[ترجمه الغارات - مدخل - صفحه ۱۲]
علی (علیه السلام) چون از حرکت مخالفان خود به سوی بصره خبر یافت چاره ای جز آن ندید که پیش از آنان خود به بصره رسد، از این رو در ماه ربیع الآخر سال ۳۶ هجری با نهصد تن از مدینه به بصره راند ولی مخالفان زودتر به بصره رسیدند و آن کارها کردند و آن بی رسمیها نمودند که گفتیم.
و این مقدمۀ جنگی شد که جنگ جمل شهرت دارد زیرا در این روز هودج عایشه بر پشت شتری بود.
در این نبرد یاران علی (علیه السلام) دلیریها کردند و اصحاب جمل-که علی (علیه السلام) آنان را ناکثین یعنی عهدشکنان مینامید-به هزیمت شدند و شتر و طلحه و زبیر کشته شدند و علی (علیه السلام) عایشه را به مدینه بازگردانید .
علی (علیه السلام) به کوفه رفت تا بسیج شام کند و معاویه را که از بیعت سر برتافته بود گوشمالی به واجب دهد.
معاویه را عمر حکومت اردن داد و سپس فرمانروایی دمشق را به او سپرد و عثمان امارت سراسر شام را به او داد. معاویه طی این سالها برای خود درباری ترتیب داده، کاخ و سرایی بر آورده بود. سپاه و آلت و عدّتی داشت و شاید بدان سبب که از اشراف قریش بود خود را سزاوار پادشاهی میدانست.
بنابراین از بیعت با علی (علیه السلام) که سالها کینۀ او به دل داشت سر برتافت و قتل عثمان را یکسره به پای علی (علیه السلام) نهاد و جامۀ خونین او و انگشتان بریدۀ نائله زن او را بر منبر مسجد دمشق نهاد و جمعی را برانگیخت تا بر او بگریند و شیون سر دهند.
ادامه دارد ...
ارسال شده توسط کتابخوان قائمیه
https://www.ghbook.ir/Book/9311
[سقیفه - پيشگفتار - صفحه۶]
بر اساس اين كتاب ، سقيفه در يك روز ويا طراحي يك نفر براي خلافت خلاصه نمي شود بلكه سقيفه آغاز بروز و ظهور اجرائي نقشه اي حساب شده است كه طي آن افرادي معين از قريش ميبايست يكي پس از ديگري، زمام حكومت را به دست گيرند تا آن را، پيوسته، از أهل بيت پيامبر (ص) - كه بنا به نصّ ايشان، جانشينان بر حقّ پيامبر بودند - دور دارند ونهايتاً آن را به بني اميه بسپارند. اين نقشه اجرا شد، لكن با قتل عثمان وخلافت امير المؤمنين (ع)، نا تمام ماند. اين تحليل، كه بر مبناي منابع درجه اوّل مكتب خلفاست، در نوع خود بي نظير است؛ مطالب پراكنده ونا تمام وبعضاً نادرست گذشتگان ومعاصران را، درباره سقيفه، منظّم وكامل ساخته، تصحيح ميكند وبراي فهم بهتر تاريخ
اسلام، از زمان رحلت پيامبر (ص) تا كنون، بسيار روشني بخش وهدايتگر است.
صفحه۸
پي ريزي سقيفه در زمان حيات پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله )
اشاره
براي بررسي نحوه پي ريزي سقيفه در زمان حيات پيامبر (ص) بايد آيات زير را مورد بررسي قرار دهيم.
خداوند متعال در آيات اوليه سوره تحريم ميفرمايد:
[يا أَيهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَك تَبْتَغِي مَرْضَاه أَزْوَاجِك وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكمْ تَحِلَّه أَيمَانِكمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَي بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَك هَذَا قَالَ نَبَّأَنِي الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ إِنْ تَتُوبَا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ
وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكه بَعْدَ ذَلِك ظَهِيرٌ]
اي پيامبر، براي چه بر خود حرام كردي آنچه را كه خداوند بر تو حلال كرده بود براي جلب رضايت همسرانت؟ و خداوند آمرزنده و رحيم است.
خداوند راه گشودن سوگندهايتان را معين ساخت؛ و خداوند مولاي شماست و او دانا و حكيم است.
آنگاه كه پيامبر رازي را با بعضي از زنان خويش در ميان نهاد، آن زن آن راز را به ديگري باز گفت. پس خداوند، پيامبر را از اين امر آگاه ساخت. پيامبر نيز بخشي از آن (راز) را بيان كرد و بخشي را بيان نكرد. آن زن به پيامبر گفت: چه كسي تو را از اين آگاه ساخت؟ فرمود: خداوند دانا مرا خبر كرد.
اي دو زن، به سوي خدا توبه كنيد كه دل شما از حق برگشته است و اگر عليه پيامبر پشت به پشت هم دهيد، همانا خداوند مولاي اوست و جبرئيل و ديگر فرشتگان و مرد صالح از مؤمنان، پشتيبان اويند.
شأن نزول آيات
در اين آيات سه امر بيان شده است:
الف: تحريم پيامبر اكرم (ص) بر خود آنچه را كه خدا بر او حلال فرموده بود براي رضاي همسرانش، و اين كه خداوند راه گشودن سوگندها را بيان فرموده است.
ب: خبر دادن پيامبر (ص) رازي را به يكي از همسرانش و خبر دادن آن زن، آن راز را به ديگري و آگاه نمودن باري تعالي، پيامبر (ص) را از افشاي راز.
ج: تهديد باري تعالي آن دو همسر پيامبر (ص) را،... تا آخر سوره.
در اين آيات بيان نشده كه پيامبر (ص)، براي رضاي همسرش، چه حلالي را بر خود حرام كرده و چه رازي را آن همسر پيامبر (ص) افشا نموده و پس از آن چه شده است كه خداوند چنان عبارات تهديد آميزي ميفرمايد.
شايسته است يادآور شويم كه باري تعالي ميفرمايد: [وَاَنْزَلْنا اِلَيك الذِّكرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم] النحل ۴۴: ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا شما براي مردم بيان كني آنچه را كه براي ايشان نازل شده است
ادامه دارد ...
ارسال شده توسط کتابخوان قائمیه
https://www.ghbook.ir/Book/4224
سخنرانی هیئت سراج علوی مهدیه نهج البلاغه ای ها-قم-16-3-1401-حجت الاسلام مهدوی ارفع.mp3
15.84M
گزارش صوتی
هیات
#سراج_علوی
✳️وظیفه شناسی و عمل به تکلیف
🔊حجت الاسلام مهدوی ارفع
🔹جنگ نرم و ترویج سبک زندگی غربی
🔹اهمیت تشخیص وظیفه در جنگ نرم
🔹#مهدیه_نهج_البلاغه_ایها
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#ما_نهج_البلاغه_میخوانیم
🗓1401/3/16-قم
@mahdavi_arfae
[ترجمه الغارات - مدخل - ادامه صفحه ۱۲]
بعضی از مصلحت اندیشان به علی (علیه السلام) توصیه میکردند که معاویه را به حال خود رها کند، ولی علی (علیه السلام) چیزی جز عزل او نمی خواست.
این امر مقدمۀ جنگی شد که در تاریخ به جنگ صفّین شهرت دارد، زیرا در جایی به همین نام-در شمال عراق در نزدیکی رود فرات-اتفاق افتاده است.
دو لشکر در صفّین صفوف خویش تعبیه دادند و پیکار آغاز نهادند. این جنگ در ماه صفر سال ۳۷ رخ داد. شب دهم صفر که آن را به سبب بانگ و خروش مردان رزم«لیلة الهریر»گفته اند تا بامداد و از بامداد تا نیمروز جنگ به اوج خود رسید و بسیاری از شامیان طعمۀ تیغ و نیزۀ یاران سلحشور و پیکار جوی علی (علیه السلام) شدند، به گونه ای که معاویه بترسید و از قلب سپاه واپس نشست.
در این حال عمرو بن العاص آن خدعه اندیشید که تا پایان عمر، علی (علیه السلام) را همچنان آزار میداد.
سحرگاهان که هوا روشن شد، یاران علی (علیه السلام) «چیزهایی پرچم گونه در برابر صفوف شامیان در میدان محاذی سراپردۀ معاویه دیدند و چون آفتاب بر آمد مشاهده کردند که قرآنهایی که بر سر نیزه آویخته اند و بزرگترین قرآنهای سپاه-سه نیزه را هم به هم
آورده قرآن مسجد اعظم را بر آن آویخته بودند و ده تن آن را نگاه داشته بودند... با یکصد قرآن به پیشباز علی آمدند و در هر کران لشکر هم دویست قرآن نهادند و روی هم پانصد قرآن بر آورده بودند».
لشکر علی (علیه السلام) گفت: باید به کتاب خدا پاسخ گوییم. علی (علیه السلام) گفت: «ای بندگان خدا شما بر حق هستید به نبرد با دشمن ادامه دهید. معاویه و ابن معیط و حبیب و ابن ابی سرح و ضحاک را من بهتر میشناسم. اینان اصحاب دین و قرآن نیستند. از کودکی، اینان را تا سالمندیشان میشناسم در کودکی شریرترین کودکان بوده اند و در سالمندی شریرترین سالمندان اند. وای بر شما، این قرآنها را جز برای شما بر سر نیزه نکرده اند. گفتند: نمی توانیم که ما را به کتاب خدا خوانند و پاسخ نگوییم و نپذیریم.
ادامه دارد ...
ارسال شده توسط کتابخوان قائمیه
https://www.ghbook.ir/Book/9311
سقیفه - صفحه۹
قرآن با دو گونه وحي بر پيامبر نازل ميشده است :
۱) وحي قرآني، كه همان نصّ قرآن است، كه از زمان پيامبر (ص) تا به امروز در دسترس همه است.
۲) وحي بياني، كه با آن تفسير قرآن بيان ميشده است.
در بيان آيه اول در روايت آمده است كه پيامبر (ص) در روز نوبت حفصه، با كنيز خود ماريه هم بستر شد و آنگاه كه حفصه از آن داستان آگاه گرديد، پيامبر (ص)، براي دلجويي حفصه، ماريه را بر خود حرام فرمود .
در آيه دوم، خداوند اين تحريم را رفع ميكند.
در آيه سوم بيان شده كه پيامبر (ص) مطلبي را به عنوان راز به همسرش - حفصه - ميفرمايد، او آن راز را فاش ميكند. خداوند، پيامبرش را از كار وي آگاه ميسازد و آن حضرت (ص)، حفصه را از فاش كردن آن راز آگاه ميسازد. حفصه از پيامبر (ص) ميپرسد كه چه كسي شما را از اين كار آگاه ساخت؟ پيامبر (ص) ميفرمايد: خداوند عِالِم آگاه مرا با خبر ساخت .
در آيه چهارم لحن آيه تغيير ميكند و خطاب به آن دو زن ميفرمايد: (اگر شما از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست) زيرا دل هايتان از حق منحرف گشته است، و چنان كه بر ضدّ پيامبر (ص) پشت به پشت هم دهيد، خداوند مولاي اوست و جبرئيل و فرشتگان و مرد صالح از مؤمنان (= علي) پشتيبان اويند .
آيا در خانه پيامبر چه پيش آمده بود كه براي رفع آن نياز به تهديدي چنين سخت بوده است، تا آن حدّ كه ميفرمايد: پيامبر تنها نيست، خدا و جبرئيل و ملائكه و صالح المؤمنين (علي) پشتيبان و حافظ اويند؟ آيا چه بوده كه در آيات بعدي، خداوند، در مقام تهديد، ميفرمايد:
اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش، به جاي شما، همسراني بهتر از شما براي او قرار دهد؛ همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، مهاجر، زناني باكره و بيوه!! ...
خداوند براي كساني كه كافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثال زده است. آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولي به آن دو خيانت كردند و (ارتباط با آن دو پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد با كساني كه وارد ميشوند).
آيا در خانه پيامبر (ص) و گرد آن حضرت چه فتنههايي به پا شده بود كه پيامبر (ص) بعضي از آنها را بيان فرمود و بعضي را بيان نفرمود؟
آن دو همسر پيامبر و همكارانشان چه نقشههايي داشته اند كه براي هشدار دادن به ايشان نيازمند آن همه تهديد و بيان عاقبت كار دو زن مشرك دو پيامبر (نوح و لوط) بوده است، با تصريح به اين كه آن دو زن به آن دو پيامبر نفاق و خيانت ورزيدند و در نتيجه به آن دو زن امر شد كه به دوزخ بروند؟
نتیجه آنچه را كه در اين باره در كتابهاي مكتب خلفا يافته ايم چنين است:
پيامبر (ص) به حفصه دختر عمر فرموده بود كه پدر تو با پدر عايشه (ابوبكر) براي گرفتن حكومت پس از من قيام خواهند كرد. اين سخن را پيامبر (ص) به عنوان رازي بيان داشته بودند، لكن اين راز را حفصه با عايشه در ميان گذارد. عايشه هم آن را به پدرش باز گفت. ابوبكر هم آن را با عمر در ميان گذاشت. عمر از حفصه سئوال كرد داستان چيست؟ بگو (تا آماده شويم. ) او هم راز پيامبر (ص) را براي پدرش فاش كرد.
پيامبر (ص) بخشي از جريان را، يعني اين كه آن دو زن راز او را افشا كرده بودند، بيان نمود و از بازگويي بخشي ديگر اعراض كرد.
آيا راز جزء آمادگي پدران آن دو براي گرفتن حكومت پس از پيامبر (ص) چه ميتوانست باشد؟
ادامه دارد ...
ارسال شده توسط کتابخوان قائمیه
https://www.ghbook.ir/Book/4224
*بترسیم از اینکه سرنوشت "الغارات" گریبان ما را بگیرد!*// *چرا خواندن کتاب "الغارات" برای امروز ما حکم نان شب را دارد!!!!!!!!!!*
*روی سخن این حقیر در این نوشته، بطور خاص با دوستداران نظام، بچه حزباللهیها، انقلابیها و کسانی است که دل در گرو کشور و ملت و نظام و رهبر دارند*.
*کتاب« الغارات» یعنی غارتها، نوشته مورخ بزرگ شیعه، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید هلال ثقفی کوفی است*.
*حالا چرا نویسنده اسم این اثر رو «الغارات» گذاشته؟؟؟؟*
*چون موضوع کتاب عمدتا ماههای آخر حکومت امیر مؤمنان علیه السلام یعنی بعد از جنگ نهروان هستش که یکی از تلخ ترین وقایع این دوره سخت و جانفرسا، غارت و کشت و کشتار مردم مناطق تحت حکومت امیر مؤمنان علیه السلام، توسط سپاه معاویة بن ابی سفیان هستش که از موصل و الانبار شروع شد و به مکه و مدینه و طائف و حجاز و یمن و تمام شهرها و روستاهای این مناطق رسید.*
*این دوران بدون شک از تلخ ترین ایام زندگی امام علیه السلام هستش که هر چه به پایان نزدیک شد تلخ تر و تلخ تر شد و در تلخی و سختی شاید کمتر از وقایع سقیفه و غصب خلافت و اتفاقات بعدش نباشه.*
*حکایت از اونجایی آغاز شد که با خیانت خواص و نادانی عوام، پیروزی حتمی در جنگ صفین به شکست سنگین و قبول حکمیت منجر شد.جنگی که ماهها بطول کشید و هزاران کشته از دو طرف گرفته و بنیه اقتصادی و سرمایه اجتماعی دو طرف و بخصوص حکومت عراق رو دچار آسیب اساسی کرد*.
*امام علیه السلام بلافاصله بعد از جریان حکمیت دچار شورش خوارج و جنگ بسیار تلخ نهروان شد که حاصلش کشته شدن قاریان معروف قرآن و دارندگان پینه بر پیشانی حاضر در سپاه خوارج شد.*
*در این زمان، از خیلی خانه ها صدای شیون و زاری برای از دست دادن سرپرست و عضوی از خانواده بلند بود.*
*امام علیه السلام به فاصله کوتاهی از جنگ با خوارج، فرمان آماده باش و فراخوان تجمیع سپاه رو در لشگرگاه نخیله برای رویارویی با سپاه شام داد که تعداد کمی حضور پیدا کردن و همون تعداد هم به مرور فرار کردند.*
*حال و روز امام علیه السلام و وضع شهر و مردم کوفه و عراق از بیانات آن حضرت براحتی قابل فهم هستش:*
*«چه اندازه با شما مدارا كنم! همچون مدارا كردن با شتران نوبارى كه از سنگينى بار پشتشان مجروح گرديده و همانند جامه كهنه و فرسوده اى كه هرگاه از جانبى آنرا بدوزند از سوى ديگر پاره مى گردد. هرگاه گروهى از لشكريان شام به شما نزديك مى شوند هر يك از شما در را به روى خود مى بنديد و همچون سوسمار در لانه خود مى خزيد و همانند كفتار در خانه خويش پنهان مى گرديد. به خدا سوگند! آن كس كه شما ياور او باشيد ذليل است و كسي كه با شما تيراندازى كند همچون كسى است كه تيرى بى پيكان به سوى دشمن رها سازد. به خدا سوگند!جمعيت شما در خانه ها زياد و زير سايه پرچمهاى ميدان نبرد كم. من مى دانم چه چيز شما را اصلاح مى كند ولى اصلاح شما را با تباه ساختن روح خويش جايز نمى شمرم، خدا نشانه ذلت را بر چهره ها و پيشانى شما بگذارد! و بهره هاى شما را نابود سازد. آن گونه كه به باطل متمايل و به آن آشنائید به حق آشنائى نداريد و آن چنان كه در نابودى حق مى كوشيد براى از بين بردن باطل قدم برنمى داريد.»*
*از مهمترین وقایع این دوره کوتاه ولی بسیار تلخ برای امام علیه السلام، خیانت بسیاری از خواص جامعه و استانداران ایشان و رؤسای قبایل و افراد شناخته شده به ایشان و قرار گرفتن در جمع یاری کنندگان بنی امیه هستش*.
*و اما مسئله غارات:*
*معاویة بن ابی سفیان برای استفاده از فرصت پیش آمده توسط خواص خائن و مردم عوام پیرو آنها، چند تن از فرماندهان معروف خود رو مأمور کرد که به شهرهای تحت قلمرو حکومت حضرت بتازند و تا می توانند قتل و غارت کنند و هر چه بیشتر باعث رویگردانی مردم از حکومت ایشان شوند.*
*یکی از این سرداران شخصی بنام «بسر ابن ابی ارطاة» هست؛ این شخص فقط با همراهی لشگری حدودا دوهزار نفری! از شهر الانبار که الان در استان الانبار عراق قرار داره شروع به غارت و کشتار مردم و بخصوص خاندان هایی که معروف به تشیع بودند کرد(جریان معروف در آوردن خلخال از پای یک زن یهودی تحت حمایت حکومت حضرت در همین زمان و در شهر الانبار اتفاق افتاده) و با این سپاه اندک خود تا مکه و مدینه و حجاز و طائف و شهرصنعاء در یمن پیش رفت!*
*تأسف بار اینکه تمام والیان و فرمانداران امام ع در این شهرها و مناطق، قبل از رسیدن سپاه بسر ابن ابی ارطاة فرار را بر قرار ترجیح داده و کمترین مقاومتی در برابر این سپاه اندک نکردند!*
*حکایت نوع برخورد این شخص با مردم، بخصوص در مکه و مدینه و خفت و خواری رو که به ایشان چشاند بسیار خواندنی و عبرت آموز هستش....*
*از جمله کارهای این شخص، بریدن سر دو پسر عبیدالله ابن عباس هستش که والی امام علیه السلام در یمن بود و عجیب اینکه همین عبیدالله ابن عباس چند مدت بعد ضمن خیانت به امام
حسن مجتبی علیه السلام، ، خون دو پسر خود و فرماندهی سپاه امام مجتبی علیه السلام را به هوای سکه های طلای معاویه بی خیال شد و به سپاه شام پیوست!!!!!*
*امام علی علیه السلام در این زمان است که در یک پیشگویی غیبی، خواص دنیا طلب و عوام کر و کور رو به آمدن جوان ثقفی یعنی حجاج ابن یوسف ثقفی انذار میده، اونجا که می فرماید:*
*«هان، آگاه باشيد كه البته و حتماً و بدون شكّ، جوانى از بنى ثقيف بر شما مسلّط خواهد شد. آن جوان ثقفى كه بسيار متكبر و خودپسند و ظالم و ستمگر است. آنچه سبزى داريد مىخورد و پيه بدن شما را آب مىكند و هيچ از مال و جان براى شما نمىگذارد، همه را مىكشد و اموالتان را مىبرد. (در اينجا حضرت گويا آن غلام ثقيف را در برابر خود مىبيند و به او خطاب مىكند:) بياور هر چه دارى اى أباوَذَحَه».*
*وذحه نام سوسک سرگین غلطان هستش که مدفوع چهارپایان رو بصورت گلوله گردی درآورده و اون رو می غلطانه......*
*علت نامگذاری حجاج ابن یوسف ثقفی به این نام توسط حضرت هم در جای خودش شنیدنی هستش.....*
*حکایت این ایام مانند زهری کشنده در کام امام علیه السلام تلخ و گزنده هستش و بیراه نیست که اون حضرت بعد از اصابت ضربه شمشیر عبدالرحمن ابن ملجم مرادی بر فرق مبارکش فریاد بزنه که رستگار شدم، راحت شدم!!!!!!*
*حال بعد از این مقدمه طولانی و یادآوریهای مهم، سخن من با بچه انقلابیهایی هست که درست در زمانی که نظام و کشور با پشت سر گذاشتن سختیها و گردنههای سخت و بیشمار به آخرین خیمه دشمن رسیده و پیروزی بر دشمن از همیشه نزدیکتر و در دسترس تر هستش، به بهانه همراهی با مردم، سخت بودن شرایط اقتصادی کشور و...، زبان به نوعی از اعتراض گشودن که فقط دارای ژست روشنفکری و خود عاقل پنداری و دفاع از مردم هستش و در واقع عمل بر ضد منافع مردم......*
*در حال حاضر بزرگترین خیانت، دمیدن در شیپور ناامیدی مردم هستش، چه از طرف فلان آقای دکتر و مداح معروف باشه و چه از طرف فلان منبری معروف.....*
*بله، حتما باید اعتراض کرد و نقد کرد و مطالبه کرد، بدون شک.ولی نقد و مطالبه ای که بجا و بحق و از همه مهمتر امید آفرین باشه و نه نابود کننده امید مردم به آینده.....*
*بله! شرایط سخته، کشور و ملت ما شرایط خیلی سخت تر از اینها رو هم داشته که همه اونها رو با قدرت پشت سر گذاشته......*
*اما، اما خدای نکرده، اگه با موضع گیری های غلط و ناپخته و خود عاقل پندارانه بعضی از خواص قشر حزب اللهی و وفادار به انقلاب، خللی در روند کشور پیش بیاد و جریانات دو سال آخر حکومت امیر مؤمنان علیه السلام تکرار بشه، هیچ عذر و بهانه و توبه ای از نزد ما در محضر خدا و این همه خون های پاک نثار شده در پای درخت انقلاب پذیرفته نخواهد بود.....*
*اگه این انقلاب خدای نکرده در این برهه و توسط بعضی فرزندان خودش به زمین بخوره، حجاج ابن یوسفهایی بر ما مسلط خواهند شد که در زمان او، مردم کوفه و عراق، زمان پر از خوف و خطر و وحشت حکومت زیاد ابن ابیه و پسرش عبیدالله ابن زیاد رو آرزو میکردن!!!!!!!!*
*برادر عزیزم! میدونم مدرس دانشگاهی، مداح هستی و تریبون داری و .... فکر میکنی که داری طرف مردم رو میگیری و مثلا مردمی هستی و شدی زبان مردم، حواست باشه که سررشته امور به دست رهبریه که هزاران بار از تو عاقلتر و مردمیتر و دلسوزتر و مهمتر از همه، آگاهتر به وضعیت کشور هست....*
*پس دقت کنیم، خیلی هم دقت کنیم که چی میگیم و چه اثری در ذهن مردم میگذاریم!!!!!!*
*در پایان به کلام امام راحل، خمینی بزرگ «روحی فداه» اشاره میکنیم که میفرمایند:*
*"امروز برای حفظ اسلام باید ما از همه چیزهایی که در ذهنهایمان هست و کدورتهایی که فرض کنید یک وقتی داریم، دست برداریم، برای خدا با هم باشیم. اگر این طور شد شما حفظ خواهید شد و اسلام را خواهید صادر کرد به همه دنیا. و من به شما عرض کنم که اگر خدای نخواسته، خدای نخواسته اسلام در ایران سیلی بخورد، بدانید که در همه دنیا سیلی خواهد خورد؛ و بدانید که به این زودی دیگر نمیتواند سرش را بلند کند. این الآن یک تکلیف بسیار بزرگی است که از همه تکالیف بالاتر است، حفظ اسلام در ایران. و حفظ اسلام در ایران به وحدت شماهاست.*"
*به دوستان پیشنهاد میکنم ترجمه کتاب الغارات دانلود و نصب و مطالعه کنند که دانستن حقایق دست اول این کتاب در این روزها برای ما خیلی خیلی واجبه....*
لذا ما مطالعه این کتاب را شروع کردیم و روزانه بخشهایی از آن را در کانال میگذاریم .و تا الان سه بخش آن در کانال گذاشته شده .👆👆
#مدیریت از منظر نهج البلاغه
✅ مدیر هر مجموعه همانند نقطه پرگار در یک دایره میماند.
اگر مدیر خطا کند،
👈 چه خطا در محاسبات،
👈 چه خطای رفتاری،
👈 چه خطای مالی،
👈 چه خطای روشی،
👈 چه خطای آینده نگری
👈 و چه هر خطای دیگری داشته باشد، دایره تحت مدیریتش ناموزون و نامنظم خواهد شد.
👌 #مدیران #کسب_و_کار ها لازم است فنون مدیریتی را قبل از ورود به کار بیاموزند و کمی هم تمرین داشته باشند وگرنه حتما ضرر میکنند.
نیاز جامعه امروز ما داشتن مدیران لایق و انقلابی است.
✅ اطلاع نگاشت | پیامهای مدیریتی امیرالمومنین (ع) در نهجالبلاغه 👇
دانلود فایل با کیفیت تصویر به همراه توضیحات تکمیلی از لینک زیر
🌐 http://sharieh.com/news/362
🔖حکایت یک نشان
امام و مولایی که بی قرار و منتظرش هستیم یک نشان دارد:
«زرہ دانش بر تن دارد وبا تمامی آداب،وبا توجه ومعرفت کامل آن را فراگرفته است، حکمت،گمشدہی اوست که هموارہ در جست وجوی آن می باشد». نهج البلاغه خطبه۱۸۲
📌رمز ظهور سنخیت با امام زمان ارواحناه فداهست چقدر در این مسیر قدم برمیداریم؟
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
🆔@nahjolbalagheiha
[ترجمه الغارات - مدخل - صفحه ۱۳]
علی (علیه السلام) گفت:
به خدا سوگند ما با اینان میجنگیم تا به کتاب خدا ایمان آورند زیرا کتاب خدا را به یکسو انداخته اند.
مسعر بن فدک و زید بن حصین- که بعدا در شمار خوارج در آمدند-گفتند:
یا علی ! به حکمیت کتاب خدا گردن نه و الاّ همۀ شما را تسلیم آنان میسازیم یا با تو آن خواهیم کرد که با عثمان بن عفان کردیم. »
علی به ناچار مالک اشتر را که طلایههای پیروزی بر او نمودار شده بود، فرا خواند و به جنگ پایان داد.
چون قرار بر آن شد که از سوی علی (علیه السلام) حکمی و از سوی معاویه حکمی برگزیده شود ؛ یاران علی (علیه السلام) حتی حاضر نشدند که این حکم کسی باشد که علی (علیه السلام) میپسندد.
علی (علیه السلام) گفت که ابن عباس یا مالک اشتر و آنان میگفتند: نه ، ابوموسی.
علی (علیه السلام) میگفت که به ابوموسی اطمینان ندارد که خود از او جدا شده و مردم را از گردش پراکنده است و از او گریخته. ولی آنان جز به ابوموسی رضا نمی دادند.
از سوی معاویه عمرو ابن العاص معین شد که یار یکدل او بود.
مردم از صفین بازگشتند. علی (علیه السلام) نیز بازگشت.
پس از رضایت علی (علیه السلام) بر حکمیت شماری از یاران او سر به مخالفت بر داشتند که «لا حکم الاّ للّه»معاویه مردی طاغی و باغی است و جنگ با چنین کسی به موجب نص صریح قرآن بر مسلمانان واجب است و در چنین امری نمی توان حکم برگزید و هر که چنین کند مرتکب معصیت شده است.
چون علی (علیه السلام) از صفین به کوفه بازگردید، دوازده هزار تن از همراهی او سر برتافتند و به حروراء رفتند.
علی (علیه السلام) پس از آنکه نخست ابن عباس را به میانشان فرستاد خود به نزد آنها رفت و پرسید که زعیم شما کیست؟ گفتند: ابن الکوّاء.
علی (علیه السلام) از او پرسید که این خروج را چه معنی است؟ گفت به سبب حکمیت در روز صفین.
علی (علیه السلام) گفت:
شما را به خدا سوگند میدهم میدانید که این حکمیت رأی من نبود، بلکه رأی شما بود. من شرط کردهام که حکمین به حکم قرآن داوری کنند. اگر چنین کنند که بحثی نیست و اگر نکنند به حکمشان گردن نخواهیم نهاد.
گفتند که آیا حکمیّت چند تن در باب خونهای مسلمانان که بر خاک ریخته شده عادلانه است؟
علی (علیه السلام) گفت: ما قرآن را حکم قرار داده ایم و چون قرآن حرف نمی زند مردان از آن سخن میگویند.
گفتند: چرا مدّت نهاده ای؟
علی (علیه السلام) گفت:
شاید در این مدت این جماعت به خود آیند.
پرسیدند: اکنون چه کنیم؟
علی (علیه السلام) گفت: به شهر خود بازگردید. شش ماه درنگ میکنیم تا مالی فراهم آریم و سپاه به تن و توش آید آنگاه بسیج کارزار میکنیم. خوارج تا آخرین نفر به شهر بازگشتند . »
ادامه دارد ...
ارسال شده توسط کتابخوان قائمیه
https://www.ghbook.ir/Book/9311
[سقیفه - صفحه۱۲]
ابن عبّاس، براي آن كه از زبان خليفه دوم شأن نزول سوره را روايت كند، با زيركي به او گفت:
من يك سال است ميخواهم از شما سئوالي كنم، هيبت شما مرا مانع است.
عمر گفت: چيست؟
گفت: سؤال از آيه قرآن است.
خليفه گفت: ابن عباس، تو ميداني علمي از قرآن نزد من است و از من سؤال نمي كني؟
در اينجا ابن عباس از او پرسيد:
سوره تحريم درباره چه كسي نازل شده است؟
عمر گفت: درباره عايشه و حفصه .
در كتاب الدُّرّ المنثور سيوطي، جلد ۶ صفحه ۲۴۱، چنين آمده است:
و اِذْ اَسَرُّ النُّبِيُّ اِلي بعَضِ اَزواجِهِ حدَيثاً. حَفْصَه بِنْتِ عُمَرَ اَنَّ الخلَيفَه مِنْ بَعْدِهِ اَبُوبكرٍ وَ مِنْ بعَدِ أبي بكرٍ عُمَرُ.
از اين داستان ميتوان دريافت كه ابوبكر و عمر براي رسيدن به حكومت نقشه ميكشيدند، نقشه اي براي زمان حيات پيامبر (ص) و نقشه اي براي بعد از آن حضرت.
آنچه كه فعلاً مربوط به بحث ماست نقشه آن دو براي بعد از حيات پيامبر (ص) است كه خود زيربناي سقيفه شد.
آن نقشه چنان بود كه ابوبكر، عمر، ابو عُبيده جرّاح، سالِم مولاي ابي حُذَيفِه و عثمان، براي رسيدن به حكومت بعد از پيامبر (ص) هم سوگند شدند و اين قرار را در نامه اي نوشتند و آن را به امانت نزد ابو عبيده جرّاح گذاشتند .
به اين سبب بود كه عمر ميگفت: ابوعبيده امين اين امّت است.
و به سبب اين قرار داد بود كه خليفه دوم بارها ميگفت:
اگر ابوعبيده يا سالم مولاي ابي حذيفه زنده بودند خلافت را به ايشان واگذار ميكردم .
در واقعه تعيين خليفه دوم هم اين جريان آشكار ميشود:
ابوبكر، در مرض وفاتش، عثمان را طلبيد و گفت بنويس:
بسم الله الرّحمن الرّحيم،
اين آن چيزي است كه ابوبكر بن ابي قحافه به مسلمانان وصيت ميكند.
امّا بعد... در اينجا ابوبكر بيهوش شد. عثمان نوشت: امّا بعد، من بر شما عمر ابن الخطاب را خليفه قرار دادم و از خيرخواهي شما كوتاهي نكردم.
چون ابوبكر به هوش آمد گفت: بخوان. عثمان نوشته را خواند.
ابوبكر گفت: الله اكبر، ترسيدي مسلمانها بعد از من گرفتار اختلاف شوند؛ بله، همين را ميخواستم بگويم .
عثمان از كجا خبر داشت كه ابوبكر چه كسي را ميخواهد بعد از خود براي خلافت تعيين كند؟
معلوم ميشود كه قرار دادي در كار آنها بوده كه به ترتيب ابوبكر، عمر، سالم، ابوعبيده و عثمان، يكي بعد از ديگري، خليفه شوند.
اين امر نيز از دو كار خليفه دوم، عمر، معلوم ميشود:
۱) وقتي عمر به دست ابولؤلؤ مضروب
شد، چون سالم و ابوعبيده در آن زمان از دنيا رفته بودند و عمر شوراي خلافت را طوري ترتيب داد كه عثمان براي خليفه شدن رأي بياورد .
۲) از واقعه زير نيز روشن ميگردد كه در زمان حيات عمر، خليفه سوم تعيين شده بود.
ابن سعد (صاحب طبقات) از سعيد بن عاص اموي نقل ميكند كه وي از خليفه دوم زميني را در كنار خانه خود ميخواست تا خانه اش را وسعت دهد؛ چون عمر در مورد بعضيها از اين بخششها ميكرد.
خليفه به او گفت: بعد از نماز صبح بيا تا كارت را انجام دهم.
سعيد، به دستور خليفه، پس از نماز صبح به نزد او رفت و با او به محل زمين مطلوب رفتند.
خليفه عمر، با پاي خود، روي زمين خطّي كشيد و گفت: اين هم مال تو.
سعيد بن عاص ميگويد: گفتم يا اميرالمؤمنين، من عيالوارم، قدري بيشتر بده.
عمر گفت: اينك اين زمين تو را بس است. ولي رازي به تو ميگويم، پيش خود نگهدار.
بعد از من كسي روي كار ميآيد كه با تو صله رحم ميكند و حاجتت را برآورَده ميسازد.
سعيد ميگويد: در طول خلافت عمر بن خطاب صبر كردم تا عثمان به حكومت رسيد و او، همچنان كه عمر گفته بود، با من صله رحم كرد و خواستهام را برآورد .
از اين روايت روشن ميشود كه خليفه دوم، با نقشه اي كه براي زمان بعد از خود كشيده بود ميدانست كه خويشاوند سعيد اموي، يعني عثمان، به خلافت خواهد رسيد.
ادامه دارد ...
ارسال شده توسط کتابخوان قائمیه
https://www.ghbook.ir/Book/4224
[ترجمه الغارات - مدخل - صفحه ۱۴]
چون زمان سرآمد و علی قصد آن کرد که ابو موسی را به دومة الجندل فرستد بار دیگر خوارج نزد او آمدند که از این کار دست بر دارد و خواستند که توبه کند و جنگ از سر گیرد.
روزی علی ( علیه السلام ) در مسجد سخن میگفت بناگاه و از هر طرف این صدا برخاست که «لا حکم الاّ للّه»
علی (علیه السلام) گفت: کلمه حقی است که به قصد باطل ادا میشود و بار دیگر سخن آغاز کرد و آنان بار دیگر سخن خود تکرار کردند.
خوارج در خانۀ عبد اللّه بن وهب راسبی اجتماع کردند و آماده پیکار شدند و خروج کردند و پس از کشاکشهایی در نهروان استقرار یافتند.
اکنون آن دو حکم رأی خود داده بودند و در نتیجۀ ساده دلی با سوء نیت ابوموسی و دهاء عمرو، علی (علیه السلام) از خلافت خلع شده بود و معاویه عنوان امیر المؤمنین گرفته بود.
علی به خوارج نامه نوشت و از آن دو حکم به بدی یاد کرد و آنان را موعظه نمود و خواست برای نبرد با معاویه به لشکر او بپیوندند.
اما آنان در پاسخ گفتند که اکنون به خاطر خود خشمگین شده ای نه برای رضای پروردگارت اگر به کفر خود شهادت دهی و توبه کنی آنگاه در آنچه مورد اختلاف ماست نظر خواهیم کرد.
علی (علیه السلام) در نخیله لشکرگاه برپا کرده بود و آهنگ شام داشت ولی با وجود این شورشگران متعصب چگونه میتوانست از کوفه و بصره و دیگر شهرهای قلمرو خویش دور شود.
پس نخست عازم نهروان شد. خوارج در برابر او صف آرایی کردند.
علی(علیه السلام) نیز سپاه خود تعبیه داد و پرچم امان به دست ابو ایوب داد که هر کس به سوی آن آید، اگر کسی را نکشته باشد و متعرض کسی نشده باشد در امان است و ندا در داد که هر که به سوی کوفه یا مدائن رود نیز در امان است.
نخست پانصد تن از آنان به سرداری فروة بن نوفل خود را به کناری کشیدند و جماعتی به کوفه رفتند و جمعی نیز که چهار هزار تن بودند به علی پیوستند از همۀ آن جمع هزار و هشتصد تن باقی ماندند.
علی و سپاهش بر آنان تاختند تا به چپ و راست پراکنده شدند.
سپس تیراندازان راه بر آنان گرفتند و سواران از دو جناح بر سر آنان تاخت آوردند و تیغ در آنان نهادند چنانکه در یک ساعت همه کشته شدند.
و کتاب الغارات از اینجا آغاز میشود و باقی ماجراهای زندگی علی (علیه السلام) را تا زمان شهادت آن حضرت شرح میدهد.
ادامه دارد ...
ارسال شده توسط کتابخوان قائمیه
https://www.ghbook.ir/Book/9311