هدایت شده از آرشیو فایل
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسم تو میبارد
از نفس باران
روی خوشت دارد
جلوه بی پایان
بر دل خسته میدهد اسمت
لذت عشقی مدام
بر روح بلندت سلام
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#فاطمیه
@NafasseAmigh
🔘⭐️🔘⭐️🔘
#فاطمیه
منتی بر سر نهاده فاطمه
روز و شب هستم کنار سفره اش
روح و جان من عجب خو کرده است
با دعا در حق آن همسایه اش
گریه کردن تا ابد روزی م شد
لطمه دارد اتفاق کوچه اش!
مادر سادات من را هم خرید
گشته ام من تا ابد شرمنده اش
کوله باری از گناه آورده ام
شرمگینم کرد لطف و خنده اش
✔️ #بچه_شیعه ✔️
@NafasseAmigh
🔘⭐️🔘⭐️🔘
هدایت شده از آرشیو فایل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستان بی ملاحظه طوفان
تاریخ را ورق زده در باران
چشمم شبیه هر ورقش خونین
خونم چنان قصیده من جوشان
#سیدحمیدرضا_برقعی
#فاطمیه
@NafasseAmigh
❤️🏴❤️🏴❤️
#فاطمیه
طفلي حسن كه شاهد رازي مگو شده
رازي كه باعث غم و بغض گلو شده
زانو بغل گرفته و خون گريه مي كند
از بعد ماجراي فدك زيرو رو شده
در خانه مي نشيند و بيرون نمي رود
در كوچه با چه حادثه اي روبرو شده؟
آتشفشان غيرت او شعله مي كشد
شايد كسي مزاحم ناموس او شده؟
حس مي كنم كه باز زمين خورده مادرم
ديدم كه چادرش دو سه جايش رفو شده
✔️ #وحید_قاسمی ✔️
@NafasseAmigh
🏴❤️🏴❤️🏴
🏴
#فاطمیه
میدانی لرزیدن زانو یعنی چه؟
میدانی مردی زمین بخورد یعنی چه؟
میدانی ابهت علی یعنی چه؟
امروز زانوان مردی با ابهت علی لرزید
علی تا به خانه رسید؛ در همان کوچه ها زمین خورد
لعنت بر آن کوچه ها......
میدانی اگر کسی نتواند بایستد؛ با زانو راه میرود؟
میدانی اگر برسی بر سر بیمارت و او جان داره باشد یعنی چه؟
میدانی فاطمه نداشتن یعنی چه؟
علی از جلوی درب خانه با سر زانو به بستر زهرا رسید
اما
زهرایش رفته بود
صدایش زد....
دختر پیغمبر....
بانوی خانه ام....
مادر فرزندانم....
چشمهای زهرا بسته بود
زهرای من!
من علی ام...
چشم گشود بر روی محبوبش
مگر میشود علی بخواهد و زهرا چشم باز نکند؟
نگاه آخرینش بر علی.....
نفس تنگی میکند امروز
قلب یاری نمیکند
یا فاطر بحق فاطمه
آجرک الله یا بقیه الله
✔️ #بچه_شیعه ✔️
@NafasseAmigh
🏴
✨🏴✨🏴✨
#فاطمیه
دوباره روضه ی زهرا و غربت حیدر
دوباره صورت نیلی؛ هجوم و حمله به در
دوباره اشک یتیمی؛ دوباره بغض حسن
دوباره ناله ی زینب؛ سکوت محض پدر
دعا و راز و نیازی کنار قبر رسول
دوباره گریه ی طفلان به بستر مادر
رسید فصل غریبی؛ رسید موسم غم
گرفته دست مرا؛ بانویی به قامت خم
#بچه_شیعه
@NafasseAmigh
🏴✨🏴✨🏴
⭐️🖤⭐️🖤⭐️
#فاطمیه
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت
حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد
خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت
هان چه میپرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد
بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت
یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت
یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت
رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت
در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت
✔️ #علیرضا_قزوه ✔️
@NafasseAmigh
🖤⭐️🖤⭐️🖤
✨
سلام احمد ...
از خدا میخوام که هر چه سریعتر من را به او - شهید حاج احمد کاظمی - ملحق کند .
و به او اگر بنویسم این را خواهم نوشت :
مرا ببر ...
🍂 فراق چهارده ساله حاج قاسم هم تمام شد...
حال ارواح طیبه ی شهدا یکدیگر را در آغوش گرفته اند ...
#شهید_حاجاحمد_کاظمی
#سالروز_شهادت🌹
#تقارن_با_شهادت_مادر🖤
#صلوات یادتون نره👌
✍ @delneveshtehrj
✨🖤✨🖤✨
🌷تقدیم به سردار شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
🔹خاتم سلیمانی🔹
به واژهای نکشیدهست مِنَّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکَّب از باور
کنون مرکب من جوهر است و جوهر نیست
به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر
به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم
دوباره پر شده از حرفهای دردآور
دوباره قصۀ تاریخ میشود تکرار
دوباره قصۀ احزاب باز هم خیبر
دوباره آمدهاند آن قبیلۀ وحشی
که میدرید جگر از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
به هوش باش مبادا که سِحرِمان بکنند
عجوزههای هوس، مُطربان خنیاگر
مباد اینکه بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحتِ دین مصطفی؛ کافر
چنان مکن که کسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بخوابیم گوشۀ سنگر
زمان زمانۀ بیدردی است میبینی
که چشمها همه کورند و گوشها همه کر
هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست
هزار مرتبه اما گشوده شد معبر
خوشا به حال شکوه مدافعان حرم
که سر بلند میآیند یکبهیک بیسر
اگر چه فصل خزان است، سبز پوشانیم
برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر
به دودمان سیاهی بگو که میباشند
تمام مردم ایران سپاهِ یک لشکر
به احترام کسی ایستادهایم اینک
که رستخیز به پا کرده در دل کشور
نفس نفس همۀ عمر مالک دل بود
کسی که بود به هنگامه، مالک اشتر
بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد
رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر
به باوری که در اعماق چشم اوست قسم
هنوز رفتن او را نمیکنم باور
چگونه است که ما کشته دادهایم اما
به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر
چگونه است که خورشید ما زمین افتاد
ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر
چه رفتنیست که پایان اوست بسم الله
چه آخریست که آغاز میشود از سر
جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی
که مانده است به دستش هنوز انگشتر
بدون دست علم میبرد چنان سقا
بدون تیغ به پا کرده محشری دیگر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بیوضو نتوان خواند سوره کوثر
خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش،
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر
میان آتشی از کینه پایمردیِ تو
کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
فقط نه پایۀ مسجد که شهر میلرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر
تمام زندگی تو ورق ورق روضهست
کدام مرثیهات را بیان کنم آخر؟
تو راهیِ سفری و نرفته میبینی
گرفته داغ نبود تو خانه را در بر
تو رفتهای و پس از رفتنت خبر داری
که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
✔️ #سیدحمیدرضا_برقعی ✔️
@NafasseAmigh
✨🖤✨🖤✨