مولا در این کلام عبرت آموز به دگرگونی حال مردم در برابر کسانی که دنیا به آنها روی میاره یا پشت مینماید اشاره کرده ومی فرمایند
«هنگامى که دنیا به کسى روى آورد نیکى هاى دیگران را به او عاریت مى دهد و هنگامى که دنیا به کسى پشت کند نیکى هاى خودش را نیز از او سلب می نماید .
این یک واقعیت است که شواهد فراوان تاریخى دارد، هنگامى که انسان هایى چه در امر حکومت و سیاست و چه در امور اجتماعى و اقتصادى و چه در علوم و دانش ها مشهور و معروف مى شدند بسیارى از کارهاى خوبى را که دیگران انجام داده بودند به آنها نسبت مى دادند.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: بسیارى از اشعار خوب را دیده ایم که چون گوینده اش ناشناخته بود از او نفى مى کردند و به افراد مشهور در شعر نسبت مى دادند، بلکه کتاب هایى در فنون و علوم از اشخاص غیر مشهور وجود داشته که آن را به صاحبان نبوغ و شهرت نسبت داده اند.
نیز اشاره به داستان «جعفر برمکى» مى کند که در آن زمان که مورد قبول «هارون الرشید» بود و اسم و شهرتش در همه جا پیچید، هارون او را در کیاست، سخاوت، فصاحت و مانند آن از برترین هاى روزگار مى شمرد، در فصاحت برتر از «قُسّ بن ساعده»، در سیاست بالاتر از «عمر بن خطاب» و در زیبایى زیباتر از «مصعب بن زبیر» و در عفت پاکدامن تر از یوسف و… (در حالى که واقعاً چنین نبود.)
ولى هنگامى که نظر هارون درباره او تغییر کرد صفاتى را هم که داشت مورد انکار قرار داد.
نخست این که متملقان و مداحان براى نزدیک شدن به این افراد دروغ هاى زیادى به هم مى بافند و به آنها نسبت مى دهند و زبان به زبان نقل مى شود،
کم کم اشخاص باور مى کنند که واقعیتى در کار است و به عکس، کسانى که نسبت به افرادى حسادت دارند و به هنگام قدرت آنها نمى توانند چیزى درباره آنها بگویند وقتى قدرتشان از دست رفت هر نسبت ناروایى را به آنان مى دهند و تمام فضایل شان را نیز زیر سؤال مى برند.
علت دیگر این است که یکى از صفاتى که در بسیارى از افراد به طور طبیعى دیده مى شود قهرمان سازى است، سعى دارند کسانى را به عنوان قهرمان در فنون و علوم و مسائل مختلف به جهان عرضه کنند و همین امر سبب مى شود که محاسن دیگران را به حساب آنان بگذارند