سلوک در مکتب روضه_2.mp3
14.17M
#سلوک_در_مکتب_روضه ۲
رقّت، لطافت و سبکی ایجاد شده در روح عزادار، بعد از مجالس سیدالشّهداء، نتیجهی عبور عزادار از یک تونل رشددهندهی روحی است!
چه بلوغهایی در این تونل سلوکی، در نفسِ انسان ایجاد میشود؟
▪️
در رکاب حسین_۲.mp3
9.33M
💫 #در_رکاب_حسین ۲
شب دوم؛ زُهِیربن قِین، حُرِّبن یزد ریاحی و من ...
▪️با خوانش: مژده لواسانی
▪️به قلم: حاتمه سیدزاده
▪️تنظیم: پارسا کمالی
▪️طراح: محمدحسین ثباتی
▪️منزل اول
چون مسلم را (به دارالحکومه ابن زیاد)در آوردند سلام نکرد.
گفتند چرا بر امیر سلام نکردی؟
گفت:
زیرا که در این سلام نه سلامت دنیا میبینم و نه سلامت عقبی مشاهده میکنم.
پسر زیاد مدّتی سر در پیش انداخته بود آنگاه سر برآورد و گفت:
چرا بر امام زمان بیرون آمدی و اینهمه فتنه انگیختی؟
مسلم گفت امام زمان حسین بن علی است و من به فرمان او بدین شهر آمدم و آنچه کردم در آن رضای حق جستم. امّا اهل شقاوت نگذاشتند که حق به مستحق رسد.
القصّه
ابن زیاد آواز داد که از اهل مجلس من، کیست که مسلم را بر بام کوشک برد و سرش از تن جدا کند؟
پس بکیربن حمران گفت:
یا امیر، این کار من است که امروز پدر مرا کشته، پس دست مسلم گرفت و او را به بالای بام کوشک برآورد.
مسلم چندان که میرفت بر حضرت مصطفی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ درود میفرستاد و میگفت: «اللهم اُحکُم بَینَنا و بَینَ قَومِنا بالحَقِ»
بار خدایا، حکم کن میان ما و میان قوم ما بهراستی
که مرا بخواندند و چون بیامدم فرو گذاشتند و ما به راستی سخن گفتیم و ایشان ما را دروغگوی پنداشتند.
18.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانم به فدای سفیر حسین (ع)
صحنه شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع)
؛࿇࿐᪥🖤✧᪥࿐࿇
سخنرانی شب اول.mp3
18.67M
سخنرانی
حجت الاسلام عالی
◾️◾️◾️
🎤 #استاد_عالی✅
┄┅═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧═┅┄
با من بگو: " أ أدْخُلُ ..."
مشکی بپوش #دل
با من بخوان سراسر اذن دخول را ...
با من بخوان
سراسر اذن دخول را:
أَ أَدْخُلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟
أَ أَدْخُلُ يَا حُجَّةَ اللَّهِ؟
أَ أَدْخُلُ يَا مَلائِكَةَ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ
الْمُقِيمِينَ
فِي هَذَا الْشهر الشريف؟
أَ أَدْخُلُ يَا حسين بن علی؟
آقا جان اجازه ورود
به ماهت را می دهی؟
#آجرکاللهیابقیهالله
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مظلوم تر از امیرالمومنین»
🔺 امیرالمومنین با تمام مظلومیتش میگوید امام مهدی تنهاست!
دکتر #سیدمحمدحسینی
#روضه
حضرت مسلم بالای دارالاماره چند تا خواهش بیشتر نداشت ؛
اول فرمود اجازه بدین دو رکعت نماز بخونم.
بعد فرمود یکی وصیِ من بشه من برای اون بگم؛
به وصیش گفت: من که دیگه دستم نمیرسه! ، یه نامه بنویس به حسین
بگو برگرده ...😭😭
خواهش آخر ،
یه ظرف آب طلب کرد
آوردن، دادن به دستش ،
تا میآمد آب رو بخوره ، کاسۀ آب پر از خون می شد ...💦💧🥀
تا سه بار آبُ عوض کردن
گفت انگار از این متاع روزیِ ما نیست ، باید لب تشنه بمیریم ... 🥀
من می خوام بگم مسلم اگه آب خورده بودی به عشقت باید شک می کردی ...
مگه میشه نوکر آب بخوره وقتی می بینه ارباش تو گودال تنهایِ تنها .. 😭🥀
هی میگه آه جیگرم ...💔
حداقل اینجا💧 آب دستِ مسلم دادن ،💧
اما اونجا
هر چی حسین می گفت: جیگرم داره می سوزه!💔
مشکایِ آبُ دورِ گودال خالی می کردن ...
😭😭💔💔
1_414515788.mp3
2.45M
Shab01Moharram1394[05].mp3
3.31M