍃فردا صبح یکم وسایل سوغاتی ؛ کلوچه محلی و مربا تهیه کردم و گذاشتم تو ساک برزنتی سبز رنگ و بعدازظهر راه افتادم رفتم رشت و با خواهش و تمنا تو بوفه اتوبوس یه جایی فراهم شد و پیش به سوی اهواز... 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 @NABE935936000
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁عابد برصیصا پرسید: «چکار باید بکنم؟» 👿شیطان گفت: «یک مرتبه مرا سجده کن.» 🍁عابد سؤال کرد: «در این حال که من بر بالای دار هستم چگونه تو را سجده کنم.» 👿شیطان گفت: «من به یک اشاره قناعت می کنم.» 💥عابد فقط با سر اشاره به سجده کرد و در آخرین لحظات زندگی نسبت به پروردگار جهان کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگیش خاتمه دادند. 🌸كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ 🌸 کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو! (تا مشکلات تو را حل کنم)، اما هنگامی که کافر شد گفت: من از تو بیزارم و از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم. 🌸 ✍خداجونم امروز و در همین لحظه هم ما را آنی به خودمون وا مگذار همونطور که هیچ گاه ما رو لحظه ای از خودت دور نمیکنی و مراقب ما هستی؛ اما شهادت را روزیمان فرما💖😊✋ 🌸 ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 📚 تفسیر منهج الصادقین 🌸 @NABE935936000
خاطراتی از دفاع مقدس
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸دوستِ دوست داشتنی ✍مدتهاست به این فکر می کنم که خداوند متعالی در زندگی دنیوی ما انسانها ، افرادی را سر راه ما قرار می دهد که به حرکات و سکانت ما برکت ببخشد. 🍃دریافتن این موضوع که میگم خیلی سخت نیست، حتی یک لبخند می تونه الهام بخش باشه و برادر محسن اسدي از اون دست آدمهای نازنین بود‌. 🍃یادش به خیر ؛! شاید چهار یا پنج سالی بود که با شهید احمد کاظمی بود. و من هم تقریبا به همین میزان با او دوست و رفیق شده بودم. 🍃مداح بود و اهل دل و به موقع لزوم در خنداندن دوستانش کم نمی گذاشت. همیشه ی خدا یه تبسمی روی چهره اش احساس می کردی ... خیلی نازنین و مهربان بود. 🍃تکیه گاهش اول خدا و سپس شهدا . 🍃 آرزو داشت شهید شود. 🍃یک روز در ستاد مشترک سپاه به همراه شهید حاج احمد کاظمی برای جلسه آمدند. 🍃سر صبح بود و همان پایین در ماشین ماند. 🍃 به نگهبان در ورودی گفتم. برادر اسدي را صدا کن بیاید بالا ، نیامد ، ! 🍃به تمیزی ماشین و معطر بودنش خیلی توجه داشت. ! 🍃احمد هم او را به چنین کاری تشویق می کرد. نظم، انضباط و... 🍃مجبورم کرد برم پایین ساختمان دنبالش، با خنده و شوخ طبعی به استقبالم آمد. 🍃وقتی می رسیدیم به هم اول دست دادن بود و بعد بغل کردن! و آخرین اخبار و خنده... 🍃دست کرد در جیبش و گفت: نبی بیا ببین. چند روز پیش یه عکس گرفتم، مثل ماه، این حیوانکی فقط بدرد شهادت می خوره ، اینو نگاه کن فقط بدرد سنگ مزار شهدا می خوره یعنی میشه... 🍃من هم با شوخی بهش گفتم ، دیر اومدی و زود می خوای بری ... یکم صبر کن دیگه ، اول ما بعد شما ها ... حالا بیا بالا صبحونه بخور یکم پیش ما بشین بعد... 🍃گفت : ممنونم یه مداحی دارم گوش کنم ، بعد . !! 🍃اون موقع متوجه نبودم که اگه تمنای شهادت داری بی خودی به سابقه ی قبلی خودت توجه نکن! همین که بخشی از زندگیت به شهدا وصله و تکیه گاهت شهدا هستند. خود به خود به سمت شهادت در حال پروازي، و روزی میرسه که باید جایی برای شهادت روی باندی از هر نوعی که باشه فرود بیای !! 🍃و این چنین بود که در ماموریتی به شمالغرب در روز عرفه محسن آقای زیبا روی و خندان و رفیق تازه یافته با رفقای سابقون به سمت شهادت پرواز نمود. و در باندی خاکی و بدون باز گشت در ارومیه فرود آمد و ملکوتی شد و شهدایی و پروازي به سوی ابدیت... 🍃چند تا ویژگی ناز آقا محسن اسدی داشت ، 🍃اول اینکه اهل دل بود و مداحی می کرد. 🍃فرصتی دست می داد زیارت عاشورا می خوند. 🍃قانع بود و مطیع دستورات فرمانده 🍃شهادت طلب و غصه می خورد که شاید بتونه روزی شهید بشه... 🍃به وقت شهادت هم ، با اینکه همه فهمیدن هواپیما در حال سقوط هست و شهادت نزدیک؛! دست کرد ضبط خودش رو روشن کرد ، وضعیت هواپیما رو گفت: و شهادتین و سپس ... ✍دوستِ دوست داشتنیم ، خوشا به سعادتت، دست مان را هم بگیر و بیاد دوران خوش همسفری و رفاقت! 🌸والعاقبه للمتقین 🌸دعابفرمایید✍ نبی زاده اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج). پروردگارا! شهادت در راه خودت و در رکاب ولیّت، امام مهدی(عج) را روزی مان فرما.  🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
asadi.wma
172.4K
این فایل صوتی مربوط به سقوط هواپیما هنگام فرود در ارومیه در روز عرفه است . 🌷شهید محسن اسدی راننده و محافظ شهید احمد کاظمی می باشد که در این سخنان به آسیب دیدگی موتور هواپیما اشاره کرده است. 🌷 می گوید : موتور نداریم ، ۳۰ دقیقه است در آسمانیم و با سلام و صلوات قصد نشستن در ارومیه را داریم . 🌷ان شالله که بخیر بگذرد. 🌷در همین حین هواپیما در سراشیبی سقوط قرار گرفته و حاضرین متوصل به ذکر و نام اهل بیت شده و این شهید اسدی است که نام مبارک علی علیه السلام را بر زبان می آورد.
🌹خدایا شهادت را نصیبم کن، دلم برای حسین خرازی پر میکشد، دلم برای شهدا پرمیکشد 🌹دنیا را رها کنید،دنیا را ول کنید، همه چیز را در آخرت پیدا کنید و رضای خدا را بر رضای مخلوق ارجحیت دهید. 🌹 ۱۹ دیماه سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی ویارانش گرامیباد