🌸 شش برنامه خودسازی 🌸
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلّم)
فرمود: اى على 600 هزار گوسفند مىخواهى یا 600 هزار دینار یا 600 هزار جمله؟
عرض کرد: اى رسول خدا، ششصد هزار جمله.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
[آن ] 600 هزار جمله را در شش جمله جمع (خلاصه) مىکنم.
1️⃣هرگاه دیدی مردم به فضایل و مستحبات میپردازند، تو به کامل کردن واجبات بپرداز؛
2️⃣ هرگاه دیدی مردم سرگرم دنیایند، تو سرگرم آخرت شو؛
3️⃣و هرگاه دیدی مردم به عیبهای دیگران میپردازند، تو به عییبهای خودت بپرداز
4️⃣ و هرگاه دیدی مردم به آراستن دنیا میپردازند، تو به زینت دادن آخرت بپرداز؛
5️⃣و هرگاه دیدی مردمی به زیادی عمل میپردازند، تو به خالص کردن عمل بپرداز
6️⃣و هرگاه دیدی مردم به خلق متوسل میشوند، تو به خالق متوسل شو؛
منبع: میزان الحکمه: ج 3 ، ص 2403
⭕️ "دعا کنید برگردم تا دوباره خدمت کنم"
این آخرین جمله شهید راه سلامت دکتر یحیوی قبل از آسمانی شدن بود
مدافعان مردم شبیه همند، حالا یکی تو سنگر
یکی هم تو بیمارستان
👤 مهاجر +98
💠 به توییتر انقلابی بپیوندید:
http://eitaa.com/joinchat/2596339728Ca044fd9eeb
🔰 ممکن است این پرسش به ذهن بیاید که وقتی به فرمان خدا تمام این عالم در قبضه قدرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است و تمام ذرات عالم ،فرمان اورا اطاعت می کنند دیگر چه نیازی است که انسان های ضعیفی چون ما برای ایشان صدقه بدهیم ؟
🔸پاسخ این است که اولا این کار باعث زیادشدن یقین خود ما به امام زمان (عج ) می شود.چون در این کار هم محبت ایشان هست ،هم یاد ایشان ،هم ارتباط با ایشان و هم بیعت با ایشان .
🔹دوم اینکه خواست امام زمان (عج) این است که خیری به بنده مؤمن برسد و ماهم با انجام این کار به خواست امام زمان (عج) احترام می گذاریم.
🔸سوم اینکه وقتی صدقه ای برای سلامتی امام زمان (عج) می دهیم ،یعنی می خواهیم ایشان باشند و چون این طور دوست داریم در تمام کارهای ایشان به اندازه ای شریک می شویم.
🔹از این گذشته،ما با این کار به خدا اعلام می کنیم که اگر بدی ما موجب شده که فرج امام زمان (عج) به تاخیر بیفتد،تو بر ما منت گذار و دعای مارا در طلب سلامتی و فرج ایشان استجابت کن و به علت بدی های ما ،در امر فرج «بداء» حاصل نکن...
حاج حسین خوش لهجه
🕛 #یاد_امام_مهربانی
#همیشه_و_در_هر_زمان
🌸🍃.…¤¤¤¤○●○●○¤¤¤¤
#یاصاحبالزمانعج💔
_مینویسم ز توکهداروندارم شده اے
بیقرارت شدم وصبر وقرارم شده ای
منکه بے تاب توأم ایهمه تاب وتبم
تو همه دلخوشیلیل ونهارم شده ای...
#تعجیل_در_فرج_مولای_مهربانمان
#صلوات
به رسم وفای هر شب ساعت 10 بخوانیم
#دعای_فرج_و
#الهی_عظم_البلاء_رو😍
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 آدمهای حکومتی
🔻امام زمان یاران ویژه لازم دارد!
#مهدویت
@Panahian_ir
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
⭕️حرم شاهچراغ باز شد!
🔹حرم را برای نیروهایِ جهادگر باز کردند تا برای قشر ضعیفِ جامعه ماسک رایگان، تولید کنند.
👈 این #خبر_خوش را هرگز در رسانههای وابسته به سلطنتِ انگلیس و آلسعود، نخواهید دید!
@Afsaran_ir
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
⭕️پیامِ #شهید محمدرضا مظهری
🔹به جای شیون، آرامش داشته باشید و برای امام زمان «عج» و نایب برحقّش و رزمندگان دعا کنید.
@Afsaran_ir
1. امام باقر عليه السلام فرمودند: همانا خداى عزوجل از ميان بندگان مومنش كسانى را كه زياد دعا مى كنند، دوست دارد، بنابراين از سحر تا طلوع آفتاب دعا كنيد. زيرا در اين هنگام درهاى آسمان گشوده شده ، بادهاى رحمت وزيدن گرفته ، رزقها تقسم شده و حوائج بزرگ برآورده مى گردد.
اصول کافی /جلد 2
💢سوال یکی از اعضاء کانال
🔆در خصوص چله عظیم قرن که با وجود نظرات مختلفی که در مورد آن هست ،به آن عمل کنیم یا نه ؟
✍پاسخ استاد نیلچی زاده :
🔻اصل چله شرعی بسیار خوب است و مستندات و ملاک قرآنی و روایی دارد.
البته اگر چلهی شرعی بدون مراقبت به واجبات و ترک محرمات باشه جزو چله های صوفیانه و غلط محسوب میشه.
🔻دومین مسأله ،ضرورت توبه و استغفار و تقدم رتبی آن است.
🔻و سوم اینکه ضرورت ساعت مشترک فقط وقتی است که عالم با تقوا در محور امر قرار گیرد.
✅ بر همین اساس
چله استغاثه به حضرت حتما انجام شود.
داستان تشرف راننده کامیون به محضر امام مهدی (عج)
بیاختیار متوسل به آن حضرت شدم. سپس از ماشین پایین آمدم و باز هم موتور را بررسی کردم تا شاید بتوانم آن را روشن کنم، امّا موفق نشدم. دوباره داخل ماشین رفتم و پشت فرمان نشستم. غم و غصه تمام وجودم را گرفته بود. ناگاه وسوسههای شیطانی و القائات به ذهن من شروع شد که متوسل به کسی شدی که اصلاً وجود خارجی ندارد. فهمیدم این وسوسة شیطان است که در لحظات آخر عمر، برای فریب من آمده است. ناراحتیام زیادتر شد. باز هم از ماشین پیاده شدم و از خداوند، مرگ خود یا نجات را طلب کردم. امّا چون خودم را روسیاه و شرمندهی درگاه الهی میدانستم، خجالت میکشیدم درخواستی کنم. چون تا آن زمان به نماز اهمیتی نمیدادم، گاهی میخواندم و گاه قضا میشد و گاه آخر وقت میخواندم. به گناهانی نیز آلوده بودم. به همین دلیل با حالت شرمندگی، با خداوند متعال عهد کردم که اگر من از این مهلکه نجات پیدا کنم و دوباره زن و فرزندم را ببینم، از گناهانی که تا آن روز آلوده به آن بودم، فاصله بگیرم و نمازهایم را هم اوّل وقت بخوانم.
به محض اینکه جدّی و حقیقی با خدا عهد بستم، متوجه شدم یک نفر با پای پیاده از داخل برفها، به طرف من میآید. در ابتدا چنین تصور کردم کمک رانندهای است، ماشینش خراب شده و برای کمک گرفتن به سوی من میآید، چون آچار به دست داشت. آهسته آهسته آمد تا نزدیک ماشین من رسید، من هم بدون آنکه از ماشین پیاده شوم، تنها مقداری شیشه ماشین را پایین آوردم. منتظر بودم چه کمکی از من میخواهد. یک وقت دیدم از همان پایین ماشین، گفتند: "سلام علیکم. چرا سرگردانی؟" من هم که هنوز نمیدانستم آقا چه کسی هستند، شروع کردم ماجرای طوفان و برف و خاموشی ماشین را به طور مفصل برایشان گفتم. آن شخص فرمودند: "من ماشین را راه میاندازم". بعد به من فرمودند: "هر وقت گفتم، استارت بزن". کاپوت ماشین را بالا زدند. ندیدم اصلاً دست ایشان به موتور برخورد کرد یا نه، سوئیچ ماشین را که حرکت دادم، ناگهان ماشین روشن شد. فرمودند: "حرکت کن برو!" با خودم گفتم الآن میروم جلوتر، باز هم در میان برفها میمانم. راه هم که بسته است. فرمودند: "ماشین شما در راه نمیماند، حرکت کن!" من که تعجب کرده بودم و شرمنده از اینکه آن شخص پیاده در میان برفها به سوی ماشین آمده بود، گفتم: ماشین شما کجاست؟ میخواهید من به شما کمکی بدهم؟ فرمودند: "من به کمک شما احتیاجی ندارم". بر اثر شرمندگی زیاد، تصمیم گرفتم مقدار پولی که داشتم به ایشان بدهم. شیشه ماشین پایین بود و من هم پشت فرمان و آقا هم پایین. گفتم: پس اجازه بدهید مقداری پول به شما بدهم. فرمودند: "من به پول شما احتیاج ندارم". پرسیدم: عیب ماشین چه بود؟ فرمودند: "هرچه بود، رفع شد". گفتم: ممکن است دوباره دچار نقص شود. فرمود نه! این ماشین شما دیگر در راه نمیماند. گفتم: آخر اینکه نشد، شما نه کمک از من خواستید و نه به پول من احتیاج دارید و از نظر استادی هم که مهارت فوقالعاده نشان دادید، من از جهت وجدانم نمیتوانم از اینجا بروم تا خدمتی به شما بکنم، چون من راننده جوانمردی هستم که باید زحمت شما را جبران کنم. آقا تبسمی نمودند و پرسیدند: "تفاوت راننده جوانمرد و ناجوانمرد چیست؟" من در حالی که داخل ماشین نشسته و به شدت شرمندهی لطف و محبت آقا شده بودم، گفتم: شما خودت کمک رانندهای میدانی که شوفر ناجوانمرد اگر از کسی خدمتی و نیکی ببیند، نادیده میگیرد و میگوید وظیفهاش را انجام داده، ولی شوفر جوانمرد اگر از کسی لطفی و خدمتی ببیند، تا جبران محبت و خدمت او را نکند وجدانش راحت نمیشود. من نمیگویم جوانمرد هستم، ولی ناجوانمرد هم نیستم و تا به شما خدمتی نکنم، وجدانم ناراحت است و نمیتوانم حرکت کنم.
یک وقت دیدم آقا در حالی که پایین ماشین روی برفها ایستاده بودند، فرمودند: "خیلی خوب! حالا اگر میخواهی به ما خدمت کنی، به عهدی که با خدای متعال بستی، عمل کن. همین خدمت به ما محسوب میشود". من که از این جمله کاملاً متعجب شده بودم، پرسیدم: من چه عهدی با خدا بستم؟
دیدم آقا با صراحت فرمودند:
"یکی اینکه از گناه فاصله بگیری و دوم اینکه نمازهایت را اوّل وقت بخوانی."
وقتی این مطلب را شنیدم، بر خود لرزیدم؛ زیرا این همان مطلبی بود که من وقتی دست از جان شسته بودم، با خدا درد دل کردم و متوسل به امام زمان علیهالسلام شدم. بلافاصله درب ماشین را باز کردم و پایین پریدم که آقا را از نزدیک ببینم و در بغل بگیرم و ببوسم که ناگهان دیدم هیچ کس آنجا نیست. فهمیدم همان توسلی که به آقا و مولایم صاحبالزمان(ع) پیدا کرده بودم، اثر گذاشته و این وجود مبارک آقا بودند که نجاتم داده بودند. نگاه کردم جای پای آقا را هم در برفها ندیدم. حالم منقلب بود.
به لطف الهی زندگی ما کاملاً تغییر پیدا کرد. من دیگر آن رانندهی قبلی نبودم. از طرفی به خاطر آنکه اهل منزل چندان با مسائل و احکام اسلام و نماز آشنا نبودند، از یک شخص روحانی تقاضا کردم مرتب به منزل ما بیاید و به ما احکام اسلام را بگوید تا همه به وظایف خویش آشنا باشیم. در مسافرتها هم اوّل وقت نماز میخواندم. روزی در یکی از گاراژها، منتظر خالی کردن بار بودم که ظهر شد. رانندههای کامیونهای دیگر گفتند: برویم غذا بخوریم و باهم باشیم. من گفتم: اوّل نماز میخوانم بعد غذا.
همگی به هم نگاه کردند، مرا مورد تمسخر قرار دادند و گفتند: این دیوانه شده، میخواهد نماز بخواند. من که تا آن زمان مایل نبودم خاطرهی آن سفر را برای کسی نقل کنم و آن را از اسرار خود میدانستم، چون دیدم اینها به نماز توهین کردند، مجبور شدم سرگذشتم را برای آنها بگویم. بعد از گفتن ماجرا، دیدم چنان صحبتهای من روی آنها اثر گذاشت که همگی دست مرا بوسیدند و از من عذرخواهی کردند. بعد هم حمالها و رانندهها همه به نماز ایستادند. معلوم بود که تصمیم گرفته بودند از گناه هم فاصله بگیرند.
به دنبال این تحول روحی که برای من اتفاق افتاد، تصمیم گرفتم حقالنّاسهایی را که بر ذمّه داشتم و اجناسی را که در حین بار زدن حیف و میل کردهام، جبران کنم و رضایت صاحبان آنها را جلب نمایم. با شرمندگی نزد اولین نفر رفتم، وقتی فهمید برای کسب حلالیّت نزد او رفتهام، خیلی خوشحال شد و مرا تشویق کرد و گفت حالا که حقیقت را گفتی، همه را بخشیدم و چیزی از من نگرفت. دومی و سومی نیز همینطور و فقط یک نفر از من طلبش را گرفت و خدا را شکر از این مظلمه هم به برکت حضرت بقیةالله(ع) نجات پیدا کردم.
منبع: سید ابوالحسین مهدوی,ماهنامه موعود شماره96
https://eitaa.com/emamzamana