eitaa logo
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
850 ویدیو
46 فایل
@MLN1360 کانال دوم ما: 🎀دونفره های عاشقی🎀 💌 @DoNafarehayeAsheghi 💌
مشاهده در ایتا
دانلود
چیززیادی نمیگم فقط بدونید که این تصویر خار مغیلانه.... صحرای کربلا…… پای برهنه…… طاقت دخترسه ساله……😭 @NafasseAmigh
#روز_سوم #شهادت_حضرت_رقیه ◾️ مرا دشمن به قصد کُشت می‌زد😔 به جسم کوچک من مُشت می‌زد هرآن گه پایم از ره خسته می‌شد مرا با نیزه‌ای از پُشت می‌زد😔😔 توئی ماه من و من چون ستاره غمم گشته پدرجان بی‌شماره💔 اگر روی کبودم را تو دیدی مکن دیگر نظر بر گوش پاره😭 بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو بُرده از کف طاقتم را💔 دو چشم خویش را یک لحظه وا کن ببین سیلی چه کرده صورتم را😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤✨🖤✨🖤 رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی! من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور در بین جمعیت تو را گم کردم اما با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور من بودم و تو، نیمه‌شب، دروازهٔ شام در چشم من دردی و در چشم تو دردی من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی در این زمانه سرگذشت ما یکی بود ای آشنای چشم‌های خستهٔ من زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو خار مغیلان زد به پای خستهٔ من ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی بابا شما چیزی نپرس از گوشواره من هم از انگشتر نمی‌گیرم سراغی 💫 💫 @NafasseAmigh ✨🖤✨🖤✨
#ماه_محرم به روی نیلی و موی سفید دقت کن بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟ ✔️ #حامد_خاکی ✔️ @NafasseAmigh
#ماه_محرم میفروشم گوشواره ام را اگر پیدا شود در عوض انگشتری زیبا برایت می خرم عمه ام گفته اگر با من بمانی دخترم در مدینه معجری زیبا برایت می خرم @NafasseAmigh
✨🖤✨🖤✨ قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک‌دم سپر شوند برای برادرش خون عقاب در جگر شیرشان پر است از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش این دو ز کودکی فقط آیینه دیده‌اند «آیینه‌ای که آه نسازد مکدّرش» واحیرتا که این دو جوانان زینب‌اند یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش؟ با جان و دل، دو پاره جگر وقف می‌کند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم‌هاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش چون تکیه‌گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش... زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده‌ست از بس‌که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات وقتی گذشته بود دگر آب از سرش... ✔️ ✔️ @NafasseAmigh ✨🖤✨🖤✨
#شب_چهارم_محرم 🏴 #طفلان_حضرت_زینب(س) ♦️چه وداعی، چقدر جانسوز است! کربلا، «کربِ وَالبُکاء» شده است ♦️مادری پشت پرده ی خیمه دست بر دامن دعا شده است
✴️هر كه آيد بر سر اين سفره و خوان حسين ✴️مي شود همواره و پيوسته مهمان حسين ✴️حرّ شبي آمد به مهماني سلطانِ عطش ✴️شد به قصرِ كربلا پيوسته دربانِ حسين #شب_چهارم_محرم
Banifatemeh-Shab 04 Moharam1397-007.mp3
1.19M
●روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم● ● بانوای: #حاج_سید_مجید_بنی_فاطمه #واحد #شب_چهارم_محرم
Karimi-Shab 04 Moharam1397-006.mp3
7.61M
●گفتی دنیا بی تو زندونه● ● بانوای: #حاج_محمود_کریمی #زمینه #شب_چهارم_محرم
SibSorkhi-Shab 04 Moharam1397-0013.mp3
1.78M
●قرارم باش نگارم باش● ● بانوای: #حاج_حسین_سیب_سرخی #شور #شب_چهارم_محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 حمید با کوبنده رو با خاک یکسان کرد👆میگن دل مردگیه، میگن گریه افسردگیه، نمیدونن خبر ندارن (ع) آغاز زندگیه🏴 @NafasseAmigh
#ماه_محرم از دور سلامم به تو ای غریب مادر ای پیکرصدپاره شده زخمی خنجر جانم به فدای تو ویاران شهیدت لبیک حسین بن علی کشته ی بی سر @NafasseAmigh
هدایت شده از آرشیو بنر و لینک
✨تجربه ای جدید✨ ⬅️شعر بخوانید ⬅️شعر ارسال کنید ⬅️شعر بگویید 👈گروهی متفاوت با اعضای خاص👉 http://eitaa.com/joinchat/2095644695C0719484d9d
#ماه_محرم برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد: یا در حرم اباعبدالله یا در مجلس اباعبدالله.. ✔️ #علامه‌طباطبایی ✔️ @NafasseAmigh
#ماه_محرم حلال جميع مشكلات است حسين شوينده لوح سيئات است حسين اي شيعه تو را چه غم ز طوفان بلا جائي كه سفينه النجاة است حسين @NafasseAmigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤💐🖤💐🖤 ای سایه‌ات فتاده به روی سرم حسین معنای واقعی اصول الکرم حسین یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند تسکین دردهای دل مضطرم حسین یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی من پای سفرۀ تو شدم محترم حسین لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین من سال‌هاست در به در روضه توام داغ تو را به جان و دلم می‌خرم حسین در کوچه‌های سینه زنی سالیان سال در حسرت هوای حرم می‌پرم حسین کابوس من شده غم دوری کربلا در خواب هم ذکر لب من حرم حسین تا گفتم اسم کرب و بلا را دلم گرفت مانند خواهری که صدا زد دلم حسین اینجا کجاست؟ خواهرت افتاد از نفس رحمی نما به سینۀ شعله ورم حسین اینجا عجیب بوی فراق تو می‌رسد یک دم نگاه کن تو به چشم ترم حسین زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا یک ذره حق بده نشود باورم حسین مجموع حرف‌های من اینجا خلاصه شد در یک کلام: ای همۀ باورم حسین ✔️ ✔️ @NafasseAmigh 💐🖤💐🖤💐
#ماه_محرم هَر جا دِلت گِرفت کَمی مُحتشم بِخوان هی دَر میان گِریه بِگو جان، بِگو حُسین... @NafasseAmigh
#ماه_محرم چای روضه آب حیات است... حیات خضر نبی گر به آب بقاست حیات ما اثر چای روضه سقاست 🏴 #اللهُم_َّعَجِّل_ْلِوَلِیِّک_َالْفَرَج 🏴 @NafasseAmigh
هدایت شده از سیدحمیدرضا برقعی
شعر خوانی شب چهارم محرم.mp3
30.37M
مراسم عزاداری شب چهارم محرم‌الحرام ۱۴۴۱ هجری‌قمری غم‌خانه بی‌بی شهربانو سلام‌الله علیها قم بامداد چهار‌شنبه ۱۳ شهریور ماه ۱۳۹۸ @hamidreza_borghei
▪️✨▪️✨▪️ روز عاشوراست کربلا غوغاست کربلا آن روز غوغا بود عشق، تنها بود! آتشِ سوز و عطش بر دشت می‌بارید در هجوم بادهای سرخ بوته‌های خار می‌لرزید از عَرَق پیشانی خورشید، تر می‌شد دم به دم بر ریگ‌های داغ سایه‌ها کوتاه‌تر می‌شد سایه‌ها را اندک اندک ریگ‌های تشنه می‌نوشید زیر سوز آتش خورشید آهن و فولاد می‌جوشید دشت، غرق خنجر و دشنه کودکان، در خیمه‌ها تشنه آسمان غمگین، زمین خونین هر طرف افتاده در میدان: اسب‌های زخمی و بی‌زین نیزه و زوبین شور محشر بود نوبتِ یک یار دیگر بود خطی از مرز افق تا دشت می‌آمد خط سرخی در میان هر دو لشکر بود آن طرف، انبوه دشمن غرق در فولاد و آهن بود این طرف، منظومهٔ خورشیدِ روشن بود این طرف، هفتاد سیّاره بر مدار روشن منظومه می‌چرخید دشمنان، بسیار دوستان، اندک این طرف، کم بود و تنها بود این طرف، کم بود، اما عشق با ما بود شور محشر بود نوبت یک یار دیگر بود باز میدان از خودش پرسید: «نوبت جولانِ اسب کیست؟» دشت، ساکت بود از میان آسمانِ خیمه‌های دوست ناگهان رعدی گران برخاست این صدای اوست! این صدای آشنای اوست! این صدا از ماست! این صدای زادهٔ زهراست «هست آیا یاوری ما را؟» باد با خود این صدا را برد و صدای او به سقف آسمان‌ها خورد باز هم برگشت: «هست آیا یاوری ما را؟» انعکاس این صدا تا دورترها رفت تا دلِ فردا و آن‌سوتر ز فردا رفت دشت، ساکت گشت ناگهان هنگامه شد در دشت باز هم سیّاره‌ای دیگر از مدار روشنِ منظومه بیرون جَست کودکی از خیمه بیرون جَست کودکی شورِ خدا در سر با صدایی گرم و روشن گفت: «اینک من، یاوری دیگر» آسمان، مات و زمین، حیران چشم‌ها از یکدگر پرسان: «کودک و میدان؟» کار کودک خنده و بازی‌ست! در دل این کودک اما شوق جانبازی‌ست! از گلوی خستهٔ خورشید باز در دشت آن صدای آشنا پیچید گفت: «تو فرزند آن مردی که لَختی پیش خون او در قلب میدان ریخت! هدیه از سوی شما کافی است!» کودک ما گفت: «پای من در جستجوی جای پای اوست! راه را باید به پایان برد!» پچ پچی در آسمان پیچید: «کیست آن مادر، که فرزندی چنین دارد؟! این زبان آتشین از کیست؟ او چه سودایی به سر دارد؟» و صدای آشنا پرسید: «آی کودک، مادرت آیا خبر دارد؟» کودک ما گرم پاسخ داد: «مادرم با دست‌های خود بر کمر، شمشیر پیکار مرا بسته است!» از زبانش آتشی در سینه‌ها افتاد چشم‌ها، آیینه‌هایی در میان آب عکسِ یک کودک مثل تصویری شکسته در دلِ آیینه‌ها افتاد بعد از آن چیزی نمی‌دیدم خون ز چشمان زمین جوشید چشم‌های آسمان را هم اشک همچون پرده‌ای پوشید من پس از آن لحظه‌ها، تنها کودکی دیدم در میان گرد و خاک دشت هر طرف می‌گشت می‌خروشید و رَجَز می‌خواند: «این منم، تیر شهابی روشن و شب‌سوز! بر سپاه تیرگی پیروز! سرورم خورشید، خورشید جهان‌افروز! برقِ تیغ آبدار من آتشی در خرمن دشمن» خواند و آن‌گه سوی دشمن راند 👇🏿👇🏿👇🏿
👆🏿👆🏿👆🏿 هر یک از مردان به میدان بلا می‌رفت در رجزها چیزی از نام و نشان می‌گفت چیزی از ایل و تبار و دودمان می‌گفت او خودش را ذره‌ای می‌دید از خورشید او خودش را در وجود آن صدای آشنا می‌دید او خدا را در طنینِ آن صدا می‌دید! گفت و همچون شیر مردان رفت و زمین و آسمان دیدند: کودکی تنها به میدان رفت تاکنون در هر کجا پیران، کودکان را درس می‌دادند اینک این کودک، در دل میدان به پیران درس می‌آموخت چشم‌هایش را به آن سوی سپاهِ تیرگی می‌دوخت سینه‌اش از تشنگی می‌سوخت چشم او هر سو که می‌چرخید در نگاهش جنگلی از نیزه می‌رویید کودکی لب تشنه سوی دشمنان می‌رفت با خودش تیغی ز برقِ آسمان می‌برد کودکی تنها که تیغش بر زمین می‌خورد کودکی تنها که شمشیر بلندش کربلا را شخم می‌زد! در زمین کربلا با گام‌های کودکانه دانهٔ مردانگی می‌کاشت گرچه کوچک بود؛ شمشیر بلندی داشت! کودک ما در میان صحنه تنها بود آسمان، غرق تماشا بود ابرها را آسمان از پیشِ چشمِ خویش پس می‌زد و زمین از خستگی در زیر پای او نفس می‌زد آسمان بر طبل می‌کوبید کودکی تنها به سوی دشمنان می‌راند می‌خروشید و رجز می‌خواند دستهٔ شمشیر را در دست می‌چرخاند در دل گرد و غبارِ دشت می‌چرخید برق تیغش پارهٔ خورشید! شیههٔ اسبان به اوج آسمان می‌رفت و چکاچاکِ بلند تیغ‌ها در دشت می‌پیچید کودک ما، با دل صد مرد تیغ را ناگه فرود آورد! و سواران را، ز روی زین بر زمین انداخت لرزه‌ای در قلب‌های آهنین انداخت من نمی‌دانم چه شد دیگر بس که میدان خاک بر سر زد بعد از آن چیزی نمی‌دیدم در میان گرد و خاک دشت مرغی از میدان به سوی آسمان پر زد پردهٔ هفت‌آسمان افتاد دشت، پرخون شد عرش، گلگون شد عشق، زد فریاد آفتاب، از بام خود افتاد شیونی در خیمه‌ها پیچید بعد از آن، تنها خدا می‌دید بعد از آن، تنها خدا می‌دید قصهٔ آن کودک پیروز سال‌ها سینه به سینه گشته تا امروز بوی خون او هنوز از باد می‌آید داستانش تا ابد در یاد می‌ماند داستان کودکی تنها که شمشیر بلندش کربلا را شخم می‌زد! خون او امروز در رگ‌های گل جاری‌ست خون او در نبض بیداری‌ست خون او در آسمان پیداست خون او در سرخی رنگین‌کمان پیداست این زمان، او را در میان لاله‌های سرخ باید جُست از میان خون پاک او در آن میدان باغی از گل رُست روز عاشوراست باغِ گل، لب تشنه و تنهاست عشق اما همچنان با ماست ✔️ ✔️ @NafasseAmigh