eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
236 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌺جمعه های مهدوی 🍀💚 🍀السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ.. 🍀سلام بر شما و نَفَس مسیحاییت که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا میدمد ، تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر گیرند. 🍀یابن الزهرا ؛هزار بار هم که بهار بیاید کافی نخواهد بود. بهار بیاید و تیشه ای باشد برای شکستنِ انجماد دل هایی،که سالهاست یخ زده اند! به گمانم ظهورتان نزدیک است! 🍀یابن فاطمه ؛ سالهاست قلبمان از دوریتان سر به پژمردگی نهاده ، اما خبری از شما نیست ای ضربانِ قلبِ بهاریم ،آقا جان بیایید و تمامی قفلهای بسته ی روح و روانمان را بگشایید ای عزیزِ دلِ فاطمه بیایید تا به زخمِ دل شیعیان مرحمی نهید. 🌸اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰.
🌺هوالحکیم 📗 کتابِ دیدار به وقت باران داستان هایی از امداد و کرامات امام زمان نسبت به منتظران 📘 داستان های این کتاب برگرفته از واقعیت است و نویسنده با قلمی جذاب آن ها را پرداخته و خواندنی کرده است. خانم طهورا حیدری در این مجموعه به ماجراهایی پرداخته است که در دوران معاصر اتفاق می افتد و رابطه مستقیمی با ارتباط معنوی با امام زمان (عج)دارد. ✂️ برشی از کتاب: 🍀علامه مشغول درس گفتن بود. طلبه ها تند تند می نوشتند. سرها فقط برای لحظه ای نگاه به استاد، از نوشته ها برداشته می شد. صدا از در و دیوار در نمی آمد. علامه کجا هستند؟ 🍀با صدای مرد،علامه هم سکوت کرد. نگاه همه به سمت در رفت و مرد که آشفته، بدون سلام تو دوید، نگاه ها رفت سمت علامه و مرد.دانه های عرق از شقیقه هایش می سرید و روی پیرهنش می چکید. چشم هایش گرد شده بود… ✍نویسنده: طهورا حیدری 📖تعداد صفحات: ۱۴۸صفحه 🖨ناشر: کتاب جمکران
🌺هوالمحبوب💚 🍀 واقعی عیار کارش را با سنگ محکِ می آزماید: چگونه 👇 🍀 یکی از مهمی ست که هر منتظری باید به آن توجه داشته باشد زیرا بر طبق حدیث: «انسان‌هایی که هستند امام عصر هستند.» 🍀 اگر فردِ منتظرِ ظهور، و باشد و در همه کارها را مد نظر قرار دهد به و نزدیک‌تر می‌شود. 🍀 گفته می‌شود که ، ما را به میرساند . اما باید بیشتردقت کرد که این ، است که ما را به میرساند البته عملی که و برای باشد. 🌷امام صادق علیه السّلام می‌فرمایند: 🍀« خالص عملی است که نخواهی جز خدای‌ متعال کسی تو را برای انجام کاری تمجید کند». 🍀دوستدارانِ امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف با شخصی مانندِ شیخ مفید میشود که امام زمان در نامه‌هایشان او را اینگونه خطاب می‌کنند « بر تو که من هستی و در دینت مخلصی». ﷽اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🍀وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا 🍀و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى ‏كنيم . ولى ستمگران را جز زيان نمى‏ افزايد. 🍀 💚از خدا پرسیدند؛ عزیزترین بندگان نزد تو چه کسانی هستند؟خداوند به مهربانی فرمود: آنها که میتوانند تلافی کنند؛! اما به خاطر من می بخشند. 💚 روزتان پر از آرامش همه چیز درست خواهد شد؛! فقط به خدا اعتماد کنید. 🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در ایام نوروز ۱۴۰۱ با حضور در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه‌السلام) در شهرری ضمن زیارت امامزادگان این حرم شریف به دعا و مناجات پرداختند. 🍀 در جریان این زیارت نوروزی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر مزار برخی از علما و شخصیتهای مدفون در این آستان از جمله آیات و حجج اسلام : ری‌شهری، حسین لنکرانی، ملاعلی کنی، محمدرضا مهدوی کنی، محمدتقی فلسفی، سید ابراهیم خسروشاهی، میرزا عبدالکریم حق‌شناس، میرزا حسن ثقفی تهرانی، حاج آقا مجتبی تهرانی، عزیزالله خوشوقت، شیخ حسن پهلوانی تهرانی، سیدمحمد ضیاءآبادی و شهیدان حاج محمد اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی حضور پیدا کرده و برای ایشان طلب مغفرت کردند. 🌷 حضرت عبدالعظیم حسنی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)، امامزاده حمزه فرزند امام موسی کاظم (علیه‌السلام) و امامزاده طاهر نیز از نوادگان امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) هستند. 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌺عملیات والفجر ۸ ✍شاید باورتون نشه زیر این همه فشار شیمیایی و بمباران هوایی؛ یه بلدوزر در انتهای قرارگاه داشت برامون سنگر می کند. و اصلا هم به خرجش نمی رفت که بمباران هست. 🍀 اگر بیشتردقت می کردید. می‌دیدید که چطور و باچه وسواسی از لابلای درختان نخل بلدوزر رو حرکت میده که درختان آسیب نبینند. جایی که بر اثر بمباران هوایی بسیاری از درختان یا از سر قطع و یا از ریشه در آمده بودند. 🍀ماشین پیک ما هم که بر اثر بمباران هوایی یه شهید داده بود و خودش هم نابود شده بود وسط ورودی مقر افتاده بود و به هیچ طریقی نمی شد جابجا کنیم. تا اینکه یکی از بچه ها از عقب ماشین یه وسیله ی غنیمتی آورد. 🍀هواپیماهای بعثی عراق به وقت پرواز چترهای رو با آهن های آلیاژی خاص در فضای اطراف خودشون رها می‌کردند تا رادارهای خودی یا موشک‌های حرارتی ما نتونن شکارشون کنن. همین وسیله رو همرزمی پیدا کرده بود و به همراه داشت. آورد و به بلدوزر بست و ماشین رو از جلوی درب مقر برداشتیم و بردیم آنطرف جاده گذاشتیم. 🍀در همین حین بچه های توپخانه خلبانی که با چتر فرود آمده بود را برای بازجویی به مقر ما منتقل کردند. خلبان میگفت. دیدم موشک به سمت هواپیما می آید. قبل از برخورد با هواپیما از صندلی پرتابی خود استفاده کرده بود و خودش را نجات داده بود. 🍀خودم دیدم که موشک به هواپیمای دیگری خورد و هواپیمایی که این خلبان از آن پرید بیرون ، بدون برخورد با موشک خودی به سمت زمین سقوط کرد. 🍀با این حال هنوز ماجراهای این مقر تازه تاسیس هنوز تمام نشده وما در بیرون روستای زیبا و دلفریب اروندکنار مشغول ساماندهی نیروهایی هستیم که پشت سر هم سر میرسند تا به نقاط مختلف در شهر فاو منتقل شوند. 🍀یکی از مقرهای ما در کنار مسجد شهر فاو بود. خانه ای با چند اتاق با سقف های بزرگ و بلند و حیاط خلوت پشت خانه و... که برایتان خواهم نوشت. 🍀با این حال مجددا در همان ساعات اولیه با نامه ای که دریافت کردیم. به سمت آبادان حرکت کردیم تا آن را تحویل دهیم. جایی در نزدیکی گلزار شهدا... 🍀همین روز دوم که معلوم شد چه کلاه گشادی سر عراقی ها گذاشتیم .فهمیدن برای ممانعت از تدارک نیروهای درگیر در شهر فاو، باید شهرآبادان را زیر آتش بگیرن. به همین منظور یه دکل دیدبانی روبروی خسروآباد برپا کردن وماشینهایی که روی جاده خسروآباد تردد میکردند رو با توپ و خمپاره میزدند. 🍀البته این تنها دکل دیدبانی نبود. چندین دکل روبروی آبادان برپا شده بود و جاده ی آبادان به اروندکنار رو به‌ شدت گلوله بارون میکردند. ما هم درست مسیر ترددمان همین جا بود. 🍀البته مهندسی سپاه به‌همراه جهادسازندگی سریعا شروع کردن به خاکریز زدن و تاحدودی از آتش دشمن در امان نگه داشتن اما با این حال ماشین‌های گذری مورد اصابت قرار می‌گیرن، چاره کار فقط انهدام دکل‌شون است و بس. 🍀از این طرف ما بی خبر از هرکجا درست جایی می رفتیم که زیر دید یکی از همین دکل ها بود. یعنی نزدیکی های گلزار شهدا نمیدونم بدشانسی ما بود یا مردم‌ مظلوم آبادان که بایستی با این دسته گلی که جدیدا به آب داده بودیم همزمان در آنجا زندگی کنند. عملیات والفجر ۸ رو میگم. جنگه داداش متوجه ای که 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🍀هوالرحمان ✍در هیاهوی زندگی دنیا به دنبال آرامش می گردیم اما چه آرامشی و کدامین آرامش خودمان هم سر درگم یافتن چنین آرامشی هستیم. اصلا" به یاد نمی آوریم که وعده ی الله‌ چنین است. 🍀 أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ 🍀«تنها با یاد الله دلها آرام میگیرد. 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌺عملیات والفجر ۸ ✍وقتی نامه رو تحویل دادم ، رفتیم نماز و یه جیره غذایی هم از تدارکات گرفتیم. نان و کتلت بود و دوتا خیار شور مچاله شده و گرم شده با گرمای کتلت و یک گوجه کم رنگ لای نان لواش و داخل یک کیسه پلاستیکی 🍀همانطور که به سمت ماشین می رفتیم یاد همرزم صبح افتادم که با تکه ای کلوچه به دهان به شهادت رسیده بود. ناگهان صدای سفیر گلوله خمپاره آمد. روی زمین نشستیم. خنده ام‌گرفت . صدای سوت خمپاره دوم و سوم و چهارم دُم مان را گذاشتیم روی کولمان و زدیم به جاده 🍀همینطور مدام گلوله می آمد. تا رسیدیم پشت خاکریز و همانجا ایستادیم. انگار دیگر در دید دشمن نبودیم. ماشینی رسید و از جلویمان رد شد. هنوز در گرد و خاک ماشین عبوری بودیم که دیدیم گرد و خاک قطع شده . ماشین را زده بودند. 🍀پیاده به سمت ماشین رفتیم. گلوله خمپاره خورده بود عقب وانت تویوتا تدارکات که پوشاک حمل میکرد. راننده و بغل دستی اش شهید شده بودند. آنها را از ماشین کشیدیم پایین و از مهلکه دور کردیم. 🍀ماشین آمبولانس سر رسید. اما سوار نکرد. گفت اینها شهید هستند الان بی سیم می زنم معراج بیان... و رفت مانده بودیم چکار کنیم. دوستم شروع کرد زیارت عاشورا خواندن و چند تا دوبیتی ... نشستیم و گریه کردیم . 🍀ماشین وانت آمد و گفت برادر این شهدا دوستان شما هستند گفتم‌خیر ما رهگذر بودیم. گفت همه رهگذریم؛ نمی دانید کدام یگان هستند گفتم خیر فقط کمک کردیم این شهدا را پیاده کردیم. گفت؛ برید اینجا امن نیست. ما می بریم. از معراج شهدا هستیم.‌ 🍀چند لحظه بعد زیر آتش دشمن در جاده خسرو آباد بودیم و به سمت اروندکنار در حرکت. به پل که رسیدیم حمله هوایی متداول بود و چند لحظه بعد از آن هم عبور کردیم. رسیدیم به مقر باز هم حمله هوایی. جلوی سرازیری مقر پیاده شدم و برگشتم عقب تر 🍀از جاده پایین رفتم.و در نخلستان کمی جلو رفتم دقیقا با فاصله از مقر ما مقر دیگری بود کسی داخلش نبود.دیدم محوطه پراز جعبه مهماته ، گفتم خُب حتما خالی هستند. یکی را باز کردم دیدم گلوله ۱۰۶م م هست. خدای من زاغه مهمات هست. با روکش پلاستیکی روی جعبه ها ؛! معلوم بود روی جعبه ها خاک ریخته اند و برگ درختان نخل هم گذاشته اند .اما با باران شبهای قبل گِلها شسته و اثری از استتار نبود. فقط پلاستیک بود که احتمالا از آسمان که نگاه میکردی حتما برق می زد. و می‌گفت بیا من رو بزن😳😁 🍀تازه فهمیدم چرا هواپیما اینقدر مقر ما را میزند. چراغ سبز برایشان روشن کرده بودند که بیا ما اینجا هستیم. دوان دوان به مقر رفتم. آمدم به برادر شوشتری بگویم حاجی این پشتِ ...!گفت مرد حسابی چرا اینقدر دیر کردی.!؟ 🍀نگذاشت بگویم ، گفت با محمودی برید پشت مقر از نهر آب بروید آنطرف ببنید چه خبر هست. با دست نشان دادم گفتم حاجی چند نفر رابفرستید. پشت مقر ما زاغه مهمات هست و... گفت خودت دیدی یا اینکه ماشین ها رو دیدی گفتم هیچ کسی در مقر نبود. من رزمنده ندیدم... 🍀ما رفتیم به سمت پشت مقر و چند نفر از تدارکات هم رفتن تا آنجا را ببینند و روی زاغه ها را بپوشانند. چند نفر در انتهای همان مقر شهید شده بودند. و هیچ کسی هم با خبر نشده بود. 🍀ما هم پیاده رفتیم کنار نهر آب گربه ماهی و ماهی های بزرگی‌که در داخل آب‌های کم عمق کنار نخل ها و در گل و لای روی بال‌ها ی جلویی راه می رفتند. کمی ترسمان گرفت. این ماهی ها به پرندگان داخل آب هم حمله می‌کردند. 🍀بلم کوچکی رها شده در نهر بود آن را سوار شدیم و کمی قایق سواری، هواپیماها ی دشمن هم در بالای سرمان رژه می رفتند. آنطرف نهر پیاده شدیم. کنار آب و در نیزارها پر بود از مرغابی و جوجه مرغابی و غاز و چنگر و چند نوع پرنده دیگر ... 🍀هنوز از بلم پیاده نشده بودیم که محمودی گفت. نبی کلاش رو بده کلاش رو بده بپر تو قایق ، روبرویمان یک گراز مثلِ تانک به سمت ما می آمد. هرچی با کلاش می زد. باز هم می آمد اصلا اثری نداشت. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
💠 ✍شاید هم واقعی و اتفاق افتاده باشد : 🍀جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ 🍀مرد که اصلا" توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود. مثل کوه آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوبید و فریاد زد. مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری … خجالت نمی کشی؟ … 🍀جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد ، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد 🍀خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … 🍀حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم😊 🍀مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد. 🍀ضمیر ناخوداگاه و آن غیرت و مردانگی ایرانی بودنش ، مسلمان بودنش بیدار شد. مرد راست می گفت. به فکر فرو رفت ؛ تا دیر نشده باید کمی به این وضع سرو سامانی میداد. 🍀فاعتبروا یا اولی الابصار 🍀 🍀
☘️ سبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 🍀آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا می‌گویند؛ و او شکست‌ناپذیر و حکیم است! 🍀Whatever there is in the heavens and the earth glorifies Allah, and He is the All-mighty, the All-wise. 🍀 ‍۱