eitaa logo
نماز اول وقت
88 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
6هزار ویدیو
310 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ‍‍‍الفرج❁ امام صادق(ع): اولین چیزى که از هر انسانى سؤال مى شود نماز است، در صورتى که نماز او پذیرفته بود بقیه اعمال او نیز امکان دارد پذیرفته شود. ولى اگر نماز.... https://harfeto.timefriend.net/16861702623760
مشاهده در ایتا
دانلود
‏(۳۰) سوره روم مكی است و شصت آيه دارد (۶۰) ‏[سوره الروم (۳۰): آيات ۱ تا ۱۹] ‏بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ الم (۱) غُلِبَتِ الرُّومُ (۲) فِي أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (۳) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴) بِنَصْرِ اللَّـهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (۵) وَعْدَ اللَّـهِ لا يُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (۶) يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (۷) أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّـهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ (۸) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّـهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (۹) ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّوای‌ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّـهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ (۱۰) اللَّـهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۱۱) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (۱۲) وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ (۱۳) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (۱۴) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (۱۵) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (۱۶) فَسُبْحانَ اللَّـهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ (۱۷) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ (۱۸) يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (۱۹) ترجمه آيات‌ ‏به نام خداوند بخشنده مهربان‌ ‏الم (۱). ‏روم شكست خورد (۲). ‏در نزديكترين زمين به سرزمين عرب، و هم ايشان بعد از شكست خوردن به زودی غلبه خواهند كرد (۳). ‏در چند سال بعد، آری زمام امور چه قبل از شكست خوردن روم و چه بعد از غلبه ايشان به دست خدا است، و آن وقت كه روميان غلبه كنند مؤمنين خوشحال شوند (۴). ‏خوشحال می‌شوند به اينكه خدا به وعده خود در باره روميان وفا كرد، آری او هر كه را بخواهد نصرت می‌دهد و او عزيز و رحيم است (۵). ‏بايد به وعده خدا دل بست چون خدا هرگز خلف وعده نمی‌كند و ليكن بيشتر مردم نمی‌دانند (۶). ‏آنها تنها ظاهری از زندگی دنيا می‌دانند و از آخرت غافلند (۷). ‏آيا در نفس خود نمی‌انديشند كه خدا آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است جز به حق نيافريده و جز برای مدتی معين خلق نكرده؟ ولی بسياری از مردم به مساله معاد و ديدار پروردگار خود كافرند (۸). ‏آيا در زمين سير نمی‌كنند ببينند عاقبت كفاری كه قبل از ايشان بودند چه شد با اينكه آنها از اينها نيرومندتر بودند و زمين را زير و رو كردند و آباد نمودند بيشتر از آن آباديها كه اينان كردند، اما همين كه رسولان خدا با معجزه‌ها به سويشان آمدند كفر ورزيدند و خدا نابودشان كرد و خدا به ايشان ظلم نكرد بلكه خودشان به خود ظلم كردند (۹). ‏و سرانجام كسانی كه بديها را به بدترين وجه مرتكب می‌شدند اين شد كه آيات خدا را تكذيب نموده و به آن استهزاء كنند (۱۰). ‏خدا است كه خلق را برای نخستين بار آفريد و سپس برای بار دوم نيز برمی‌گرداند و شما هم به سويش برمی‌گرديد (۱۱). ‏و روزی كه قيامت به پا شود مجرمين مايوس می‌گردند (۱۲). ‏و از شركاء كه درست كرده بودند هيچ يك شفيع آنان نگشته و خودشان به شركايشان كفر می‌ورزند (۱۳). و روزی كه قيامت به پا شود آن روز فرقه‌ها از يكديگر جدا می‌شوند (۱۴). ‏اما آنان كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند در باغی و بهشتی شاد و خرمند (۱۵). ‏و اما آنهايی كه كفر ورزيده و آيات ما و روز ديدار آخرت را تكذيب كردند ايشان در عذاب احضار خواهند شد (۱۶). ‏پس منزه است خدا، هم در آخر روز و هم در حينی كه صبح می‌كنيد (۱۷). ‏و تنها او سزاوار ستايش در آسمانها و زمين است، هم در آخر شب و هم در حينی كه ظهر می‌كنيد (۱۸). ‏زنده را از مرده بيرون می‌كند و مرده را از زنده درمی‌آورد و زمين را بعد از مردنش زنده می‌كند و به همين نحو شما بيرون می‌شويد (۱۹). ‏بيان آيات [اشاره به مضامين و غرض سوره مباركه روم‌] ‏اين سوره با وعده‌ای از
خدا آغاز شده، و آن اين است كه: به زودی امپراطوری روم كه در ايام نزول اين سوره از امپراطوری ايران شكست خورد، بعد از چند سال بر آن امپراطوری غلبه خواهد كرد، و بعد از ذكر اين وعده، منتقل می‌شود به وعده‌گاه اكبر كه قيامت و يوم الوعدش گويند، روزی كه تمامی افراد و اقوام در آن روز به سوی خدا بازمی‌گردند، آن گاه به استدلال بر مساله معاد پرداخته، سپس كلام را به آيات ربوبيت معطوف می‌دارد و صفات خاصه خدا را برمی‌شمارد، و در آخر، سوره را با وعده نصرت به رسول گرامی‌اش ختم می‌كند، و در فرا رسيدن اين وعده تاكيد بليغ نموده و می‌فرمايد:" فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ‌- صبر كن كه وعده خدا حق است، و كسانی كه يقين ندارند تو را در كارت سست نسازند"، و در چند آيه قبل نيز فرموده بود:" وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ‌- ياری ما برای مؤمنين حقی است بر ما". ‏پس معلوم شد كه غرض سوره وعده دادن قطعی خدا به ياری دين است، و اگر قبل از بيان اين غرض، مساله وعده غلبه روم را در چند سال بعد ذكر كرد، برای اين است كه مؤمنين وقتی ديدند كه وعده غلبه روم عملی شد، يقين كنند كه وعده ديگر خدا نيز عملی خواهد شد، و نيز يقين كنند كه وعده آمدن قيامت هم، مانند ساير وعده‌هايش عملی می‌شود، آری عقل هر عاقلی حكم می‌كند كه وقتی خدای تعالی دو تا از وعده‌هايش را عملی كرد ساير وعده‌هايش نيز عملی می‌شود، و بايد از خطرهايی كه وعده آن را می‌دهد بر حذر بود. " غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَی الْأَرْضِ" كلمه" ۰ روم" نام اقوامی از انسانهاست كه در ساحل مديترانه در غرب آسيا زندگی می‌كنند، در آن ايام اين اقوام امپراطوری بزرگ و وسيعی تشكيل داده بودند، به طوری كه دامنه آن تا حدود شامات توسعه يافته بود، در ايام نزول اين سوره جنگی بين اين امپراطوری، و امپراطوری ايران در سرزمينی ميان شام و حجاز درگرفت، و روم از ايران شكست خورد، و ظاهرا مراد از كلمه" أرض" سرزمين حجاز و مراد از" أَدْنَی الْأَرْضِ" نزديكيهای اين سرزمين است، و الف و لام در كلمه" الأرض" الف و لام عهد است. ‏" وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ" ضمير جمع اولی و سومی به روم برمی‌گردد، ولی ضمير جمع دومی (غلبهم)- بعضی‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۱۷.]۱ گفته‌اند- به فرس برمی‌گردد، و معنايش اين است كه: روميان بعد از غلبه فارسيان برايشان، به زودی غلبه خواهند كرد. ‏ولی ممكن است آن را نيز به روم برگردانيم، و بگوييم كه مصدر" غلبهم" مصدر مفعولی است، و در نتيجه اختلافی هم در مرجع ضميرهای سه‌گانه پديد نمی‌آيد، و معنای آيه چنين می‌شود كه: روميان بعد از مغلوب شدنشان به زودی غالب می‌شوند، و كلمه" بضع" در اعداد از سه تا نه را گويند. ‏" لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ" دو كلمه قبل و بعد، در صورتی كه به چيزی اضافه شوند، حركات سه‌گانه فتحه و كسره و ضمه را می‌گيرند، و در صورتی كه اضافه نشوند، و مضاف اليه آنها منوی و در تقدير باشد، مبنی بر ضمه می‌شوند، يعنی غير از ضمه حركت ديگری به خود نمی‌گيرند. ‏در جمله مورد بحث مضاف اليه آن دو منوی و مورد نظر است، و تقدير آن چنين است" للَّه الامر من قبل ان غلبت الروم و من بعد ان غلبت- امر به دست خدا است قبل از آنكه روم مغلوب شود، و بعد از آنكه غلبه كند"، يعنی قبل از آن و بعد از اين امر به دست او است، به هر چه بخواهد امر می‌كند، پس هر كس را بخواهد ياری می‌كند، و هر كس را نخواهد ياری نمی‌كند. ‏بعضی‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۰.]۲ از مفسرين گفته‌اند معنايش اين است كه: امر به دست خدا است، قبل از غالب شدن روم، يعنی همان هنگامی كه مغلوب بودند، و از بعد از مغلوب شدنشان، يعنی‌ هنگامی كه غالب بودند، و خلاصه هم هنگام مغلوب شدن و هم هنگام غالب شدنشان، ولی معنای اول بهتر است، هر چند كه بهتر بودنش به حدی نيست كه بگوييم تنها آن معنا متعين است. ‏[وجوهی كه در معنای آيه:" يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّـهِ ..." و ارتباط آن با قبل (غلبت الروم ...) گفته شده است‌] ‏" وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّـهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ" ظرف: در اين روز، متعلق است به" يفرح"، و همچنين كلمه‌" بِنَصْرِ اللَّـهِ"، و معنای آيه اين است كه: روزی كه روم غلبه می‌كند مؤمنان به نصرت خدا- كه وعده ديگر او است- خوشحال می‌شوند، (و با خود می‌گويند خدا دو وعده داده بود، يكی پيشگويی غلبه روم بود، و دوم ياری مؤمنان، اولی صورت خارج به خود گرفت، پس معلوم می‌شود آن ديگر هم خواهد شد). ‏جمله‌" يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ"، جمله‌ای است از نو، كه جمله‌" لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ" را تقرير و اثبات می‌كند، و در جمله‌" وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ" می‌خواهد بفرمايد: خدا عزيز است، و به همين
جهت هر كه را بخواهد با ياری خود عزت می‌دهد، و رحيم است، رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص می‌دهد. ‏البته در معنا و تفسير آيه مورد بحث وجوه ديگری است ضعيف، كه ذيلا از نظر خواننده می‌گذرد. ‏اول اينكه: جمله" و يومئذ" عطف باشد بر جمله" من قبل"، و مراد از آن اين باشد كه سلطنت خدا مختص به قبل و بعد نيست، بلكه حال نيز در تحت سلطنت اوست، گويا فرموده: امر به دست خدا است، چه قبل از فلان، و چه بعد از آن، و چه در حال، آن گاه جمله‌" يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ" ابتدای كلام است، اشكال اين وجه اين است كه نظم آيه را به هم می‌زند، و اول آن از آخرش جدا می‌گردد. ‏دوم اينكه: كلمه‌" بِنَصْرِ اللَّـهِ" متعلق است به كلمه" مؤمنون" نه به كلمه" يفرح" آن گاه به ملازمه‌ای كه در مقام هست، فهميده می‌شود كه غلبه روم به نصرت خدا بوده. ‏اشكال اين وجه اين است كه: مستلزم آن می‌شود كه مؤمنين هم در روز غلبه فرس خوشحال شوند، و هم در روز غلبه روم، چون در غلبه نصرتی است برای طرف غالب، و نصرت هم هميشه از خدا است، هم چنان كه خودش فرموده:" وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّـهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ" [نصرت نمی‌رسد مگر از ناحيه خدای عزيز و حكيم. سوره آل عمران، آيه ۱۲۶.]۳ پس اگر در آيه، فرح مؤمنين را اختصاص داده به روز غلبه روم، ترجيح بدون مرجحی مرتكب‌ شده است،- دقت بفرماييد-. ‏سوم اينكه: مراد از" نصر اللَّه" ياری مؤمنين عليه مشركين در روز جنگ بدر است، نه ياری روم عليه فرس، هر چند كه هر دو ياری در يك زمان اتفاق افتاده باشد، پس گويا فرموده: روم به زودی و در چند سال بعد غلبه می‌كند، و در هنگام غلبه روم مؤمنين هم بر مشركين غلبه می‌كنند، و به نصرتی كه خدا به ايشان داده خوشحال می‌گردند. اشكال اين وجه اين است كه: با جمله:" خدا هر كه را بخواهد ياری می‌كند" سازگار نيست. ‏چهارم اينكه: مراد از" نصرت" نصرت مؤمنين است، اما نه در جنگ بدر، بلكه به همين كه روم طبق پيشگويی قرآن غلبه كرده، چون اين پيشامد مؤمنين را سرفراز می‌كند، و می‌توانند قرآن و دين خود را به رخ كفار بكشند. ‏بعضی‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۱.]۴ ديگر گفته‌اند:" مراد از" نصرت"، استيلای بعضی از كفار بر بعضی ديگر، و تفرقه كلمه آنها و شكستن شوكت آنهاست". و اين وجوه و امثال اينها وجوه قابل اعتناء نيست. ‏[اشاره‌ای در مورد وجه اينكه خداوند خلف وعده نمی‌كند (لا يُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ)] ‏" وَعْدَ اللَّـهِ، لا يُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ" كلمه‌" وَعْدَ اللَّـهِ" مفعول مطلق فعل حذف شده است، و تقدير آن" وعد اللَّه وعدا" می‌باشد، يعنی خدا وعده داده وعده دادنی چنين و چنان. و جمله" لا يخلف" از اخلاف است، و اخلاف به وعده وفا نكردن است. و جمله‌" وَعْدَ اللَّـهِ" تاكيد و تثبيت وعده سابق است، كه می‌فرمود" سَيَغْلِبُونَ"، و" يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ"، هم چنان كه جمله‌" لا يُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ"، تاكيد و تثبيت جمله‌" وَعْدَ اللَّـهِ" است. ‏مساله خلف وعده نكردن خدا، در آيه مورد بحث و آيه‌" إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ" [به درستی كه خداوند از وعده خود تخلف نمی‌كند. سوره رعد، آيه ۳۱.]۵ آمده، كه به كلی خلف وعده را از خدا نفی می‌كند و خلف وعده هر چند در پاره‌ای اوقات از قبيل موارد اضطراری عملی پسنديده می‌شود، و به همين جهت می‌توان گفت قبح آن ذاتی نيست، و ليكن از آنجايی كه هيچ عاملی خدا را مضطر به خلف وعده نمی‌كند، پس خلف وعده در حق او هميشه زشت است. ‏علاوه بر اين خلف ملازم با كمبود داشتن است، و خدا كاملی است كه كمبود در باره او محال است. از اين هم كه بگذريم خودش در آيات مذكور از كلام مجيدش خبر داده كه خلف وعده نمی‌كند، و او راستگوترين راستگويان است، و همو است كه در كلام بی مانندش فرموده: ‏" وَ الْحَقَّ أَقُولُ" [من همواره حق می‌گويم. سوره ص، آيه ۸۴.]۶. ‏" وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ"- يعنی و ليكن بيشتر مردم به شؤون خدای تعالی جاهلند، و به وعده او اطمينان و وثوق ندارند، او را چون امثال خود می‌پندارند، كه هم راست می‌گويند، و هم دروغ، هم وعده می‌دهند، و هم خلف وعده می‌كنند. ‏[چند وجه در بيان مفاد آيه:" يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا ..."] ‏" يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ" جمله" يعلمون" به طوری كه در كشاف گفته- بدل است از جمله" لا يعلمون" و با در نظر گرفتن اينكه هر جا بدل در كلام آيد" مبدل منه" آن در حكم سقوط است، از اين به دست می‌آيد كه فرقی بين ندانستن يعنی جهل و بين دانستنی كه از امور مادی تجاوز نمی‌كند نيست، يعنی كسی كه عملش تنها در امور مادی است، در حقيقت با جاهل هيچ فرقی ندارد [تفسير كشاف، ج ۳، ص ۴۶۸.]۷. ‏بعضی‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۲.]۸ ديگر گفته‌اند:" جمله مذكور استثنايی است، می‌خ
واهد علت جهلشان را بيان كند، جهلشان به حقانيت وعده خدا، و اينكه امر به دست اوست، چه قبل و چه بعد، و او مؤمنين را عليه كفار ياری خواهد كرد، و آن علت اين است كه: علم خود را به اموری مادی اختصاص داده‌اند، و معنای آن اين است كه: كفار حقايق مذكور را نمی‌دانند، و علمی ندارند، مگر به امور ظاهری دنيا" و اين ظاهرتر است. ‏و اگر كلمه" ظاهرا" را نكره آورد، و فرمود: ظاهری از حيات دنيا را می‌دانند، برای اين است كه آن را تحقير كند، و ظاهر حيات دنيا، در مقابل باطن آن، همان چيزهايی است كه با حواس ظاهريشان احساس می‌كنند، و اين احساس وادارشان می‌كند كه در پی تحصيل آن برآيند، و به آن دل‌بسته، غير آن را يعنی حيات آخرت، و معارف مربوط به آن را فراموش كنند، و از خيرات و منافعی كه در آن است، و منافع و خيرات واقعی و به حقيقت معنای كلمه است غفلت بورزند. ‏بعضی‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۱.]۹ ديگر گفته‌اند:" كلمه" ظاهر" در آيه به معنای زايل است، و استشهاد كرده‌اند به شعر شاعر كه گفته: ‏و عيرها الواشون أنی أحبها ‏ ‏و تلك شكاة ظاهر عنك عارها ‏ ‏يعنی سخن‌چينان محبوبه مرا سرزنش كردند به اينكه من او را دوست می‌دارم و ننگ اين سرزنش از محبوبه من زايل شدنی است. ‏و معنای آيه اين است كه: كفار از دنيا چيزهايی را می‌دانند كه زايل و ناپايدار است". و ليكن اين معنا كه برای كلمه" ظاهر" كرده‌اند، معنای غير متداولی است. ‏[توضيح مراد از اينكه فرمود: خداوند جهان را جز به" حق" و" أَجَلٍ مُسَمًّی" نيافريد] ‏" أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّـهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی ..." مراد از حق بودن خلقت آسمانها و زمين، و آنچه بين آن دو است،- و خلاصه حق بودن همه عوالم محسوس- اين است كه: خلقت آن عبث و بی نتيجه نبوده، كه موجود شود و بعد معدوم گردد، و دوباره موجود گشته و سپس معدوم شود، بدون اينكه غرضی و هدفی از آن منظور باشد، پس خدای تعالی اگر عالم را خلق كرده به خاطر غايت و نتيجه‌ای بوده كه بر خلقت آن مترتب می‌شده. ‏ممكن است گفته شود غايت و نتيجه خلقت هر جزء از عالم جزئی ديگر است، كه بعد از آن موجود می‌شود، مانند فرزند كه بعد از پدر به وجود می‌آيد، پس هر موجود آينده‌ای خلف و نتيجه موجود قبلی خويش است. ليكن اين حرف صحيح نيست، چون سراپای عالم با همه اجزايش دائم الوجود نيست بلكه همه آن فانی و هالك است، و قهرا بايد نتيجه و هدفی از خلقت آن در بين باشد، كه آن نتيجه بعد از فنای آن هويدا می‌شود، و به همين جهت می‌بينيم كه جمله:" خلق نكرد آسمانها و زمين و ما بين آن دو را مگر به حق" مقيد كرد به جمله:" و سرآمدی معين". ‏پس معلوم می‌شود هستی عالم تا مدتی معين است، و بنا بر اين استفهام در آيه، برای تعجب است، و تعبير به تفكر در نفوس، از باب به‌كار بردن كنايه است، و معنای آن اين است كه: آيا اين قدر فراغت خاطر ندارند كه در اين مساله بينديشند؟ و آن را در ذهن خود بياورند؟ ‏گويا كفار از بس سرگرم امور دنيا هستند، و برای آن تلاش نموده، و فكرشان پريشان است كه خود را هم فراموش كرده‌اند، و در صورتی كه خود را در ذهن خود حاضر سازند، در حقيقت در خويشتن خود قرار گرفته‌اند، آن وقت تفكرشان تفكری با تمركز خواهد بود، و فكرشان پراكنده و متفرق نخواهد بود، پس آن وقت فكر ايشان را به سوی حق هدايت و به واقع امر ارشاد می‌كند. بعضی‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۳.]۱۰ گفته‌اند:" مراد از تفكرشان در انفسشان، اين است كه: در خلقت خود فكر كنند، كه يك يكشان حادثند، و حادث محتاج به پديد آورنده‌ای قديم، زنده، قادر، دانا و حكيم است، پس چنين پديد آورنده‌ای آنچه پديد می‌آورد عبث و بيهوده نمی‌باشد، بلكه به منظور هدفی پديد می‌آورد، كه مطلوب و پسنديده است، به طوری كه نمی‌توان از آن چشم پوشيد، و اين هدف چيزی نيست كه عايد خود او گردد، برای اينكه او غنی مطلق است، بلكه چيزی است كه باز عايد خلق می‌شود، و آن عبارت است از پاداش نيك، و اين پاداش نيك ممكن نيست داده شود مگر در برابر عمل صالح، پس بايد دينی و شريعتی باشد تا عمل نيك را از عمل زشت مشخص كند، و چون پای دين به ميان آيد، ناچار بايد كلاسی باشد كه افراد در آن كلاس امتحان خود را نسبت به آن دين بدهند، و نيز بايد عالم ديگری باشد كه آنان كه در آن كلاس مردود شده‌اند، كيفر، و آنان كه موفق شده‌اند پاداش داده شوند، آن كلاس همان دنيا، و آن عالم ديگر عالم آخرت است". ‏ولی اين تفسير صحيح نيست، برای اينكه هر چند جمله‌" أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ" با آن سازگاری دارد، اما اتصال آن با جمله‌" ما خَلَقَ اللَّـهُ السَّماواتِ"، با آن نمی‌سازد، مگر اينكه از اتصال صدر و ذيل آيه صرف نظر شود، و آن هم صحيح نيست. ‏جمله‌" ما خَلَقَ اللَّـهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی"،
همان واقعيت و فكر است كه بايد در آن امعان و دقت كنند، و بيانش بنا بر آنچه گذشت. اين است كه: خداوند، همه عالم و جزئی از آن را هم جز به حق نيافريده، حال چه اين خلق ملابس و متصف به حق باشد و يا مصاحب و همراه با آن، هر چه باشد، آن را به خاطر غرضی و غايتی حقيقی آفريده، نه اينكه غرضش سرگرمی و عبث بوده باشد، و نيز نيافريده مگر برای مدتی معين، پس هيچ يك از اجزای عالم تا بی نهايت باقی نمی‌ماند، بلكه روزی فانی می‌شود، و وقتی يك يك اجزای عالم، و نيز مجموع آن، مخلوقی دارای نتيجه و غايت باشد، و نيز وقتی هيچ يك از اجزای آن دائمی نباشد، معلوم می‌شود غايت و نتيجه آن بعد از فنای آن مترتب می‌شود، و اين همان آخرتی است كه بعد از گذشتن عمر دنيا و فنای آن ظاهر می‌شود. ‏جمله‌" وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ" با اينكه فعل تعجب در آن نيامده، مع ذلك افاده تعجب می‌كند، هم چنان كه آيه با استفهام تعجبی آغاز شد. و مراد از" لقاء اللَّه" همان بازگشت به سوی او در معاد است، و اگر آن را ديدار خوانده، برای اين است كه كفر آنان را شگفت‌آورتر سازد، و بفهماند كه چطور ممكن است از ناحيه خدا آغاز گردند، ولی سرانجامشان به سوی او نباشد، و به همين جهت مطلب را با كلمه" ان" تاكيد كرد تا اشاره كرده باشد به اينكه كفر به معاد فی نفسه چيزی است كه قابل قبول نيست. ‏" أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ..." بعد از آنكه فرمود: بسياری از مردم به معاد كافرند، و چون با كفر به معاد، دين حق لغو می‌شود، لذا دنباله آن سرگذشت امت‌های كافر گذشته را خاطرنشان ساخت، باشد كه از شنيدن آن عبرت گرفته و از كفر دست بردارند، و كلمه" اثاروا الأرض" به معنای زير و رو كردن زمين برای زراعت و تعمير و امثال آن است. ‏" وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ"- يعنی خدا به ايشان ستم نكرد، بلكه خودشان با كفر و معصيت به خود ستم كردند. ‏[دو وجه در معنای آيه:" ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّوای‌ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّـهِ ..."] ‏" ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّوای‌ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّـهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ" اين آيه سرانجام كار ستمگران مذكور را بيان می‌كند، و به همين جهت با كلمه" ثم- سپس" تعبير كرد، و كلمه" عاقبة" با (نصب) خوانده می‌شود، چون خبر" كان" و اسم" كان" كلمه" سوای" است، و با اينكه قاعدتا بايد اسم" كان" اول بيايد، و سپس خبر، اگر خبر را مقدم ذكر كرده، برای اين است كه حصر را افاده كند، و بفهماند كه سرانجامشان جز" سوای" چيزی نيست. ‏در كلمه" اساؤا" نفرموده در چه چيز بد كردند، و خلاصه متعلق آن را ذكر نكرده و معنايش" عملوا السوء- بد كردند"، است و كلمه" سوای" به معنای حالتی است كه صاحبش از آن در رنج باشد، و مقصود از آن در اين جا عذاب بد است و جمله‌" أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّـهِ" در تقدير" لتكذيبهم بآيات اللَّه" است، و لام تعليل از آن حذف شده. ‏و معنايش اين است كه: سپس سوء العذاب سرانجام كار كسانی شد كه عمل بد می‌كردند، و غير اين سرانجامی نداشتند، برای اينكه آيات خدا را تكذيب و استهزاء می‌كردند. ‏بعضی‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۴.]۱۱ گفته‌اند:" كلمه" سوای" مفعول است برای كلمه" اساؤا" و خبر كان جمله‌" أَنْ كَذَّبُوا ..." است، و معنای آيه اين است كه:" گناهان سرانجام گنه‌كاران را به كفر و تكذيب آيات خدا و استهزای آن كشانيد". ‏ليكن هر چند اين معنا در جای خود صحيح است، و گناه چنين طبعی دارد، و ليكن‌ مناسب با مقام همان معنای اول است، چون مقام، مقام انذار و بصيرت و عبرت است، و مناسب با چنين مقامی اين است كه: سرانجام گنه‌كاران كه همان" سوء العذاب" است به رخ آنان كشيده شود، نه اينكه بگوييم:" زنهار گناه مكنيد كه سرانجام كسانی كه قبل از شما گناه كردند اين شد كه به بزرگترين گناهان يعنی تكذيب آيات خدا و استهزای آن دچار شدند". ‏" اللَّـهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" بعد از آنكه حجت بر معاد را ذكر كرد و تكذيب بسياری از مردم را خاطرنشان ساخت، نتيجه را به طور خلاصه بيان فرمود، و آن اين است كه: آغاز و انجام به دست خدای سبحان است، و همه به سوی او بازمی‌گردند، و مراد از خلق، مخلوقات است، و به همين جهت ضمير جمع را به آنان برگردانيد، و فرمود" ترجعون- برمی‌گردانده می‌شويد". ‏" وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ" اين آيه حال مجرمين را بيان می‌كند، كه بعد از قيام ساعت يعنی برگشتن به سوی خدا برای حساب و جزاء، چه حالی دارند. و كلمه" يبلس" از مصدر" ابلاس" است، كه: به معنای نوميدی از رحمت خداست، كه منشا همه شقاوتها و بدبختی‌ها است. ‏" وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ" اين جمله می
‌خواهد بفرمايد: اين گروه با ياسی كه از ناحيه اعمال خودشان دارند، از شفاعت خدايانی هم كه در دنيا شريك خدا گرفته بودند، و به آن اميد، آنها را می‌پرستيدند، و می‌گفتند:" هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّـهِ‌- اينها شفيعان ما، نزد خدايند"، مايوس خواهند شد، و عبادت بت‌ها را پنهان خواهند كرد" وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ‌- پرستشی را كه نسبت به شركاء داشتند پنهان می‌كنند"، چون كلمه" كافرين" به معنای" ساترين" است. ‏" وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ‌ ... مُحْضَرُونَ" در مجمع البيان گفته: كلمه" روضة" به معنای بستانی است كه حسن منظر و خوشبويی او به نهايت رسيده باشد [مجمع البيان، ج ۸، ص ۲۹۸.]۱۲، و در مفردات گفته:" كلمه" حبر" به معنای اثر نيكی است كه همه آن را مستحسن بدارند،- تا آنجا كه گفته:- معنای‌" فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ" اين است كه: در باغی فرح می‌كنند، بقدری كه اثر و نشانه تنعم در سيمايشان ظاهر شود" [مفردات راغب، ماده" حبر".]۱۳. و مراد از تفرق خلق در روز قيامت اين است كه: صالحان از مجرمان جدا می‌گردند، يكی به آتش، و ديگری به بهشت وارد می‌شود، همان طور كه دو آيه بعد آن را شرح می‌دهد. ‏و لزوم اين تمايز در وجود، همان حقيقتی است كه خدای تعالی آن را برهان بر ثبوت معاد گرفت، آنجا كه فرمود" أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ" [يعنی آيا كسانی كه مرتكب گناهان می‌شوند، گمان كرده‌اند كه ما ايشان را برابر با كسانی می‌دانيم كه ايمان آورده و اعمال نيك كرده‌اند؟ و زندگی و مرگشان يكسان است؟ چه بد داوری است كه كرده‌اند. سوره جاثيه، آيه ۲۱.]۱۴. ‏[نكاتی كه از آيه:" فَسُبْحانَ اللَّـهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ ..." استفاده می‌شود] ‏" فَسُبْحانَ اللَّـهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ" بعد از آنكه بيان داشت كه خدا خلقت را آغاز كرده، و سپس ايشان را برای لقای خود مبعوث می‌كند، و سپس به دو طايفه بهشتی و دوزخی، متنعم و معذب متفرق می‌كند، مؤمنين را كه اعمال صالح می‌كنند به سوی بهشت، و كفار را كه آيات خدا را تكذيب می‌كنند به دوزخ می‌برد، و نيز بعد از آنكه خاطرنشان ساخت كه تكذيب‌كنندگان آيات خدا در دنيا نيرومند و مرفه و توانگر هستند، و ليكن آخرت را فراموش كرده و در نتيجه آيات خدای را تكذيب نموده، و بدان استهزاء كردند، و سرانجام كارشان منتهی به عذاب استيصال شد، و اين عذاب كيفر ظلمی بود كه خودشان به خود كردند، و خدا به آنان ظلم نكرد. ‏و چون از بيان مزبور، اين معنا به دست آمد كه در دار خلقت تدبيری الهی و متقن در كار هست، تدبيری كه بهتر از آن و زيباتر از آن تصور ندارد، و نيز به دست آمد كه انسانها در سير تاريخی خود گناهان و خطاهايی در عقيده داشته، و در باره پروردگار خود مرتكب بديها، و اسائه ادبها شدند، شريك‌هايی برايش تراشيده، و ديدارش را منكر شدند، و گناهانی ديگر كردند. ‏لذا دنبالش خدای را در هر زمان متجدد تسبيح، و بر صنع و تدبيرش در آسمانها و زمين يعنی در سراسر عالم مشهود تحميد كرده، پس خدا از آن عقايد باطل و اعمال زشت منزه است، و در تمامی آنچه در آسمان و زمين آفريده محمود و ستايش شده است. ‏از اين حمد و تسبيح چند نكته به دست می‌آيد. اول اينكه: تسبيح و تحميد در آيه شريفه انشايی، و از ناحيه خود خدای تعالی است، نه اينكه برای ديگران انشاء كرده باشد، تا معنايش" قولوا سبحان اللَّه، و قولوا الحمد للَّه- خدا را تسبيح و تحميد كنيد" باشد. و اين اولين بار نيست كه خدا خود را تسبيح و تحميد گفته، بلكه در كلام مجيدش مكرر آمده، مانند آيه:" سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ" [منزه است خدای تو كه پروردگار عزت است. سوره صافات، آيه ۱۸۰.]۱۵، و آيه‌" تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی‌ عَبْدِهِ" [حمد خدايی را كه فرقان را بر بنده‌اش نازل كرد. سوره فرقان، آيه ۱.]۱۶. ‏نكته دوم اينكه: مراد از تسبيح و تحميد معنای مطلق آن است، نه نمازهای واجب روزانه، كه بيشتر مفسرين‌ [روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۷.]۱۷ كه كلمه" قول" را در تقدير گرفته‌اند و گفته‌اند: معنای آيه اين است كه: بگوييد" سبحان اللَّه و الحمد للَّه". ‏سوم اينكه: جمله‌" وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" جمله‌ای است معترضه، كه بين معطوف و معطوف عليه واقع شده دو جمله‌" وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ" هر دو عطفند بر محل‌" حِينَ تُمْسُونَ"، نه بر جمله‌" فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"، تا در نتيجه صبح و عصر مخصوص تسبيح و سماوات و ارض و ظهر و شب مخصوص حمد شود، بلكه همه اين اوقات مخصوص تسبيح، و همه مكانها مخصوص حمد است. ‏بنا بر اين سياق آيه اشاره
‌كنند، ابو بكر پاسخ آن جناب را به مردم رسانيد، مشركين گفتند مدتی برای اين پيشگويی مقرر كن، اگر در اين مدت فارسيان غلبه كردند، شما فلان مقدار ... به ما بدهيد، و اگر روميان غلبه كردند ما فلان مقدار ... می‌دهيم، ابو بكر مدت پنج سال معين كرد، و در اين مدت امپراطوری روم بر ديگری غلبه نكرد، ابو بكر جريان را به عرض رسول خدا (ص) رسانيد، حضرت فرمود: چرا- يادم می‌آيد فرمود- كمتر از ده سال معين نكردی، آن گاه چيزی نگذشت كه روم بر فارس غلبه كرد، و در اين باره آيه شريفه قرآن می‌فرمايد:" الم غُلِبَتِ الرُّومُ" پس روميان هم مغلوب شدند، و هم غلبه كردند. ‏خدای تعالی می‌فرمايد:" لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّـهِ" سفيان گفته: شنيده‌ام كه در روز جنگ بدر روميان غلبه كردند و مسلمين خوشحال شدند [الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۵۰.]۲۲. البته در اين معنا روايات ديگری هست كه تا حدی با هم اختلاف دارند، مثلا در بعضی آمده كه اين شرطبندی و قمار بين ابی بكر و ابی بن خلف بوده، و در بعضی ديگر آمده كه در حقيقت بين همه مسلمين و همه مشركين بوده، چيزی كه هست ابو بكر از طرف مسلمانان، و ابی از طرف مشركين شرط بسته‌اند، و در بعضی ديگر آمده كه اصلا بين دو طرف بوده، نه شخص ابی بكر و ابی، و در بعضی ديگر مانند روايتی كه ما نقل كرديم آمده كه بين شخص ابی بكر و همه مشركين بوده. ‏و همچنين در باره مدت شرطبندی در بعضی سه سال، و در بعضی پنج سال، و در بعضی شش سال، و در بعضی هفت سال آمده. ‏و نيز در بعضی از آنها آمده كه مدت مقرر هفت سال بود، و در مكه به سرآمد، و ابو بكر به دستور رسول خدا (ص) دو سال آن را تمديد كرد، تا آنكه روميان غلبه كردند، و در بعضی ديگر مخالف اين آمده. ‏و نيز در بعضی آمده كه مدت دوم نيز در مكه منقضی شد، و در بعضی ديگر آمده كه بعد از هجرت به سرآمد، و غلبه روم در روز جنگ بدر اتفاق افتاد، و در بعضی ديگر آمده كه در روز حديبيه واقع شد. ‏باز در بعضی از آن روايات آمده كه ابو بكر وقتی بر سر غلبه روم با مشركين قمار زد، شرطی از ايشان گرفت، و آن عبارت بود از صد شتر چاق و فربه، و آن را نزد رسول خدا (ص) آورد، حضرت فرمود اين حلال نيست، صدقه‌اش بده. ‏آنچه همه روايات در آن اتفاق دارند اين است كه: ابو بكر با مشركين شرط بسته، و شرط را برد، و اين شرطبندی و قمار به اشاره رسول خدا (ص) بوده، بعد توجيه كرده‌اند به اينكه اين جريان قبل از نزول حرمت قمار بوده، چون قمار با شراب در يك آيه تحريم شد، و آن اواخر عمر رسول خدا (ص) بود. ‏و ليكن ما در تفسير آيه تحريم شراب و قمار گفتيم كه شراب از همان اول بعثت حرام بوده، و حرمت آن و زنا در دين جديد معروف بوده. ‏علاوه بر اين خمر و ميسر- كه همان شراب و قمار باشد- به نص آيه بقره كه می‌فرمايد:" يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ" [سؤال می‌كنند از تو راجع به شراب و قمار بگو در آنها گناهان بزرگی است. سوره بقره، آيه ۲۱۹.]۲۳ اثم هستند، و" اثم" به نص آيه‌ اعراف كه فرموده:" قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ" [بگو جز اين نيست كه پروردگارم همه فاحشه‌ها را چه ظاهری باشد و چه پنهانی، و نيز اثم و ستم را حرام كرده است. سوره اعراف، آيه ۳۳.]۲۴ حرام است و با در نظر داشتن اين كه سوره اعراف از سوره‌های قديمی قرآن است كه در مكه نازل شده محال است كه رسول خدا (ص) به ابی بكر اشاره كرده باشد كه با مشركين قمار و شرطبندی كند. ‏و به فرض هم كه حرمت قمار در اواخر عمر رسول خدا (ص) نازل شده باشد، اشكال ديگری كه بر اين روايات وارد است، اين كلام رسول خدا (ص) است كه به ابی بكر فرموده باشد: اين حرام است، ببر و صدقه بده، چون اين حرف را با هيچ يك از موازين فقهی نمی‌شود تصحيح كرد، مگر چيزی كه مال مردم و حرام است می‌شود صدقه داد؟ آن گاه برای رفع اين اشكال دست و پای زيادی زده‌اند، ولی هر چه بيشتر دست و پا كرده‌اند اشكال بزرگتر شده است، اشكال ديگری كه به روايت وارد است اين است كه: فارسيان را بت‌پرست دانست در حالی كه فارسيان هر چند مشرك بودند اما بت برای خود درست نكرده بودند. ‏و در تفسير قمی در ذيل آيه‌" يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ" گفته: يعنی دنيای حاضر را می‌بينند، و در باره آخرت، خود را به غفلت می‌زنند [تفسير قمی، ج ۲، ص ۱۵۳.]۲۵. ‏و در خصال آمده كه از امام صادق از معنای آيه‌" أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ" پرسيدند، فرمود: يعنی آيا در قرآن نظر نمی‌كنند [خصال، ج ۲، ص ۴۵۵، حديث ۱۰۲( ط علميه اسلاميه).]۲۶. ‏و در تفسير قمی در ذيل جمله:" وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ" گفته: يعنی به سوی جهنم و بهشت‌ [تفسير قمی، ج ۲، ص ۱۵۳.]۲۷. ‏۱ روح الم
عانی، ج ۲۱، ص ۱۷. ‏۲ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۰. ‏۳ نصرت نمی‌رسد مگر از ناحيه خدای عزيز و حكيم. سوره آل عمران، آيه ۱۲۶. ‏۴ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۱. ‏۵ به درستی كه خداوند از وعده خود تخلف نمی‌كند. سوره رعد، آيه ۳۱. ‏۶ من همواره حق می‌گويم. سوره ص، آيه ۸۴. ‏۷ تفسير كشاف، ج ۳، ص ۴۶۸. ‏۸ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۲. ‏۹ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۱. ‏۱۰ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۳. ‏۱۱ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۴. ‏۱۲ مجمع البيان، ج ۸، ص ۲۹۸. ‏۱۳ مفردات راغب، ماده" حبر". ‏۱۴ يعنی آيا كسانی كه مرتكب گناهان می‌شوند، گمان كرده‌اند كه ما ايشان را برابر با كسانی می‌دانيم كه ايمان آورده و اعمال نيك كرده‌اند؟ و زندگی و مرگشان يكسان است؟ چه بد داوری است كه كرده‌اند. سوره جاثيه، آيه ۲۱. ‏۱۵ منزه است خدای تو كه پروردگار عزت است. سوره صافات، آيه ۱۸۰. ‏۱۶ حمد خدايی را كه فرقان را بر بنده‌اش نازل كرد. سوره فرقان، آيه ۱. ‏۱۷ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۷. ‏۱۸ موجودی نيست مگر اينكه تسبيح حمد او را می‌گويد. سوره اسراء، آيه ۴۴. ‏۱۹ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۹. ‏۲۰ روح المعانی، ج ۲۱، ص ۳۰. ‏۲۱ آيا كسی كه مرده بود پس او را زنده كرديم و برايش نوری قرار داديم. سوره انعام، آيه ۱۲۲. ‏۲۲ الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۵۰. ‏۲۳ سؤال می‌كنند از تو راجع به شراب و قمار بگو در آنها گناهان بزرگی است. سوره بقره، آيه ۲۱۹. ‏۲۴ بگو جز اين نيست كه پروردگارم همه فاحشه‌ها را چه ظاهری باشد و چه پنهانی، و نيز اثم و ستم را حرام كرده است. سوره اعراف، آيه ۳۳. ‏۲۵ تفسير قمی، ج ۲، ص ۱۵۳. ‏۲۶ خصال، ج ۲، ص ۴۵۵، حديث ۱۰۲( ط علميه اسلاميه). ‏۲۷ تفسير قمی، ج ۲، ص ۱۵۳.