✍لحظه اى كه محمدرضا را کنار قبر گذاشتند و در جعبه را باز كردند همه آمدند و از شهيد خداحافظى کردند من يک مفاتيح گرفتم خواستم يک زيارت عاشورا بخوانم.
گوشه اى دورتر از قبر نشستم و مشغول زيارت عاشورا بودم كه شهيد را بلند كردند و در قبر گذاشتند .
همين كه من رسيدم به «السلام عليك يا اباعبدا...» يك دفعه شنيدم كه پدرش با صداي بلند مى گفت: "مادرش را بگوييد بيايد..."
ابتدا تصور كردم بخاطر آخرين لحظه ي ديدار و وداع با فرزندم مرا صدا مي زنند، كه من گفتم رويش را بپوشانيد كه يك دفعه پدر شهيد و تمام جمعيت يك صدا فرياد زدند:
"شهيد دارد مي خندد "
آن لحظه بنده باور نكردم ، گفتم شايد احساساتى شده اند. آخر مگر مى شود جسدى كه پنج روز در سردخانه بوده و گردنش به حدى خشک بود كه ما مجبور شديم براى در آوردن پلاک زنجير را پاره كنيم ، بخندد؟!
همه مى پرسيدند چرا شهيد خنديد؟! چند روز بعد از مراسم ، عكس هاى قبل از خاكسپارى و لحظه خاكسپارى به دست ما رسيد.
آنها را كه كنار هم مى گذاشتيم، همه نشان از واقعيت اين قضيه مى داد.
اما آنچه باعث يقين بيشتر شد اين بود كه سه روز پس از خاكسپارى محمدرضا را در خواب ديدم؛ گفتم: عزیزم شما که همه زندگیتون عجیب بود دیگه این خندیدنتون چی بود ؟
چند لحظه به من نگاه کرد و گفت:
مادر اگر بدونی اون لحظه اخر چی به ما نشون دادن ، لبخند زد و رفت....
♦️ راوى: مادر شهيد
شهيد محمدرضا حقيقى ، متولد 1344 شهرستان اهواز
✍ راز آن امضای سرخ:
راوی : همسر شهید صالحی
...دخترم زهرا کلاس اول راهنمایی بود.
🔸وقتی به مدرسه می رود، مدیرشان برنامه امتحانات ثلث دوم را بین دانش آموزان می کند و از بچه ها می خواهد که والدینشان آن را ملاحظه و امضا کنند. دخترانم هم با ناراحتی به خانه بر می گردند.
بچه ها را به خواهرم سپرده بودم، به همین خاطر شب هم پیش آنها مانده بود.
🔹آن شب زهرا پدرش را در خواب می بیند. از او می پرسد بابا غذا خوردی؟ پدرش می گوید نه بابا، غذا نخوردم. زهرا می گوید خوب من می روم برای شما غذا بیاورم.
🔸پدر می گوید نیازی نیست. برو آن برگه ات را بیاور. دخترم می گوید کدام برگه؟ پدرش می گوید همان برنامه ای که امروز مدیر مدرسه به شما داد.
🔹زهرا می رود برنامه امتحانی اش را بیاورد، اما هرچه دنبال خودکار آبی می گردد پیدا نمی کند. او می دانست که پدرش هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، به همین دلیل می گردد تا بالاخره خودکار آبی را پیدا می کند و به پدرش می دهد.
🔸بعد می رود به آشپزخانه تا برای پدرش غذا حاضر کند. وقتی برمی گردد پدرش را در اتاق پیدا نمی کند، نگران به سمت حیاط می دود و می بیند در حال رسیدگی به باغچه است.
🔹آقا مجتبی عاشق گل و گیاه بود. زهرا دوباره به آشپزخانه بر می گردد و وقتی غذای پدرش را برایش می برد، می بیند او دیگر در حیاط نیست. این بار هراسان و گریان به دنبال او می دود اما هرچه می گردد، پیدایش نمی کند.
همین موقع از خواب می پرد. خاله اش برایش آب می برد و آرامش می کند. زهرا دوباره می خوابد.
🔸صبح که از خواب بیدار می شود توجهی به خواب شب گذشته اش نمی کند. موقع رفتن به مدرسه که با عجله وسایلش را آماده می کند، ناگهان چشمش به برنامه امتحانی اش می افتد که با خودکار قرمز امضا شده، برگه را به خواهرش نشان می دهد. خواب دیشب برایش تداعی می شود.
🔹با تعجب ماجرا را برای خواهرش تعریف می کند و تاکید می کند که به کسی نگوید. شهید صالحی در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود «اینجانب نظارت دارم، سید مجتبی صالحی» و امضاء کرده بود.
آیت الله خزعلی از دوستان شهید بودند.
🔸ایشان از ما خواستند تا مدتی، موضوع را پیش کسی مطرح نکنیم. علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید کردند و نامه به رویت حضرت امام(ره) هم رسید. اداره آگاهی تهران هم پس از بررسی، اعلام کرد امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهری که با آن امضا شده، شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد.
♦️چرا شهید صالحی به این جایگاه رسید؟
یکی از دوستان آقا مجتبی یک مرتبه ایشان را در خواب می بینند و متوجه مقام بالایشان می شوند. از شهید صالحی می پرسند شما چگونه به این مقام رسیدی؟
ایشان سه مرتبه فرموده بودند: «اخلاص.»
🔹مرحوم فلسفی از بنده خواسته بودند اگر شهید را در خواب دیدم از ایشان در مورد آینده جنگ بپرسم. وقتی شهید صالحی را در خواب دیدم پرسیدم اما از پاسخت دادن امتناع کردند.
🔸به ایشان گفتم: «از نامه زهرا بگو». پرسیدند: «شما هم شک داری؟!» گفتم: «نه والله، من شک نکردم ولی به مردم چه بگویم؟» فرمودند:
🔴«کسانی که شک کردند در حال شک باشند تا روز قیامت. نامه زهرا را من امضا کردم.»
📚هم اکنون نسخه اصلی این نامه در موزه شهدای تهران نگهداری می شود.
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بی مددم علی مدد.mp3
2.73M
بی مددم علی مدد
https://eitaa.com/NAHJALBALAGHA110
561.mp3
732K
#صوت_کوتاه
#استاد_حجه_الاسلام_میرزا_مهدی_صادقی
♦️✍ویژه ولادت امیر المومنین(علیه السلام)
https://eitaa.com/NAHJALBALAGHA110
[ عکس ]
🌹✍«ابن ابى الحديد» در شرح «نهج البلاغه» خود نقل مىكند كه در روايتى آمده است:
🌒آن سالى كه على عليه السّلام در آن تولّد يافت همان سالى است كه مقدمات رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آن سال شروع شد،
💫 پیامبر (ص) صداى زمزمه (توحيد را از) سنگها و درختان مىشنيد، پردهها از مقابل چشم او كنار رفت، نورهاى تازه و افراد تازهاى را مشاهده مىكرد (اشاره به فرشتگان است) ولى هنوز دستور خاصّى به آن حضرت داده نشده بود.
🌈پيامبر آن سال را سال بركت شمرد و آن را به نام «سنة الخير و سنة البركة» ناميد و در آن شب ولادت على عليه السّلام وقتى كه قدرت الهى و كرامات بىسابقه پروردگار را مشاهده نمود چنين فرمود:
🌸🌺«لقد ولد لنا اللّيلة مولود يفتح اللّه علينا به ابوابا كثيرة من النّعمة و الرّحمة، امشب فرزندى براى ما ديده به جهان گشود، كه خداوند به بركت او درهاى بسيارى از نعمت و رحمت را بر ما باز كرد.
https://eitaa.com/NAHJALBALAGHA110
هدایت شده از بانک پاورپوینت رایگان
امام علی علیه السلام اززبان دانشمندان جهان.ppsx
10.79M
✳️ پاورپوینت امیر المؤمنین از زبان دانشمندان جهان
📚کانال بانک پاورپوینت👇
@bankpowerpoint
✳️برای دوستان خودفورواردکنید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•