🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸نحوه غذا گرفتن (پادگان پیرانشهر)😊
✍یکی از خاطرات بیادماندنی در تیپ ویژه شهدا در پادگان ارتش پیرانشهر نحوه غذا گرفتن بود که برایمان رقم خورده...
🍀معمولا در زمان استراحت تیپ در پادگان پیرانشهر ارتش این واقعه رخ میداد و زمانی بود که ، پس از چند روزی که برای آزاد سازی جاده ی پیرانشهر به سردشت میرفتیم و در منطقه بودیم بر میگشیم به پادگان! البته باز هم در این رفتن و برگشتن هاخواهم نوشت.
🍀ماجرا از آنجایی شروع میشد که ماشین های غذا ی تویوتا وانت قدیمی پلنگی و خاکی ، زوزه کشان وارد محوطه ی مستطیلی شکل و سنگ فرش شده ی تیپ میشدند.و میرفتند یه گوشه ای می ایستادند تا غذا تقسیم کنن!😳☺️
🍀یه خودرو برنج با دو تا دیگ بزرگ و یه خودروی دیگه با دیگ خورشت و یک دیگ ماست سفید خوشمزه؛!
🍀یاد تون که نرفته؛!؟ همرزما به ستون یک با صف طولانی و با لباسهای پلنگی و دو تا یقلوی به دستان ، جلوی هر ماشین می ایستادن و شروع به مزاح و شلوغ بازی و... میکردند.
🍀البته بودند کسانی که همشهری بازیشان گُل میکرد و تو صف غذا شلوغ بازی در می آوردند و میگفتند.جا تو داشتم ، و یا اینکه اینجا بودی ؛ یا ،مگه اینجا نبودی!و... خودش کلی خاطره بود، مگه نه😂 البته این کار بدور از منش فرمانده بروجردی ؛ گنجی زاده ، کاوه قمی و منصوری و... بود.
🍀متصدی غذا ، غذا رو با بیل دسته کوتاهی که داشت و فرو میکرد تو برنج نگون بخت میریخت تو یقلوی های استیل دسته دار هر چهار نفر یه بیل ، البته بسته به کَرمش هم بود.😄😊
🍀ماست و خورشت تو صف دیگه بود که بخش دوم چهار نفری تو صف بودند. تا برنج رو نمیگرفتی از خورشت و ماست هم خبری نبود.😂
🍀بعد از دریافت غذا بر می گشتیم آسایشگاه گرم و نرم و تازه ماجرای غذا خوردن و شلوغ کاری اونجا شروع میشد.
🍀چهار نفر چهار نفر دور ظرف غذا بودیم و هر تیم در قسمت خودش غذا صرف میکرد. هر تیم بین سیزده تا پانزده نفر بود. و آسایشگاه شش قسمت با دیوارهای نیمه بلند داشت!
🍀قاشق های غذا خوری ، از جنس رویی بود و لیوان های قرمز پلاستیکی مشهور! گُل سر سبد سفره ی غذاها!
🍀وسط آسایشگاه هم یکی و بعضی وقت ها دوتا چراغ علاالدین سبز کمر رنگ با یه پاره آجر روش و یا یه کتری بزرگ آب که وقتی جوش می اومد می بایستی پُرش میکردی تا به وقت چای کمنیاد... 😂
🍀اگه یادم نرفته باشه ، معمولا روز اول استراحت بیشتر موقع ها نهار مرغ نرم و گرم با آب و روغن زیاد رب گوجه زده با ته دیگ ضخامتِ سه سانتی که ازش روغن میچکید و مشتاقان زیادی هم داشت توزیع میشد.😊
🍀چلو مرغ و جوجه ی تیپ زبان زد خاص و عام بین یگانهای ارتش و سپاه بود. و همه به این امر معترف😁✋
🍀خوردن چلو مرغ ، و حمله به غذای گروه چهار نفره بغل دستی یکی از ناجوانمردانه ترین ، حملاتی بود که در تیم و آسایشگاه می تونست برای هر دور همی رخ بده😳😁
🍀به این شکل بود که اونهایی که زودتر غذا میگرفتند ، تندتر غذا میخوردن و وقتی غذا شون کمتر میشد ، گروهای چهار نفری رو رصد میکردن که کدوم غدای بیشتری دارن 🤔
🍀اونوقت در یک حمله ی برق آسا ظرف غذا شون رو بر می گرداندن توظرف یقلوی چهار نفر بغلی ، که با اعتراض مواجه میشد و ما هم با عذر خواهی مقدار غدای بیشتری رو بر می گردوندیم تو ظرف غذا ی خودمون و اینجوری بود که طرف مقابل میگفت ؛ غذای شما اینقدر بود!؟ ما هم می گفتیم؛! خودت بیا برنج و مرغاتون رو بردار ، اما تو اون دنیا بایدپاسخگو باشی... و همیشه هم کوتاه می اومدیم از این حمله ای که دچارش شده بودیم😂
🍀البته ما که فرشته نبودیم اما خودمون هم دو سه باری مورد حمله ی ناجوانمردانه ی طرفهای مقابل قرار گرفتیم ، اون چه عوض داره گِله نداره😳😂
🍀ماست همیشه ی خدا کم بود! به همین خاطر وقتی استانبولی پلو داشتیم ، ماست رو برمی گردوندیم رو برنج که کم نیاد و...
🍀من و علی رضا و نادر و احمد یه تیم چهار نفره بودیم... آوردن آب ، شستن ظرف غذا با دو نفر و دو نفر هم برای دریافت غذا و این کار ، هر وعده ی غذایی هم مسیولیت ها جابجا میشد ، البته اجباری هم درکار نبود.
🍀چایی در دسته ی ما به طور کلی دم گذاشته میشد و مسؤول تقسیم قند، اون هم اتاقک محقر و کوچک فرمانده دسته خودمون رجبی و خوشدل بودن که به هر لیوان سر خالی پلاستیکی قرمز ، دو تا حبه قند سنگی تعلق میگرفت که میشد با همون دو تا قند پنج تا چایی بخوری؛اصلا آب نمیشد😂
🍀صبحونه هم اگر پنیر بود یا کره با نون و چایی توسط مسؤول دسته و با کمک سر تیم ها تقسیم میشد و دور هم صرف میشد.
🍀هفته ای یکی دوبار هم میوه میدادن که معمولا پرتقال ؛ سیب زرد بود و یا هندونه،!😊 اما بعدها خیلی عالیتر هم شده بود. باز هم یادش بخیر💚✋
🌸والعاقبه للمتقین ✍نبی زاده
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #هوالرحیم
🍀میان ِ این همه...
🍁تَشویش و بیقراری...
🌷 حُسَـﷺـين امنترین...
💚تکیهگاه و گرمترین پنـٰاه است...
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #هوالحی
💚 #خدای من ؛ میان این همه چشم ؛ نگاهت تنها نگاهیست که مرا از هر نگهبان و محافظه ی بی نیاز میکنه...
💚 #خدای من ؛ نگاهت را دراین شب و همه وقت برای تمام عزیزان و رفقا و دوستانم آرزو میکنم...
💚 آهای اهل رفقاقت ؛! امشب برایت چه بخواهم ز #خدا؟! بهتر از اینكه :
💚 خودش پنجره باز اتاقت باشد.
💚 عشق ، محتاج نگاهت باشد.
💚 خلق ، لبریز دعایت باشد.
💚 دلت تا به ابد وصل خدایی باشد که همین نزدیکی ست ؛! ان شاءالله شبتون آروم و در پناه خدا ؛ دلتون گرم به عشق خدا باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 #هوالفتاح
✍ صبح است و هوای دلِ من مثلِ #بهار است!
🍀 انگار نه انگار زمستان! گویا که بهاری وسط فصل خزان است!
🍀 برف آمده...برف آمده یک رنگ کند شهر دلم را
🍀 دلها به طپش آمده از یاد #سلیمان !
🍀 باران زده برچشم سَرم داغ سلیمان گرم است ولی...
💚🌷دل به هوای شرر خون شهیدان
💖سلام آدینه خدا بخیر و شادی و عافیت ان شاءالله
🌸 ما مِن شَى ءٍ يُعبَدُ اللّه ُ بِهِ يَومَ الجُمُعَةِ أحَبَّ إلَىَّ مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ
🌷امام باقر عليه السلام فرمودند:
🌸هيچ عبادتى در روز جمعه نزد من دوست داشتنى تر از صلوات بر پيامبر و آل او نيست.
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
📚[وسائل الشيعه،ج ۷،ص۳۸۸]
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #کلام_پروردگار
💚أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ
💚أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ
💚وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ
💚تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ
💚فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ
✍دشمنان خدا هر چند مجهز باشند ناتوانند.
زیرا:
💥دشمن از بزرگ ترين تجهيزات جنگى (همچون فيل) براى هجوم استفاده مى كند،
امّا خداوند با استفاده از كوچك ترين حيوانات يعنى پرندگان آسمان، آنها را نابود مى كند.
💥دشمن با تشکیل اتاقهای فکر، نقشه های دقیق می کشد، اما خداوند با تدبیر خود، آن نقشه هارا به گمراهی و نابودی می کشاند.
💥دشمن احساس بزرگی و استکبار دارد، اما خداوند با پرنده هایی کوچک، و سنگهایی که هم کوچکند و هم از جنس گِل، آنها را نابود می کند تا حقارتشان را به آنان یادآوری کند.
💚 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍ آنچه ما کردیم با خود ؛ هیچ نابینا نکرد
🍀در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را
#إِنَّهُمْ_يَرَوْنَهُ_بَعِيداً_وَ_نَراهُ_قَرِيباً
#اللّهُمَّ_صَلِّ_عَلی_مُحَمَّد_وَ_آلِ_مُحَمَّد
#اَللّهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجَ_وَالْعافِیَةَ_وَالنَّصرَ
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸سلاح انفرادی و سازمانی تیپ ویژه شهدا
✍یادم میاد وقتی سلاح تحویل می گرفتیم ژ۳ ها دو مدل ساخت بودن بعضی تاج شاهنشاهی داشتن و کمتر هم گیر میکردند.
🍀بعضی ها هم ساده بودن البته مشکل گیر سلاح همیشگی بود.در کنارش فکر کنم برخی ازفرماندهان مثل شهید کاوه هم ژ۳ تاشو داشتن.که از دست دشمنِ ضد انقلاب غنیمت گرفته بودن.
🍀خشاب هر نفرپنج عدد داشتیم با دو عددجیب خشاب با رنگ خاکی و یا سبز کم رنگ ارتشی توی هر جیب خشاب دو تا خشاب جا میگرفت که به خاطر اینکه تکان نخوره و توی شب صدا نکنه با کش گرد یا بند پوتین سفت کرده بودیم به فانسقه☺️
🍀سرنیزه ژ۳با قلافش. چفیه سفید و گاهی مشکی
🍀 نارنجک چهل تیکه دو عدد با جیبش. که بعدها به نارنجک تخم مرغی سبز رنگ تبدیل شدن.
🍀قمقمه آب که سبز و لاکی بود و بعضی هم آلومینیومی با جلدش.
🍀نارنجک تفنگی یک عدد با تیر مشقی تو هر گرو به دلیل کمبود مهمات دو تا داشتیم .
🍀بیل تاشو با دسته چوبی به رنگ خاکی رنگ که بعدها سبز رنگ شدن.
🍀پانچو و بادگیر از هر کدام یکدست به رنگ خاکی که بعدها سبز رنگ شدند.
🍀صد تیر فشنگ اضافه ژ۳ که تو قوطی ۲۰ تایی مقوایی خاکی رنگ بود و با یکبار عملیات رفتن پاره میشد و می ریخت توی کوله پشتی بعدها کمی بهتر شد و ۱۰۰ تیر فشنگ تو کلاف پارچه ای سبز رنگ تحویل داده می شد که می شد ببندیم به کمر اما بیشتر میرفت تو کوله✋
🍀دو عدد پد جنگی برای پانسمان که با کاغذ به رنگ پاکت میوه و یا سفید و با یک تکه چسب خط دار بر رویش در اختیارها فرد بود. که معلوم بود استریل شده✋
🍀کوله پشتی نگون بخت که بایستی همه این وسایل را در خودش جای میداد به رنگ خاکی، گاهی مواقع هم سبز کم رنگ چمنی
🍀بندحمایل و فانسقه. کمر بند ،که خاکی رنگ بود و به مرورسبز شدند و از حالت پارچه ای به پلاستیکی تبدیل شد .
🍀دو تا چهار عدد کیسه گونی برای سنگر و پُر کردن خاک ؛ بالای ارتفاعات
🍀یک متر تا دو متر پلاستیک برای روی سنگر و در امان ماندن برف و باران
🍀البته از شهرسنگ کارپیت هم فراهم کرده و با خودمون داشتیم تا بتونیم بعضی اوقات توی هوای بارانی و برفی آتش روشن کنیم.
🍀جیره خشکه: شامل یه کنسرو ماهی . و یا یک کنسرو لوبیا یا خاویار بادمجان. نان خشک. کشمش،نخودچی ،شکلات،قند،کمپوت یک عدد،که همگی داخل یه پلاستیک نایلون ریخته شده بود.
🍀با شستن وگرفتن کمی آب داخل قوطی کمپوت روی تپه هااونوتبدیل میکردیم به لیوان چایی تا برگردیم به پادگان و از لیوان قرمزهای معرف استفاده کنیم.
🍀تو هر گروه یه خمپاره ۶۰م م داشتیم که دو تا کمکی داشتند. که مسؤل قبضه دو گلوله و دونفر کمکی هر نفر چهار گلوله وچهار نفر هم کمک در گروه هر کدام دو گلوله حمل می کردند.چون خودم کمک بودم ،وزن هر گلوله حدوددو کیلو صد یا دویست بود.
🍀البته ارکان گروه صد تیر فشنگ و نارنجک و نارنجک تفنگی با خودشون نمی آوردن.
🍀همین بخش برای آرپی جی زن ها هم بود با این تفاوت که کمک آرپی جی زن ها کوله حمل داشتند. و کمکی هاشون گلوله و خرج رو با کوله خودشون می آوردن .
🍀هر گروه یه تیر بار ژ۳ خدای مکافات داشت با دو نفر کمکی همگی علاوه بر تیر اضافی . یه دور کامل قطار فشنگ تیر بار هم به دور کمر و به طور ضربدر به روی دوشها می بستند. تیر بار ام یک و بعد از مدتی تیر بارگرینف هم اضافه و تحویل شد.
🍀بهداری چی . امدادگر داشتیم که وسایل اولیه مثل پد جنگی باند ، گاز . چسب . اتل اصافه تری به همراه داشت .
🍀البته بنا به نیاز و تشخیص فرمانده دسته بقیه بچه ها هم به خمپاره انداز و هم به آرپی جی زن و تیر بار چی کمک می کردند.
🍀قبل از رفتن به عملیات و راهپیمایی های سخت و طولانی مدت ، فرمانده دسته به بقیه بچه ها سلاح و مهمات تحویل میداد و زمان استقرارها رو به طور کلی میگفت و بر روی نقطه تعیین شده بازدیدها رو انجام و مهمات اضافی در اختیار ارکان قرار میداد و موقع بر گشت مجدد به پادگان در جلو آسایشگاه تحویل میگرفت.
🍀وقتی مدتی از عملیاتها گذشت تیر بار ژ۳ را با تیر بار ام یک عوض کردند و چندین شب هم این سلاح عهد عتیق وبال گردن تیر بار چی ها شد با خشابهای کذایی که بدتر از تیر بار ژ۳ بودن هم خشاب کم داشتیم ،هم تیر و هم وقتی گیر میکرد وا مصیبتا. همه این سلاحهای انفرادی در عملیات سردشت و دوپازا به بعد و از ابتدای عملیات والفجر دو به کلاش و تیر بار کلاش و بی بی کلاش تبدیل شدند .
🍀حالا دیگه حتی بچه های تیپ هم همان قبلی ها و با اراده قبلی و آمادگی قبلی نبودند. حتی وسایل همراه سبک تر و مناسب تر و تعریف شده تر بودند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
(۲)
✍بعدها و به مرور زمان اسامی تیم به گروه ، گروه به دسته و دسته به گروهان و گروهان به گردان تبدیل شده بودند.
🍀 بعدش بودکه دیگر هر گردان و گروهان و دسته نام مشخصی پیدا کردن ، افراد جابجا شده بودند. شهید و مجروح و جانباز شده بودند و به آرامی تیپ ویژه شهدا شکلی سازمانی تر و منسجم تر به خود میگرفت.
🍀دیگه بچه های گیلان و مازندران ، همدانی ، کرمانشاهی، آذربایجانی، کردستانی، فارس ، اصفهان ، خوزستانی و... جزو بچه قدیمی و پاسدار تیپ به حساب می آمدند.
🍀بیشتر بچه های شهربانی و سایر نهاد هایی که در تیپ بودند کم کم رفتند و اکثر اعزام به تیپ از استان خراسان شده بود. و تیپ به یکی از یگانهای تابعه استان خراسان ملحق میشد. تا نحوه پشتیبانی نیرو انسانی و رزم مشخص تر ، تخصصی تر و مناسب تر به یگان برسه و آن را تغذیه کنند.
🍀گردان ادواتی که روزهای اول دو تا قبضه ۸۲م م . یک مینی کاتیوشا . با جیپ میول پهن آمریکایی. یک قبضه ۱۰۶م.م یه کایبر ۵۰م.م با یکی دو قبضه خمپاره ۱۲۰م م و یکی دوتا قبضه ۸۲م م که در تحویل مهمات و کمبود آن از سوی پادگان ارتش با مشکل مواجه بودیم. شکل مناسب تری به خودش گرفته بود. حتی یادم هست برای رزم ، وقتی مهمات می آمد ، برای پشتیبانی ؛ از سوی توپخانه ارتش...با کمبود مهمات روبه رو بودیم.
🍀گروه به گروه می رفتیم و گلوله توپ . ۱۲۲ _۱۳۰_۲۰۳م م رو از داخل خودروهای ارتشی توی زاغه مهمات ارتش خالی و یا سوار می کردیم.
🍀حالا همه سلاحها هم تغییر کرده بود. هم اضافه شده بود و هم مقدار تیر بیشتری برای زدن هدفهای دشمن داشتیم.
🍀دوشکا،خمپاره ها ؛ اسلحه ۱۰۶ ، مینی کاتیوشا، افزایش چشم گیری یافته بود. حتی بچه های تخریب دارای دستگاه مین یاب شده بودند.
🍀بچه های مخابرات دسته به بالا هم پی ار سی تمیزتر با باطری اضافی داشتند. بی سیم دستی هم مدتی بعد به تیپ رسید .
🍀بهداری تیپ چادر اورژانس برپا میکرد و از سوی قرارگاه حمزه پشتیبانی پزشک ، بهیار و پزشکیار با خودروی آمبولانس و اتوبوس آمبولانس می شد.
🍀امدادگرها آموزش بیشتری دیده بودند و امکانات بهتری با گردان به همراه داشتند.و مسئول بهداری گردان مشخص شده بود.
🍀خدا رو شکر بعدهاکه مقراصلی تیپ پیدا کردیم و توانستیم در محل استقرار یابیم ، ستون کشی مثال زدنی تیپ فراگیرتر هم شده بود.
🍀سلاح و مهمات وادوات جنگی، مخابراتی، بهداری و اورژانس ، و پشتیبانی رزم واقعی شکلی تقریبی به خودش گرفت و...
🍀این امر میسر نشد مگر به همت بلند و والای شهیدان وا لا مقامی ، همچون بروجردی، کاظمی ، گنجی زاده ، کاوه ، قمی ، خانی ، ایافت ، حامد و.... سایر شهیدان والا مقام مظلوم و گمنام تیپ در صحنه نبرد بزرگ کردستان و شمالغرب،! جاجایی که تیپ اثر گذاشته و محل آن با نام شهیدی از شهدای تیپ ویژه شهدا نام گذاری شده است.
🍀راجع به برخی از سلاح و تجهیزات انفرادی باز هم خواهم نوشت و شاید ماجرای هریک برای خودش خاطره ای بیاد ماندنی شد.
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷