🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
سلام دوستان
به امید خدا و به رسم هرسالهمون ان شاءالله از عاشورا تا اربعین #چلهزیارتعاشورا و #دعای_علقمه داریم..
از دوستان هرکسی مایل به شرکت هست با ذکر #یاحسین در پیوی اعلام کنه🙏🏴
ایدی خادم کانال @Goleyas6111
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
27.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی پیش از خطبه های نمازجمعه دانشگاه تهران
دهه اول ماه محرم
هفته امر به معروف
#بازخوانی بیانات استاد علی تقوی
سرپرست وقت معاونت آموزش ستاد امر به معروف استان تهران
#گزارش_تصویری
هیات الشهدای کوهسنگی مشهد این شبها رونق و صفای ویژه ای دارد
سخنرانی #استاد_علی_تقوی
#امر_به_معروف
کلاس درس #واجب_فراموش_شده
@aamerin_ir
امیری حسین و نعم الامیر:
بسم رب الزهرا
باذن الله و باذن رسول و باذن علی مرتضی و باذن فاطمه الزهرا و باذن حسن
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
امشب میخوام همین اول کار بدون مقدمه برم در خونه خدا
چقدر دلم خدایا برات تنگ شده
چقدر دلم برا حرف زدن با تو تنگ شده
چقدر گناهام زیاد شده
چقدر گناهام منو از تو دور کرده
چقدر ابروم رو خریدی
چقدر به خاطر من جلو فرشته هات ایستادی
گفتی این بندم آخرش میاد با من آشتی میکنه
باور میکنید خدا خیلی دوستت داره؟
اگه دوستت نداشت الان نمی گذاشت باهاش حرف بزنی
مثل خیلی های دیگه که مست گناه و دنیا شدند تو هم الان مست دنیا شده بودی
ولی خدا تو رو جدا کرد گفت امشب بیا با من حرف بزن
تو بنده منی
دلم برات تنگ شده بنده من
چه حرف هایی تو دلت هست؟
امشب چه حرف هایی با خدا داری؟
خدا امشب منتظرته
خدا امشب فقط داره به حرف های تو گوش میده
هر حرفی داری بسم الله امشب با خدا بزن
اگه الان نزنی پس دیگه کی میخوای حرف بزنی؟
بگو خدا غلط کردم
خدا نفهمیدم
من سر جنگ با تو نداشتم همه گناهام از سر نادانی من بود
بگو خدا امشب اومدم از همه گناهانم توبه کنم
امشب اومدم باهات آشتی کنم
بگو خدا با همه گناهام میگم
خیلییییی دوستت داااااارممممممممم
هر حرفی تو دلت مونده امشب به خدا بگو
مشکلی داری که نمیتونی به کسی بگی به خدا بگو
مریض داری
گرفتاری
دلت برا امام زمان ع تنگ شده
گره کوری به زندگیت افتاده
ولی مطمئنم همه این امشب حرف دلشونه
که خدایا خیلی دلم برا کربلا تنگ شده
اخ کربلا.....
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین
امشب خدایا میخوام یه نفر رو واسطه قرار بدم
درسته من بدم ولی این کسی که میخوام واسطه قرار بدم خیلی در خونت ابرو داره
خدایا تو رو به آبروی حضرت زهرا س
تو رو به اشک های حضرت زهرا س
تو رو به اون لحظه و ساعتی که بین در و دیوار قرار گرفت و اسم فرزندش مهدی رو برد
امشب از همه گناهان ما در گذر
و امشب یکنگاه ویژه ای به ما کن
از همون نگاه هایی که به علامه قاضی کردی
دلت شکست میری کربلا
اخ کربلا.......
اسم کربلا که میاد دل ادم میلرزه
خود امام حسین ع هم که اسم کربلا رو شنید دلش لرزید
فرمود اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلا
دوست داشتی الان کربلا بودی؟ ؟
دوست داشتی الان روبرو حرمش ایستاده بودی؟
دوست داشتی الان چسبیده بودی به حرمش؟
فرض کن الان چسبیده بودی به حرمش چی می گفتی به آقا؟
و شروع میکردم به دعا کردن برای امام زمان ع
شما رو نمیدونم ولی من میچسبیدم به ضریحش و زار زار گریه میکردم و می گفتم ارباب خیلی دلم برا حرمت تنگ شده بود
خیلی آقا غریبه
الان کجایی آقا؟
هر کجا هستی برای ما هم دعا کن
به حق مادرت فاطمه برای ما هم دعا کن
دعا کن از بند گناه نجات پیدا کنیم
اعضا درخواست کرده بودند روضه حضرت ام البنین س رو بخونیم
بعد از شهادت حضرت زهرا س
امیرالمومنین ع ام البنین س رو باهاشون ازدواج کردند
یا ام البنین
آقا ایشون رو به اسم فاطمه صدا میزدند
دیدند ام البنین ناراحته؟
فرمودند چی شده؟
عرضه داشت وقتی شما اسم فاطمه رو به من میگید میبینم بچه ها به یاد مادرشون میفتند
و هم من نمیتونم جای مادرشون رو بگیرم
الله اکبر به این ادب
باید هم از دامن چنین مادری پسری تربیت بشه که بشه یه کسی مثل عباس که بشه خدای ادب
هرکس به جایی رسیده از در خونه حضرت زهراست
اگه میشه منو دیگه به این اسم صدا نزنید
وقتی قافله شروع کرد به حرکت
ام البنین اومد جلو گفت پسرم عباس
حواست به بچه های فاطمه باشه
مبادا از بچه های فاطمه غافل بشید
وقتی قافله بعد از شهادت شهدای کربلا به مدینه برگشت
ام البنین اومد جلو
چهار تا پسر داشته که تو کربلا شهید شدند
اومد جلو نپرسید عباسم چی شد بقیه پسرهام چی شدند
اومد جلو گفت از حسین چه خبر؟
براش توضیح دادند که امام حسین ع رو چطوری شهید کردند
شروع کرد به گریه کردن
و سوال کرد آیا عباسم که برا حسین کم نگذاشت؟
گفتند نه سنگ تموم گذاشت
یا ام البنین
امشب به پسرتون عباس سفارش ما رو هم بکنید
بگید که خیلی خراب کردیم
خیلی گیر افتاده تو کارهامون
چقدر دلم برا حرم حضرت اباالفضل ع یه دفعه ای تنگ شد
خیلی آرامش عجیبی داره حرم حضرت اباالفضل ع
خوشا به حال اونی که امشب خواب حضرت عباس ع رو ببینه
بگید که ای بی دست کربلا
دست ما رو هم بگیر
باشد قرار و وعده ما اربعین حرم
مهر قبولی گذرم باش حسین
اگه کسی چشماش بارونی شد اشک هاش رو بماله کف دست هاش و بماله به صورت و تمام بدنش
ان شاء الله هیئت امشب مورد پسندتون واقع شده باشه
التماس دعای فرج.یاعلی مدد
و اشک ها رو کف دست بمالید و بگیرید سوی آسمان و بگیم اللهم عجل لولیک الفرج بحق الزینب س
🌷نغمه های فاطمیون🌷
خانم امیری:
وقایع روز ششم محرم الحرام مصیبت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
در کتاب منتخب تُرِیهی، که صاحب کتاب با عظمت مجمع البحرین است و بحار علامه مجلسی جلد چهل و پنج صفحۀ سی و چهار و ابوالفرج اصفهانی صاحب مقاتل الطالبین ، این گونه این شهادت را نقل کرده اند
وقتی همۀ اصحاب شهید شدند و نوبت به فرزندان حضرت مجتبی رسید، قاسم به محضر حضرت امام حسین علیه اسلام آمد، گفت: عمو اجازۀ رفتن می خواهم. حضرت فرمود: برادرزاده! تو نشانه و یادگار برادر منی، تو باش و به میدان نرو، که وجود تو دل تسلیِ من است
وقتی دید عمو اجازه نمی دهد، به شدت غصه دار و اندوهگین و گریان روی زمین نشست. اصرار کرد، دید عمو اجازه نمی دهد. سر روی پای عمو گذاشت
یادش آمد پدرش بازو بندی به بازویش بست که در آن تَعویزی قرار دارد، که پدر وصیت کرده، هر گاه غصه دار و ناراحت شدی این بازوبند را باز کن و بخوان و معنی اش را بفهم و حتماً به آن عمل کن.
قاسم به خودش گفت سال ها است که بر تو گذشته و چنین اندوه و غمی به تو هجوم نکرده، حالا باید بازو بند را باز کنی و ورقۀ در آن را بخوانی. وقتی باز کرد دید نوشته
فرزندم به تو سفارش می کنم هرگاه عمویت را در کربلا در محاصرۀ دشمن دیدی، هرگز جنگ با دشمنان خدا و پیامبر خدا را رها مکن و از جانبازی در رکاب عمو امتناع نورز، اگر عمو اجازۀ رفتن نداد به او اصرار کن تا اجازه بگیری
قاسم بلند شد، نوشته را به حضرت حسین داد. امام وقتی خط برادر را دید، دست به گردن قاسم انداخت، او را در آغوش گرفت. عمو و برادر زاده آن قدر گریه کردند که به حالت بی حال شدن روی زمین افتادند. در هر صورت امام قاسم را به خیمه برد
عباس و عون و مادر قاسم را طلبید و در حضور آنان به زینب کبری فرمود: صندوق مخصوص مرا بیاور، قبای حضرت مجتبی را به او پوشاند، عمامۀ حضرت حسن را بر سرش گذاشت. اهل بیت با دیدن این منظره گریۀ شدید کردن
امام وقتی آماده شدن او را دید، فریاد زد: پسرم! آیا با پای خودت به سوی مرگ می روی؟ گفت: عمو! چگونه نروم در حالی که تو را میان این همه دشمن یکّه و تنها و غریب و بی یار می بینم؟ عمو جان! جانم فدای جانت. امام گریبان لباس قاسم را چاک زد، عمامه را به دو طرف صورت قاسم آویخت و به این صورت او را به میدان فرستاد که هم از چشم زخم دور باشد و هم از حرار آفتاب.
حمید ابن مسلم خبرنگار واقعۀ کربلا می گوید دیدم نوجوانی به میدان آمد، پیراهن و لباسی کمی در برداشت و نَعلِینی عربی که بعد نَعلِین طرف چپ هم گسیخته بود، با دشمن جنگید، سی و پنج نفر را کشت، لشکر دیدند حریف او نمی شوند. کتاب هایی که نقل شد نوشته اند بدنش را سنگ باران کردند
عمر اَزُلی گفت: به خدا قسم به او حمله می کنم و خونش را می ریزم. در گرما گرم جنگ با شمشیر فرق مبارک قاسم را شکافت. عمو را به یاری طلبید. امام مانند شاهبازی که به سرعت از بالا به پایین بیاید، به میدان تاخت. ولی وقتی رسید که دید عمر اَزُلی می خواهد سر از بدن قاسم جدا کند. حضرت شمشیرش را حوالۀ او کرد. دست قاتل جدا شد، او قبیله اش را به یاری طلبید. قبیله به امام حمله کردند. جنگ سختی در گرفت.
بدن قاسم زیر سمّ اسبان خشمگین ماند.
وقتی آتش جنگ فرو نشست، امام بالای سر قاسم آمد دید پاشنۀ پا را برای جان کندن به زمین می سایید.
صدا زد: برادر زاده ام! به خدا قسم برای عمویت بسیار سخت است که او را به یاری بطلبی و نتواند جوابت را بدهد و نتواند تو را یاری کند و نتواند برای رفع مشکل تو کاری انجام دهد. سپس سینۀ قاسم را به سینه گرفت
در حالی که به خاطر کوبیده شدن اعضایش زیر سمّ اسبان پایش به زمین کشیده می شد، او را به همان حال کنار کشتۀ اکبر آورد و اهل بیت را به خاطر این مصیبت سنگین امر به صبر و استقامت کرد.
99-06-04 mirbagheri.mp3
10.54M
🎧 استاد میرباقری | «سخنرانی» شب ششم محرم ۱۳۹۹، حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها
◀️ خصوصیات اصحاب امام حسین علیهالسلام
02) سخنرانی، حجة الاسلام استاد میرباقری.mp3
35.61M
سخنرانی: حجة الاسلام استاد میرباقری
شب ششم محرم ۱۴۴۲
هِیْئَت ثٰارَالْلّٰه قُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
سخنرانی بچه ۴ساله...
واقعا عالیه حتما گوش کنید
کاش ای کاش اندازه این کوچولو میفهمیدم خدا حفظش کنه
┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓
@Nagmahyefatamion
┗━━━🌷🌷━━
🌷نغمه های فاطمیون
1527012627492.mp3
3.78M
🎵 زیر عبا گرفتمت
🎤 #محمد_حسین_حدادیان
#شب_هفتم_محرم
زمینه حضرت علی اصغر ع
کربلایی محمد حسین حدادیان
#شب_هفتم_محرم
#علی_اصغر
بند اول
.
زیر عبا گرفتمت ، تورو نبینه مادرت
دستمو وردارم علی ، جدا میشه دیگه سرت
ای خدا پدری رو شرمنده نکن
حرمه دیگه بسه به من خنده نکن
با دست خالی قبرتو میکَنَم
غریب ترین بابای عالم منم
بامادرت توروصدا میزنم
علی لای لای علی لا لای (4)
بند دوم
.
دلم میسوزه واسه ی ، مادر بیچارت علی
دق میکنه هی میبینه ، خالیه گهوارت علی
خاک کرب و بلا سوخت از غربت من
خون حنجرتُ ریخت تو صورت من
نیومده خوشی دنیا به تو
داره میخنده کل صحرا به تو
به اسب هاشون آب دادن اما به تو
علی لای لای علی لای لای (4)
بند سوم
.
دم غروب تو کربلا ، میاد صدای ناله ها
برای نبش قبر تو ، میان به پشت خیمه ها
عمرتو مثل یه گل کوتاهه چرا
روی نی سر طفل شیش ماهه چرا
کشتن شیرخواره نداره ثواب
روی نی سرت بسته میشه با تناب
خدا خدا برس به داد رباب
علی لای لای علی لای لای (4)
نوحه وزمزمه شهادت شش ماه کربلا
ای گل زیبا، علی اصغر
گریه مکن تو، عزیز مادر
مادر دیگه براتو شیر نداره، عزیزم عزیزم
رفته عمو برامون آب بیاره، عزیزم عزیزم
واویلتا واویلتا واویلا واویلا واویلا۲
____________________
چند روزه خیمه، قحطی آبه
برای اصغر، آب یه سرابه
خورده ترک لبای خشک اصغر، واویلا واویلا
آتیش زده به قلب خون مادر، واویلا واویلا
واویلتا واویلتا....
__________________
اصغر با بابا، رفته به میدون
تا آب بگیره، براش بابا جون
حسین، نشون نده گلوی اصغر، واویلا واویلا
بلند شده حرمله توی لشگر، واویلا واویلا
واویلتا واویلتا....
__________________
شش ماه سرباز،رودست بابا
سیراب خون و، رفته زدنیا
تیرسه شعبه حلق ناز اصغر، واویلا واویلا
منتظرش باشه تو خیمه مادر، واویلا واویلا
واویلتا واویلتا....
___________________
سر دوراهی، مونده یه بابا
قنداقه رو دست، غریب وتنها
پاشید خون اصغرشو آسمون.،واویلا واویلا
به پشت خیمه میره چشم گریون، واویلا واویلا
واویلتا واویلتا....
شعر:اسماعیل تقوایی
زمزمه و....شب هفتم(حضرت علی اصغر)
میان گهواره،تشنه وبیتاب است
غنچه ی نشکفته به حسرت آب است
لبش ترک خورده،اصغر بی شیرم
پریده رنگ او،شبیه مهتاب است
وای علی اصغر،وای علی اصغر،وای علی اصغر،وای علی اصغر۲
___________________
عموی او رفته،همره مشک آب
دل علی آرام،رفته کمی درخواب
علقمه نزدیک است،چرا نیامد او
اصغر معصومم،دگر نخواهد آب
وای علی اصغر....
______________________
زبیکسی خود،حرفی مزن بابا
مرده مگر اصغر،که تو شدی تنها
مرا ببر میدان،شش ماه سربازم
راه سعادت را،بروی من بگشا
وای علی اصغر...
______________________
سپیدی زیر،گلوی او را دید
حرمله با تیرش،گل حسین را چید
دلخوشی بابا،این گل شش ماهه
پرپر شد اما بر،روی پدر خندید
وای علی اصغر...
_____________________
رباب در خیمه،منتظر اصغر
حسین در میدان،درمانده ومضطر
خدا چسازم من،چسان روم خیمه
به مادرش گویم،گلش شده پرپر
وای علی اصغر
شعر؛اسماعیل تقوایی
#امام_حسین_مناجات
#روضه
بسم رب النور رب العشق رب العالمین
بسم احمد ، بسم زهرا و امیرالمؤمنین
.
بسم رب الجود بسم مجتبی بسم کریم
بسم ثارالله بسم الله رحمن الرحیم
.
السلام ای بهترین ماه ای محرم السلام
السلام ای بهترین ارباب عالم السلام
.
از تو ممنونم که از غم راحتم کردی حسین
با تمام روسیاهی دعوتم کردی حسین
.
تا شدم مجنون تو عقلم دو چندان رشد کرد
در محرم نور ایمانم فراوان رشد کرد
.
ذره ای هستم که از مهر شما آکنده ام
شک اگر کردم به درمان شما شرمنده ام
.
آنکه اهل حرف بود و در عمل جا زد منم
آنکه دائم پای عشقت رنگ می بازد منم
.
تو همان آقایی و روضه همان دارالشفاست
گریه بر داغ تو بر هر درد بی درمان دواست
.
قطره ی اشکی سبب شد کور بینا بازگشت
با عصا آمد به سوی روضه با پا بازگشت
.
هست مدیون تو سر تا پا وجودم یا حسین
بی نگاهت صد کفن پوسانده بودم یا حسین
.
حرف پیر زیرکی همواره در یاد من است
مثل او این حرف در طوفان فریاد من است
.
” هر که هستم هر چه هستم بر کسی مربوط نیست “
جود اربابم حسین بن علی مشروط نیست
.
پیرهن مشکی به تن کردن عبادت کردن است
یا حسینِ ما همان قرآن تلاوت کردن است
.
واجب عینی است گریه قابل تبدیل نیست
کعبه هم تعطیل باشد روضه ات تعطیل نیست
.
می شود این روضه ها بی سایبان هم برقرار
برتر از عرش است روضه سقف می خواهد چه کار
.
چادر زهرای اطهر سایبان روضه هاست
بانوی پهلو شکسته میزبان روضه هاست
.
روضه ای را که به پا کرده در این دنیا خودش
اختیارش نیست دست هیچ کس الا خودش
.
پس به پای هم چرا بیهوده می پیچیم ما
پای زهرا که وسط باشد همه هیچیم ما
.
ما تأسی می کنیم امسال بر بانو رباب
سینه زن خواهیم شد حتی به زیر آفتاب
.
بی اراده غرق ناله بی امان بی اختیار
گریه باید کرد مثل مادران داغدار
.
گریه های مادرانه یادگار فاطمه است
روضه خواندن کار ماها نیست کار فاطمه است
سوختی در آتش صحرا بُنَیّ سوختم
رفت غارت آن لباسی که برایت دوختم
کاش در گودالِ خون عطشان نبودی لااقل
پیش چشم این و آن عریان نبودی لااقل