eitaa logo
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
852 ویدیو
46 فایل
@MLN1360 کانال دوم ما: 🎀دونفره های عاشقی🎀 💌 @DoNafarehayeAsheghi 💌
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 میدانی لرزیدن زانو یعنی چه؟ میدانی مردی زمین بخورد یعنی چه؟ میدانی ابهت علی یعنی چه؟ امروز زانوان مردی با ابهت علی لرزید علی تا به خانه رسید؛ در همان کوچه ها زمین خورد لعنت بر آن کوچه ها...... میدانی اگر کسی نتواند بایستد؛ با زانو راه میرود؟ میدانی اگر برسی بر سر بیمارت و او جان داره باشد یعنی چه؟ میدانی فاطمه نداشتن یعنی چه؟ علی از جلوی درب خانه با سر زانو به بستر زهرا رسید اما زهرایش رفته بود صدایش زد.... دختر پیغمبر.... بانوی خانه ام.... مادر فرزندانم.... چشمهای زهرا بسته بود زهرای من! من علی ام... چشم گشود بر روی محبوبش مگر میشود علی بخواهد و زهرا چشم باز نکند؟ نگاه آخرینش بر علی..... نفس تنگی میکند امروز قلب یاری نمیکند یا فاطر بحق فاطمه آجرک الله یا بقیه الله ✔️ ✔️ @NafasseAmigh 🏴
✨🏴✨🏴✨ دوباره روضه ی زهرا و غربت حیدر دوباره صورت نیلی؛ هجوم و حمله به در دوباره اشک یتیمی؛ دوباره بغض حسن دوباره ناله ی زینب؛ سکوت محض پدر دعا و راز و نیازی کنار قبر رسول دوباره گریه ی طفلان به بستر مادر رسید فصل غریبی؛ رسید موسم غم گرفته دست مرا؛ بانویی به قامت خم @NafasseAmigh 🏴✨🏴✨🏴
#فاطمیه ❤️ #امام_خامنه ای «بنده حوائج یڪ ساله خود را در #ایام_فاطمیه می گیرم.» @NafasseAmigh
⭐️🖤⭐️🖤⭐️ تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت ✔️ ✔️ @NafasseAmigh 🖤⭐️🖤⭐️🖤
✨ سلام احمد ... از خدا میخوام که هر چه سریعتر من را به او - شهید حاج احمد کاظمی - ملحق کند . و به او اگر بنویسم این را خواهم نوشت : مرا ببر ... 🍂 فراق چهارده ساله حاج قاسم هم تمام شد... حال ارواح طیبه ی شهدا یکدیگر را در آغوش گرفته اند ... #شهید_حاج‌احمد_کاظمی #سالروز_شهادت🌹 #تقارن_با_شهادت_مادر🖤 #صلوات یادتون نره👌 ✍ @delneveshtehrj
✨🖤✨🖤✨ 🌷تقدیم به سردار شهید 🔹خاتم سلیمانی🔹 به واژه‌ای نکشیده‌ست مِنَّت از جوهر خطی که ساخته باشد مُرکَّب از باور کنون مرکب من جوهر است و جوهر نیست به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر به جوش آمده خونم که این‌چنین قلمم دوباره پر شده از حرف‌های دردآور دوباره قصۀ تاریخ می‌شود تکرار دوباره قصۀ احزاب باز هم خیبر دوباره آمده‌اند آن قبیلۀ وحشی که می‌درید جگر از عموی پیغمبر عصای کینه برآورده باز ابوسفیان دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر به هوش باش مبادا که سِحرِمان بکنند عجوزه‌های هوس، مُطربان خنیاگر مباد این‌که بیاید از آن سر دنیا به قصد مصلحتِ دین مصطفی؛ کافر چنان مکن که کسان را خیال بردارد که باز هم شده این خانه بی در و پیکر به این خیال که مرصاد تیر آخر بود مباد این‌که بخوابیم گوشۀ سنگر زمان زمانۀ بی‌دردی است می‌بینی که چشم‌ها همه کورند و گوش‌ها همه کر هزار دفعه جهان شاه‌راه ما را بست هزار مرتبه اما گشوده شد معبر خوشا به حال شکوه مدافعان حرم که سر بلند می‌آیند یک‌به‌یک بی‌سر اگر چه فصل خزان است، سبز پوشانیم برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر به دودمان سیاهی بگو که می‌باشند تمام مردم ایران سپاهِ یک لشکر به احترام کسی ایستاده‌ایم اینک که رستخیز به پا کرده در دل کشور نفس نفس همۀ عمر مالک دل بود کسی که بود به هنگامه، مالک اشتر بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر به باوری که در اعماق چشم اوست قسم هنوز رفتن او را نمی‌کنم باور چگونه است که ما کشته داده‌ایم اما به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر چگونه است که خورشید ما زمین افتاد ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر چه رفتنی‌ست که پایان اوست بسم الله چه آخری‌ست که آغاز می‌شود از سر جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی که مانده است به دستش هنوز انگشتر بدون دست علم می‌برد چنان سقا بدون تیغ به پا کرده محشری دیگر چنین شود که کسی را به آسمان ببرند چنین شود که بگوید به فاطمه مادر قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد که بی‌وضو نتوان خواند سوره کوثر خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش، هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر میان آتشی از کینه پایمردیِ تو کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر فقط نه پایۀ مسجد که شهر می‌لرزید از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر تمام زندگی تو ورق ورق روضه‌ست کدام مرثیه‌ات را بیان کنم آخر؟ تو راهیِ سفری و نرفته می‌بینی گرفته داغ نبود تو خانه را در بر تو رفته‌ای و پس از رفتنت خبر داری که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در کنون به تیرگی ابرها خبر برسد که زیر سایۀ آن چادر است این کشور رسیده است قصیده به بیت حسن ختام امید فاطمه از راه می‌رسد آخر ✔️ ✔️ @NafasseAmigh ✨🖤✨🖤✨
💫🖤💫🖤💫 شب جمعه است و من و حسرت يك برگ برات شب جمعه است و دلم تنگ تو اي راه نجات باز هم فاصله ها بغض گلوگير شده است السلام اي شه بي يار و قتيل العبرات...! @NafasseAmigh 🖤💫🖤💫🖤
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ می رود قصه ی ما سوی #سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد #آرااام آرااام می نویسم که شب تار #سحر می گردد یک نفر مانده ازین قوم که #برمیگردد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @NafasseAmigh
▪️ سلام و ارادت خدمت همراهان تازه
▪️⭐️▪️⭐️▪️ ✨﷽✨ ✍خوابی که پس از شهادت دیدن : دوماه از شهادتش میگذشت..نبود که دلداری امان بدهد،که غصه ی دلمان را بشوید و حالمان را خوب کند. آن شب تا ساعت دو بیدار بودم. داشتم کارهای لشکر را سامان میدادم. توی قرار گاه نصرت جلسه گذاشته بودند؛ از خستگی نتوانستم بروم. خواب دست از سدم برنمیداشت؛ یک گوشه دراز کشیدم و پلک هایم روی هم رفت. داشتم آماده میشدم بروم جلسه که آقا مهدی از در وارد شد. هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.»بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!» اینجا بهم مقام سیادت دادن. 🔹از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" روایتی از درباره شهید مهدی زین الدین... @abotalebi @NafasseAmigh ▪️⭐️▪️⭐️▪️
💫🔘💫🔘💫 فتنه‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله‌ی حیدر بیا شد ناله‌ی فضه بیا اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی‌جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه @NafasseAmigh 🔘💫🔘💫🔘
💫🔘💫🔘💫 به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم، به دیر پایی شب‌های انتظار قسم، به باغ سبز شهادت، به خون سرخ شهید به روشنای سپیده، به نوبهار قسم، به آشنایی غم با دل صبور علی به روشنایی قلب امیدوار قسم، به بی‌صفایی صبح مدینه بی‌زهرا به بی‌وفایی دنیا، به شام تار قسم... به آتش دل مسکین، به آه سرد اسیر به اشک چشم یتیم و به چشمه‌سار قسم اگر چه قلب جهان غرق در جراحت شد شبی که فاطمه در خاک خفت، راحت شد ✔️ ✔️ @NafasseAmigh 💫🔘💫🔘💫