🍀فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ
🍀پس مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم و شكرانه ام را به جاى آريد و با من ناسپاسى نكنيد .
🍀 #سوره_مبارک_بقره_آیه_شریف١۵٢
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀هوالحکیم
💠 فکرکردن نشانه رشد است
🍀 عالمی را پرسیدند:چرا این اندازه مردم را به فکرکردن تشویق میکنی؟
🍀گفت: فکرکردنِ #بدون_هوای_نفس؛ نشانه رشد است.
🍀چون کسی که #سؤال نمیپرسد؛ یعنی فکر نمیکند.
🍀کسی که فکر نکند #هرفکری را که تحویلش دهی، #باور کرده و #میپذیرد.
🍀آنگاه جامعه دچار فاجعه میشود.
🍀پُر از خرافات و بدعتها و انحرافات ، جنگ عقاید و سلیقه ها و پیروزی های کاذب✋
🍀که همه چیز را از بیخ و بُن میسوزاند.
✍فقط به #چهره ی این عزیزان و #رفتارشان بنگریم ؛ انگار دشمن را از خانه رانده اند. همان دشمنی که قبلا او را تایید نموده اند. اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
🍀 #جهادتبیین
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸عملیات والفجر ۸
✍به یاد روزهایی می افتم که جنگ بود و همه جنگیدن ، جنگ است دیگر ، زخمی شدن دارد تاااااااا شهادت یک روزی با گلوله و ترکش روز دیگر با تمسخر و ناسزا و بیماری و هزار و یک بلا ... اما یاد گرفته ایم که بگوییم قدای سر حسین و مهدی فاطمه سلام الله علیها تا بیان زخم ها رو درمان کنن ؛! شاید برداشت حقیر چنین باشه شما رو نمیدونم.💚
🍀وقایعی که تعریف میشه در دو سه روز اول عملیات والفجر هشت رخ داده اگر طولانی شده باید ببخشید. این وقایع از دور و بر و دید یک رزمنده نگارش میشه و کلا خاطراتم هم چنین هست. هرچه دیدم و شنیدم رو باز گو می کنم . البته دیر شده...
🍀خلاصه ای وضعيت رسیدن در غروب و شب روز دوم رو تعریف کردم . همان شب با بچه های عملیات پیک ها رو فرستادم تا منطقه رو خوب یاد بگیرند. خودم هم مشغول نوشتن دستورالعمل های عملیات و تکثیر و... بودم. برادر نوریان و شوشتری و امیری در چادر ما هستند و بر کارهای مقر و عملیات و هماهنگی های ستادی و عملیاتی نظارت می کنند.
🍀بعد از نماز صبح که به جماعت و پشت سر برادر شوشتری خواندیم ، در همان چادرِ پُر رفت و آمد ، یک ساعتی خواب که نه بی هوش شدم و با خیس شدن لباسهایم ؛ تعجب نکنید. بله آب از زیر برزنت و پلاستیک کف چادر بیرون زده بود . بیدار شدم.
🍀هوا روشن شده بود. رفتم بیرون چادر ، سعید کشکولی گفت ؛ رشتی بیا چکمه و بادگیر دولایه ی ضد شیمیایی بگیر،!من هم سلامی کردم به لُر بزرگ مدیر اجرایی😁 گفتم من که نمی تونم بیام ؛ بنداز اینطرف گفت ؛ صبحانه چی ؛ بقیه وسائل چی !؟ مثل بچه خوب بیا دست بوس و تحویل بگیر😄
🍀یهویی دیدم برادر شوشتری پشتِ سرم ایستاده و میگه خُب رشتی اگه وسائل خودت رو نمیخوای هیچ ؛ صبحونه رو بگیر بخوریم بریم سر کار و زندگیمون اینجا امن نیستا از من گفتن بود.✋😳
🍀گفتم حاج آقا دیشب نقشه رو دیدم سمت چپ و اونطرف جاده اصلی یه پدافند هوایی اورلینکن ارتش نصب کرده و سمت راست ما هم اونطرف نهر سایت موشک زمین به هوا و همینطور که آسمون رو نگاه می کردم ادامه دادم ، هواپیماها شون هم جرأت نمیکنن بیان سراغ ما بقیه شون هم که اندازه خدا متر اونطرف اروند و فاو هستن.
🍀آقا چشمتون روز بد نبینه ؛ انگار خلبانهای عراقی از من زودتر بیدار شده بودن وصبحونه نخورده اومده بودن منطقه . داشتم سه تا شون رو درست بالای سر چادرهای قرارگاه می دیدم.
🍀یهویی همه چیز هزار ؛ هیچ به نفع عراقی ها شد. ۶ تا بمب ریز و درشت تو آسمون بود که داشت میآمد به طرف ما از اون ۱۵۰ کیلویی های خوشگل و مامانی😁
🍀تمام دور و بر قرارگاهمون داشت میرفت زیر آتش بمباران هوایی ، فقط یادمه گفتم حاجی بمب باران به خیییییی زید ؛ بمباران هواااایی خودم و برادر شوشتری و سعید کشکولی خیز رفتیم تو گِل و لای کف محوطه نخلستان بود.
🍀بمب ها یکی بعد از دیگری می خورد زمین. شوشتری می گفت موشک داریم . پدافند داریم آخه رشتی نمی تونی اینقدر عرد ندی . گفتم حاجی این آشی هست که خودتون پختین. آخه قرارگاه نباید جاش امن باشه😍
🍀ما بی پدر و مادر که نیستیم این بیچاره ها ما رو غریب گیر آوردن ؛!گفت بخواب تو گِل که بمباران خیلی شدید هست. حالا چند تا داشت می اومد پایین. گفتم حاجی چهارتا رو دیدم گفت خب پس دو تا دیگه مونده که اونهم خوردن زمین...
🍀تمام وجودمان گِل و تمام قلبمان داشت میآمد تو دهانمان... گفتم حاجی حالا چطوری صبحونه بخوریم... گفت اول ببین سعید و چادرشون سالمه . با کف دو دست تو گل فشار آوردم گفتم حاجی همه چیز سر جاش هست. انگار فقط اطراف رو زدن...
🍀 شوشتری گفت :نبی بلند شیم . بلند شدم و تو آسمان رو نگاه کردم یه موشک از پشت رسید به هواپیما عراقی و سرنگون ؛! دومین موشک هم نزدیک هواپیمای دوم منفجر شد اما قبل از اون خلبان پریده بود بیرون و با چتر به طرف ما می آمد، پایین.!
🍀پس هواپیما سوم کجاست!؟ تو همین حال و این ور و اونور نگاه کردن تو آسمون بودم که سعید گفت نبی سالمی گفتم نه ولک جاسمم 😂 یهویی گفتم حاجی ؛ سعید به خیزید... بمبمارااااان هوایی بشدت و بلند خیز رفتم تو گل و لای طوری که کاملا فرو رفتم تو گل
🍀برادر شوشتری و سعید هم شیرجه زدن ... وقتی آسمون رو نگاه می کردم سه تا بمب درست بالای سرمون داشت می اومد به طرف قرارگاه ... نوکش تیز و مخلوطی شکل و ثابت دیده می شد و انتهای بمب ها مثل پروانه می چرخید . تا بعد😃✋
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
✅ در خط مقدم
◀️ تحریمها برای این بود که در کشور، تولید از کار بیفتد؛ تولید که از کار افتاد، کشور تهیدست و محتاج میشود... هدف مهم و نهایی فشار اقتصادی، از کار انداختن تولید بود؛ کارگران ما در صف مقدّم ایستادند و نگذاشتند این اتّفاق بیفتد.
۱۴۰۱/۰۲/۱۹ بیانات در دیدار کارگران
🍀 #جهادتبیین
🍀سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ
🍀(به آنها گفته می شود)سلام (بر شما باد)
این سخنی است از جانب پروردگار مهربان.
🍀 #سوره_مبارک_یس_آیه_شریف۵۸
🌷 #سالروزشهادت استاد شهید علامه دکتر مرتضی مطهری و روز معلم گرامی باد
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌺سه شنبه های مهدوی
🍀حضرت امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف:
🍀الَّذی یَجِبُ عَلَیْکُمْ وَ لَکُمْ انْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَهٌ وَ ائِمَّهٌ وَ خُلَفاءُ اللهِ فی ارْضِهِ،
🍀وَ اُمَناوُهُ عَلی خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فی بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَاْویلَ الْکِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.
🍀 بر شما واجب است و به سود شماست که معتقد باشید ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
🍀 ما امین خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه می باشیم، حلال و حرام را می شناسیم، تاویل و تفسیر آیات قرآن را آگاه هستیم.
📚تفسیر عیّاشی: جلد ا، صفحه ۱۶
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🍀 #جهادتبیین
🍀 #امام_شناسی_انتظار
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌺سه شنبه های مهدوی
🍀حضرت امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف:
🍀الَّذی یَجِبُ عَلَیْکُمْ وَ لَکُمْ انْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَهٌ وَ ائِمَّهٌ وَ خُلَفاءُ اللهِ فی ارْضِهِ،
🍀وَ اُمَناوُهُ عَلی خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فی بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَاْویلَ الْکِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.
🍀 بر شما واجب است و به سود شماست که معتقد باشید ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
🍀 ما امین خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه می باشیم، حلال و حرام را می شناسیم، تاویل و تفسیر آیات قرآن را آگاه هستیم.
📚تفسیر عیّاشی: جلد ا، صفحه ۱۶
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🍀 #جهادتبیین
🍀 #امام_شناسی_انتظار
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸عملیات والفجر ۸
✍ما انسان ها گاهی اوقات خیلی رنگارنگ هستیم نه از جهت رنگ پوست بلکه از نظر شکل و محتوا و بیشتر اوقات در صدد نابودی هم هستیم به هزار و یک دلیل ...
🍀در نقطه ای قرار گرفته بودیم که سه تا بمب بزرگ درست به سمت ما می آمد و اصلا" راهی برای جابجایی و گریختن از چنگ انفجار نبود.
🍀با این حال طوری در گِل فرو رفته بودم که فقط کمی از پشتم از گل بیرون بود. و صدای انفجار پشتِ انفجار و زمینی که بدجوری میلرزید و صدایی که دیگر نمی شنیدیم.
🍀پس از چند لحظه به همان شکلِ دراز کش بر اثر موج انفجار ، کمی از زمین جدا شدیم و دوباره خوردیم زمین. بارانی از تکه های چوپِ درختان نخل و گلِ خشکیده و ترکش درمحوطه ی قرارگاه شروع به باریدن کرد. پشتم بر اثر همین وضعیت بشدت درد می کرد.
🍀دستم رو به پشتم کشیدم تا ببینم ترکش خوردم یا نه ، خبری از خون نبود. فقط گلِ خشکیده بود که ریز و درشت از آسمان به پشت ما میخورد . بلند شدمتا میزان خسارت رو ببینم. بخشی از چادر ما سوراخ سوراخ و به روی زمین خوابیده بود. شکل و قیافه ها تماشایی شده بود.
🍀هر شخصی فردی رو صدا میزد سریع دست بکار شدیم و وضعیت رو سرو سامان دادیم. در همین بین.یکی از بچه های تدارکات داد میزدن بیاین صبحونه رو ببرین بعدش دیگه توزیع نمیشه...😋
🍀برای ۲۵ نفر صبحونه گرفتم نان خشکیده و کپک زده و پنیر و کره و آب میوه و چند عدد کلوچه شمالی در همین حین یکی از بچه های دژبانی جلوی ورودی به قرارگاه وسائل رو دستم دید. گفت آقا نبی کلوچه بده به ما کلوچه ندادن خدا رو خوش نمیادا...
🍀من هم گفتم بفرما چند نفر هستید. گفت دو نفر سه تا کلوچه دوتایی ازم گرفت و رفت به سمت سنگری که با کیسه شن درست شده بود و با تراورز و پلیت پوشانده شده بود. الحق که محکمترین سنگر همون سنگر بود.
🍀از بالای جاده یکی از ماشین های پیک سرازیر شد که بیاد داخل مقر به یک آن پشت قرارگاه صدای انفجار بزرگی شنیدم. ناخداگاه با همه ی وسائل شیرجه رفتن تو گِل همینطور فریاد میزدم حمله هوایی و همه از چادرها بیرون می ریختن و شیرجه می زدن تو گِل
🍀انفجار دوم بین سنگر دژبانی بود و ماشین پیک که داشت از سرازیری می آمد پایین. جلوی چشمانم این اتفاق افتاد. انگار یک لحظه اصابت بمب به زمین را دیدم. همه چیز به آنی نابود شد.
🍀سومین بمب آنطرف جاده اصلی خورد. به سرعت دویدم به سمت سنگر دژبانی ، همین چند لحظه پیش همرزمم کلوچه گرفت و هنوز تکه ی از آن در دهانش بود و بقیه در دستش که شهید شده بود.نفر دوم هم یکی از پاهایش از زیر زانو قطع شده بود.
🍀با چفیه خودم پایش را بستم و با سر نیزه گره را آنقدر فشار دادم تا خون بند بیایید. هنوز من را نگاه میکرد و لبخند می زد. این حالت را قبلا هم دیده بودم. خون بند آمد . اما شدت انفجار آنقدر زیاد بود که ضربه مغزی شده بودو ناگهان از گوش و بینی و کنار چشمش خونریزی کرد و به شهادت رسید.
🍀دیوانه شده بودم به سمت ماشین پیک دویدم. او هم شهید شده بود. کلا" بدن از شدت انفجار فرو فرفته بود در صندلی ماشین. و ترکش های بمب و شیشه خودرو همه چیز را دریده بود. بادگیرم را درآوردم و روی شهید گذاشتم.
🍀برگشتم سمت سنگر داد زدم سعید . محمد سه نفر شهید دادیم .بیایید کمک. اصلا" چیزی نمی شنیدم تا اینکه یکی از پشت دست گذاشت سر شانه هایم. تازه فهمیدم چیزی نمی شنوم. از گوشهایم خون می آمد. یکی دستم را گرفت و برد دم سنگر تدارکات...
🍀همانجا روی زمین در داخل گِل نشستم. تمام بدنم خونی بود و هیچ چیزی نمی شنیدم ،هر کسی با من صحبت می کرد فقط سرم را تکان میدادم. گیج بودم و از شدت ناراحتی بُهت زده چاله ی عمیق بمباران هوایی کنار دست سنگر را نگاه می کردم گیریه می کردم.
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالشافی
🌷به یاد همه معلمان شهید
🌷شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر، شهید مفتح، شهید مطهری، شهید شهریاری،شهید علیمحمدی، شهید همت، شهید هادی و...
#سالروزشهادتِ استاد شهید آیتالله دکتر مرتضی مطهری و روز معلم گرامی باد.
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷