eitaa logo
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
850 ویدیو
46 فایل
@MLN1360 کانال دوم ما: 🎀دونفره های عاشقی🎀 💌 @DoNafarehayeAsheghi 💌
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
#معرفی_کتاب ﴿ای شمعها بسوزید ﴾ #معینی_کرمانشاهی @NafasseAmigh
﴿ای شمعها بسوزید ﴾ نقاش ازل مرا چو تصویر کشید جز دل همه را به کلک تدبیر کشید چون نوبت دل رسید مجنونی را در سلسله ای؛ به حکم تقدیر کشید @NafasseAmigh
﴿ای شمعها بسوزید ﴾ در زدم و گفت کیست؟گفتمش ای دوست! دوست گفت در آن دوست چیست؟ گفتمش ای دوست؛دوست گفت اگر دوستی! از چه در این پوستی؟ دوست که در پوست نیست! گفتمش ای دوست؛دوست گفت در آن آب و گل؛ دیده ام از دور دل او به چه امید زیست؟ گفتمش ای دوست ؛دوست گفتمش این هم دمی ست؛ گفت عجب عالمی ست ساقی بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست؛دوست در چو به رویم گشود؛ جمله ی بود و نبود دیدم و دیدم یکیست ؛ گفتمش ای دوست؛دوست @NafasseAmigh
﴿ای شمعها بسوزید﴾ نفرین ابد بر تو که آن ساقی چشمت دردی کش خمخانه تزویر و ریا بود پرورده مریم هم اگر چشم تو میدید عیسای دگر میشد وغافل زخدا بود نفرین ابد بر تو که از پیکر عمرم نیمی که روان داشت جدا کردی و رفتی نفرین ابد بر تو که این شمع سحر را در رهگذر باد رها کردی و رفتی نفرین به ستایشگرت از روز ازل باد کاین گونه تو را غره به زیبایی خود کرد پوشیده ز خاک آینه حسن تو گردد کاین گونه تو را مست ز شیدایی خود کرد این بود وفاداری و این بود محبت؟ ایکاش نخستین سخنت رنگ هوس داشت ای کاش که آن محفل دلساده فریبت بر سر در خود مهر و نشانی ز قفس داشت دیوانه برو ورنه چنان سخت ببوسم لبهای تو می ریخته را کز سخن افتی دیوانه برو ورنه چنان سخت خروشم تا گریه کنان آیی و در پای من افتی دیوانه برو تا نزدم چنگ به گیسوت صورتگر تو زحمت بسیار کشیده تا نقش تو را با همه نیرنگ به صد رنگ چون صورت بی روح به دیوار کشیده تنها بگذارم که در این سینه دل من یک چند لب از شکوه بیهوده ببندد بگدار که این شاعر دلخسته هم از رنج یک لحظه بیاساید و یکبار بخندد ساکت بنشین تا بگشایم گره از روی در چهره من خستگی از دور هویداست آسوده گذارم که در این موج سرشکم گیسوی بهم ریخته بر دوش تو پیداست من عاشق احساس پر از آتش خویشم خاکستر سردی چو تو با من ننشیند باید تو ز من دور شوی تا که جهانی این آتش پنهان شده را باز ببیند @NafasseAmigh
﴿ای شمعها بسوزید ﴾ دردا که درد عشق تو از گفت و گو گذشت وز عمر من مپرس که آبی به جو گذشت افسانه ی امید محال من ای دریغ آنقدر شِکوه داشت که از های و هو گذشت هرکس نشان من‌ز تو پرسد همین بگوی دیوانه ای که عاقبت از ابرو گذشت اکنون حریف مستی من در زمانه نیست ساقی به هوش باش که کار از سبو گذشت تطهیر شرط اول ذکرست در نماز عشق آن عبادتیست که از هر وضو گذشت دامان من ز قید تو ای عمر پر فریب رنگین چنان شده ست که از شست و شو گذشت من کیستم به دام تو ای چرخ زندگی دریاداری که از سر هر آرزو گذشت @NafasseAmigh
﴿ای شمعها بسوزید ﴾ می‌گریم و میخندم دیوانه چنین باید می سوزم و می سازم پروانه چنین باید میکوبم و می رقصم؛ مینالم و می‌خوانم در بزم جهان شور مستانه چنین باید من این همه شیدایی ؛دارم ز لب جامی در دست تو ای ساقی پیمانه چنین باید خَلقم ز بی افتادند تا مست بگیرندم در صحبت بی عقلان فرزانه چنین باید یکسو بَرَدم عارف؛ یکسو کِشَدم عامی بازیچه ی هر دستی طفلانه چنین باید موی تو و تسبیح شیخم به در از ره بُرد یا دام چنان باید ؛ یا دانه چنین باید بر تربت من جانا مستی کن و دست افشان خندیدن ِ بر دنیا رندانه چنین باید @NafasseAmigh
﴿ای شمعها بسوزید﴾ شاعر   (زادهٔ ۱۵ بهمن ۱۳۰۱ در کرمانشاه – درگذشته ۲۶ آبان ۱۳۹۴ در تهران) نقاش، روزنامه‌نگار، نویسنده، شاعر و ترانه‌سرای اهل ایران بود. از آثار ایشان میتوان به عناوین زیر اشاره کرده _ ای شمعها بسوزید _ فطرت _ حافط برخیز _ خورشید شب شاهکار دوره تاریخ ایران (منظوم_ چهارده جلد) در خرابات مغان همچنین فرزند ایشان حسن معینی کرمانشاهی در صدد چاپ ترانه های پدر خویش بر آمد که کتابهای _خواب نوشین _ راز خلقت و _ حکایت نگفته نتیجه ی این کوشش است @NafasseAmigh
❣💥❣💥❣💥❣💥❣ امروز هوای پروانه شدن دارم پیله ام را..... !!!! نه.... امروز هم کنار تو پروانه هستم و پیله تنگ خانه ام را با آبی ترین آسمانها عوض نمیکنم نگاهت خورشیدترین گرمای قلبم است و لبخندت بهارترین پاییزم میکند در این آخرین نفسهای شهریور به شوقت قدم در خانه میگذارم همان هنگام که سخت درگیر جابجایی کمد گوشه اتاق هستی و اصلا صدای در را نمیشنوی دستم را به گوشه کمد میگیرم تا کمکت کنم ترست صدای خنده ام را بلند میکند و باز بهارم از راه میرسد با تو چه نیازی به پروانه شدن من تمام گلهای روی زمین را با تو عوض نمیکنم همانگونه که آسمانها را با خانه ام @NafasseAmigh 💥❣💥❣💥❣💥❣💥
مگر می شود تو را داشت ، تو را دید ، با تو حرف زد ، و بهشت را رویِ زمین احساس نکرد ؟! بخدا بهشت همین جاست ، همین نقطه ای که من هستم ، همین جا که تو می خندی ... 🍃🌸 @NafasseAmigh
یار من زیبا و چشم شور و دشمن ها زیاد میسپارم عشق خود را من به دست (وان یکاد) @NafasseAmigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺عقاب آبادانی که تا قله آسیا اوج گرفت! 🔹 به مناسبت سالروز تولد کاپیتان سابق تیم ملی ایران و یکی از بهترین دروازه‌بانان تاریخ فوتبال آسیا،
💟🌺💟🌺💟 من آشناي کويرم، تو اهل باراني چه کرده ام که مرا از خودت نمیدانی؟ مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی … من از غم تو غزل می سُرایم و آن را تو عاشقانه به گوش رقیب می خوانی هزار باغ گل از دامن تو می روید به هر کجا بروی باز در گلستانی قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی @NafasseAmigh 🌺💟🌺💟🌺
❣🔆❣🔆❣ *دیشب نشستم خاطراتم را نوشتم از ابتدا تا انتها یادِ شما بود* چشمان و ابروهای مشکی را سرودم فرم نگاهت بیش از اینها دلربا بود از آن همه لطف و تنعم با دل من انگار قصدت این دو چشم بینوا بود دستان سردم را گرفتی بین دستت بیش از همیشه میل دل سوی شما بود نوش لبت؛ نیش نگاهت ؛ راز چشمت اینها برای من همه حکم خدا بود من منتظر از پشت قاب عکس خالی هردم نگاهم سوی آن موی رها بود بیرون ز هر قال و مقالی دوستت دارم هرچند این جمله برایت آشنا بود صدبار بین چشم و لبهایت تردد کرد این دل تمام عمر خود در حال درجا بود من بند این شعر و همین کنج اتاقم اما دلت چون قبل سرمست و رها بود فرسوده شد روحم ز تنهایی ؛ کجایی؟ حتی نپرسیدی که این یارو کجا بود؟!.... من هر دو چشمت را به خود مشغول خواهم ثابت کنی عشقت؛ نه هرگز ادعا بود هرچند این قلب من بیچاره بردی لکن بدان عشق من از اول خطا بود 🔆❣🔆❣🔆
🌷تقدیم به شهید سرافراز دریغ است در آرزو ماندن ما خوشا از لب او، فراخواندن ما بهاری می‌آید... بهاری می‌آید جهان است و اسفند سوزاندن ما شهابیم و پیغامی از صبح داریم که شب حرص دارد به تاراندن ما شکوه حیاتیم و این مُرده‌ماران ندارند قدرت به میراندن ما شهادت بده ای شهادت! «که بودیم؟» غریبیم و با تو شناساندن ما برو جوهر از خون بیاور که سخت است به دنیای امروز فهماندن ما @NafasseAmigh
🔺فرزند "شهید صیاد خدایی" در مراسم تشییع پیکر پدرش @NafasseAmigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ریختن آب سرد بر روی سر خلبان شهید «محمدجواد بای» 🔸طبق رسم نیروی هوایی ارتش از دیرباز تا امروز، هر گاه که یک خلبان برای اولین بار به تنهایی و بدون حضور استاد با هواپیما به پرواز در می‌آمد، بعد از فرود موفقیت آمیز، مافوق روی شاگردش آب سرد می‌ریخت تا از فشار عصبی او بکاهد و این آخرین درس استاد به شاگرد خلبان برای پرهیز از غرور در شغل پر ریسک پرواز است. @NafasseAmigh