فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم؛ در سختی های جنگ خدا را به پهلوی حضرت زهرا قسم می دادیم
#موکب_شهید_سلیمانی
پيروزى حزب الله لبنان با عنايت حضرت فاطمه زهراء.pdf
76.4K
داستان بسیار زیبای «پيروزى حزب الله لبنان با عنايت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها »
#موکب_شهید_سلیمانی
برای فاطمیه باید خود را برای یاری، به مردی رساند که او را با دستان بسته، کشان کشان به "مسلخ بیعت" میبرند.
#موکب_شهید_سلیمانی
میگویند بیمادر شدن یعنی تنها شدن؛ یعنی به یکباره تهی شدن؛ مادر که نباشد هیچ چیز سر جای خود نیست؛ بعد مادر حتی ضربان قلب هم یکی در ميان میزند...
امشب تمام عالم همراه قلب شکسته علی مبهوت یک جای خالیست. جای خالی مادری که تا ابد از جلوی چشمان فرزندانش کنار نرفت.
آجرک الله یا مولا از این مصیبت بزرگ. از این خاطرهی چادر و درب، کوچه و سیلی... آجرک الله یا مولا از تنها شدن علی...
اما کاش بدانیم فاطمه را باید فهمید؛ باید حس کرد. فاطمه تعریف کردنی نیست. بدانیم فاطمه فدای علی نشد، او فدای امام زمانش شد.
#موکب_شهید_سلیمانی
باید یکی یکی از میانشان گذشت و خود را به خانهای رساند که در حال سوختن است.
#موکب_شهید_سلیمانی
هدایت شده از تسنیم هدایت ( آمرین آذربایجان غربی )
ملاقات حضوری
از طریق فضای مجازی
با گلزار شهدای کرمان
https://tour.soleimany.ir/
خصوصا سردار دلها 😍😍
لینک بالا لمس رو کنید 👆
التماس دعای فرج🌹❤️
#تسنیم_هدایت
( واجب فراموش شده )
╔ 🍃 🍁 🍃 ═╗
@Tasnimhadayt
╚═ 🍃 🍁 🍃 ╝
#سماوات_آذربایجان_غربی
سلام علیکم
همراهان عزیز فرا رسیدن ایام فاطمیه رو تسلیت می کنیم
به همین مناسبت روضه انلاین ساعت ۱۵در گروه قران واهل بیت علیهم السلام با حضور سرکار خانم امیری استاد حوزه ودانشگاه برگزار میگردد .
التماس دعا از همه عزیزان شرکت کننده .🙏🏿
🌷گروه ختم قرآن و اهل بیت
علیهم السلام فاطمیون
🔹مخصوص بانوان🔹
#موکب_شهید_سلیمانی
4_5999078785679360606.gif
705.4K
شهادت بانوی دو عالم، حضرت صدیقه طاهره(سلاماللهعلیها) را به محضر حضرت بقیه الله الاعظم(ارواحنا له الفداء) و همه ارادتمندان حضرتش تسلیت عرض مینماییم.
#موکب_شهید_سلیمانی
امروزی بود، اسماء بنت امیس اُمد دید خانم با گریه اش واویلا کرده، خانم جان چی شده، کمک کن یه کم نون برا بچه ها درست کنیم، این بچه ها فقط دست پخت منو می خورند، من که برم دیگه این خونه نه تنور داره ، نه حوصله داره، هیچ کس نه میاد نه می ره، بچه هام گرسنه می مونند، گفت: نون درست کنید، نون درست کردند، نون درست کردن خانم ، جای دست رو نون هست، مادر که رفت اثر انگشت یه دست، یه دست، .....یه آن بیرون کوچه معلوم شد، می دونی چرا؟چون در کنده شد، نون ها رو پخت ، از همون نون هایی که به مقداد می داد، خوب می شد، از فردا، پس فردا هر قرص نونی که می آوردند، بچه ها اول می بوسیدند، جای دست مادره، بوی عطر مادره، ای وای، ای وای، یه فردایی فرمود اسماء بیا کمک کن بچه ها رو بفرست بیرون، خودش مونده و اسماء، اُمد آب کشید اسماء از چاه، شروع کرد خودش رو شستن، کمک کن، خانم جان چه اصراریه، لباس تمیزتر بیار، چه اصراریه، فرمود امشب تاریکه ، تو تاریکی شاید علی خون و نبینه، خون هایی که خشک شدن زودتر می شورم، آقام اذیت نشه، آقام عذاب نکشه، لباس و که می خواستند بیرون بیارن، آستین و پاره کردند، آخه دست ورم کرده، ای وای، این قدر بین راه رفتن و ماندن، نمان، بمان، بمان، بعد اُمد تو خونه بستر و پهن کرد
شروع کرد گریه کردن، خانم دیگه چی شده، حالتون که بهتره، این و خانم ها گوش کنند، فرمود: من می ترسم فردا منو می خوان تشییع کنند، حجم بدنم معلوم بشه، تازه کی ، خانم، مثل اینکه پوستی رو استخون کشیدند، همین خانم جان، ما تو حبشه که بودیم، تو فارس یه تابوت درست می کردند، به این صورت، رفت چند تا چوب تابوت آورد، کند از جارو، چید بغل هم، یه پارچه هم دورش کشید، خانم یه لبخند زد، فرمود: به این دست نزن، علی بیاد نشونش بدم، برام همین و درست کنه، حالا غافل از اینکه، چوبایی که برا گهواره محسن آماده شده بود، علی داره از اونها تابوت درست می کنه، ای وای، همه وصیت هاشو کرد، فرمود پسر عمو می خوام ، بقیه عمرم و خوب استفاده کنم، بهترین استفاده رو از این چند ساعت باقیمانده بکنم، چیکار کنم، فرمود پسر عمو بشین در و ببند، بشین تا من هستم برا حسین گریه کنیم، آخه بابم گفته، یه روزی میاد بچه مو با لب تشنه سر می برند، بچه هاشو اسیر می کنند، تو هم شنیدی که، می گن زینب و می برند، نمی دونم بودی یا نبودی بابام گفت: سرش و می زنند روی نیزه، موی حسین، امروز یا فردایی گفت : حسین جان بیا مادر، می خوام موهاتو شونه کنم، چند روزه خاک تو موها رفته، به غیر مادرم عادت ندارند، بدن موهارو شونه کنه، هی گفت: الهی مادرت بمیره، مگه تو مادر نداری خاک رو موهات نشسته، نیاد اون روزایی که کاکلت به هم بخوره، کسی از راه رسید پنجه در کاکل آهوی من زد، یه پیرهن برات دوختم دادم دست خواهرت، ای حسین......
داستان تازيانه و سيلى يك بار بوده يا تكرار شده؟ نمى دانم! بعد از فرياد «يا فضه» . هم...؟!! باز نمى دانم! ولى رويت سياه باد اى دشمن كينه توز، كه تازيانه ات بر «سر» فاطمه عليهاالسلام اصابت كرد و تا «كتف» او را سياه نمود!به صورت بانو هم... يا نه؟ نمى دانم! ولى دستت بريده باد كه جاى سيلى ات بر چهره ى زهرا عليهاالسلام ماند... و آنچنان رفت تا به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشان دهد صورت نيلى را...!!
عمر آنحضرت را بين در و ديوار فشار داد بطورى كه از شدت آن نزديك بود روح آنحضرت بيرون آيد، و خون از سينه اش جارى شد.
در اين حال حضرت به داخل خانه رفت و صدا زد: «اى اسماء، اى فضّه... بياييد و در آنچه زنان به يكديگر احتياج دارند مرا دريابيد».
اسماء مى گويد: وارد نشديم مگر وقتى كه حضرت جنين خود را سقط كرده بود، همان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را محسن ناميده بود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: عمر با پا به فاطمه عليهاالسلام زد در حاليكه به پسرى بنام محسن باردار بود، و در اثر اين ضربه آن پسر سقط شد. سپس سيلى به روى مبارك آنحضرت زد بطورى كه گويا مى بينم گوشواره ى حضرت در گوشش شكست.
چه كسى همچون صاحب مصيبت مى تواند رفتار دژخيمان را توصيف كند؟ اى اشك اگر اجازه دهى گوش بر سخن فاطمه عليهاالسلام بسپاريم تا آتش و سيلى و محسن عليه السلام را يكجا بگويد.
منتظران مهدىِ ت و يا زهرا با شنيدن سخنت كه اشك خالص است، بر خاك سياه نشسته اند! بگو تا بسوزيم و براى يارى مهديت آماده شويم!