از تو بیعت بگیرم تو خودت هم خوب میدانی که حق با من است. من در حیات و ممات پیامبر به ایشان از شما مقدم ترم. قبل از همه شما مسلمان شدم و نماز خواندم ما اهل بیت به این امر شایسته تریم، چون قرآن و سنت را خوب میشناسیم اسرار علوم پیش من است. علم به
دین و عواقب امور را میدانم من صديق اكبر و فاروق اعظمم . در میدان های جنگ من بیشتر از هرکسی با دشمنان جنگیدم و سپربلا شدم کلام من از هرکس دیگری ،گویاتر دلم ثابت تر و قلبم آرام تر است پس دلیل این همه منازعه چیست؟ اگر ذره ای از خدا می ترسید، اگر انصاف دارید حق من را در باب رهبری مردم قبول کنید.
عمر به ابوبکر غضب کرد.
- بالای منبر نشسته ای و چیزی نمیگویی؟ اراده کنی گردنش را میزنم.
حسنین گریه شان گرفت. سعی کردم آرامشان کنم.
- ابالحسن تا بیعت نکنی ول کن نیستم
-باید هم سنگ خلافت را به سینه بزنی پسر خطاب! هرچه باشد، قرار است از این سینه ای که میدوشی شیری هم به تو برسد. پافشاری امروز تو برای خلافت در آینده است به خدا من بیعت نمیکنم.
ابوبکر به حرف آمد.
- على ما تو را مجبور نمیکنیم
ابوعبیده جراح از جا بلند شد.
- پسر عمو ما منکر فضیلت های تو نیستیم. نسبت نزدیکی ات با پیامبر، سابقه درخشانت در پیشبرد اسلام ،دانش سرشارت در دین و کمکهای وافرت به مسلمانها در شرایط حساس، جای انکار ندارد، اما موضوع این است که ابوبکر مرد جا افتاده ای است. تو خیلی جوانی، هنوز تجربه او را نداری. من در امر خلافت ابوبکر را داناتر از تو میدانم. خودت بهتر از ما می دانی که دل بیشتر عربها با تو نیست. آنها هنوز به خاطر بدر
- ما را با حرفهای زنان چه کار؟... این زن را از مسجد بیرون کنید...
ابوبکر از در دوستی وارد شد.
- ابالحسن! اینها که گفتی را ما شنیده ایم؛ اما این را هم از پیامبر شنیده ایم که میفرمود خدا ما اهل بیت را انتخاب کرد و به جای دنیا، آخرت را برایمان پسندید خدا نخواسته نبوت و خلافت در خانواده ما جمع باشد.
- جز تو کس دیگری هم این صحبت را از پیامبر شنیده است؟
- خلیفه راست میگوید ما هم شنیده ایم.
ابوعبیده جراح ،معاذ بن جبل و سالم هم حرف عمر را تصدیق کردند.
- همه شما در کعبه قرارداد ملعونه ای بسته اید و هم عهد شده اید تا بعد از پیامبر، خلافت را از خانواده ما دور کنید .
- از کجا میدانی؟
- زبیر، سلمان، مقداد! شما را به خدا و حقیقت اسلام قسم میدهم به ابوبکر جواب دهید. شما این حرف من را از زبان پیامبر نشنیدید که می فرمودند: این پنج نفر چنین قراردادی بسته اند؟
- چرا ...
- ابالحسن! به خدا من به خلافت علاقه ای نداشتم. از نظر آباواجدادی هم از تو بالاتر نیستم مردم شتاب زده با من بیعت کردند، من هم ترسیدم فتنه به پا شود. این شد که قبول کردم مسئولیت بزرگی را به من محول کردند که از عهده اش برنمی آیم. کاش مردی قوی تر به جای من عهده دار آن بود.
- اگر رغبتی به آن ،نداشتی چرا زیر بارش رفتی؟ با اینکه مطمئن نبودی از پسش برمی آیی
- فقط به خاطر حدیثی که از پیامبر شنیدم. مگر ایشان نمی فرمود: اگر امتم متحد باشند گمراه نمیشوند دیدم همه رهبری ام را قبول دارند، من
واحد و خندق از توکینه دارند آنها تو را نمی خواهند حالا که همه بیعت کرده اند، تو هم باید بیعت کنی تا آتش فتنه شعله ور نشود. اگر عمرت به دنیا باشد چند سال دیگر تو هم میتوانی خلافت کنی. آن روز دیگر کسی با تو مخالفت نمیکند.
- شما بهترید یا رسول خدا؟
- البته که رسول خدا.
- ایشان اسامه را به فرماندهی سپاهی گذاشتند که سربازانش همه از همین ریش سفیدها و با تجربه ها بودند.
رو کردم سمت جمعیت..
- انصار، مهاجران! از خدا بترسید سفارش پیامبرتان را درباره من فراموش نکنید. شما خوب میدانید که ما اهل بیت به خلافت از شما شایسته تریم. نبوت و خلافت را از هم جدا نکنید. اگر من یارانی وفادار داشتم، قطعاً کارم به اینجا نمیکشید.
بشير بن سعید لب از لب برداشت.
- ابالحسن! اگر قبل از بیعت با ابوبکر حرفهایت را شنیده بودیم الان حتی یک نفر هم با تو مخالف نبود .
- باید رسول خدا را غسل نداده رها میکردم و می آمدم سر خلافت دعوا می کردم؟ من هیچ فکر نمیکردم کسی سراین موضوع با من مخالفت کند، چون باوجود غدیر جای هیچ عذر و بهانه ای نمانده است. شما را به خدا قسم میدهم هرکس در غدیر بود و حرفهای پیامبر را تا آخر شنید، از جا بلند شود.
بعضی اعتراف کردند، اختلاف شد. عمر فریاد زد:
- ابالحسن! تو همیشه با نظر مردم مخالفت میکنی. اگر با خلیفه بیعت نکنی، خودم گردنت را میزنم.
- دست از سر پسر عمویم بردارید و الا نفرین میکنم پسر ابوقحافه . چه زود به اهل بیت رسول خدا هجوم آوردی به خدا قسم تا آخر عمرم با عمر
حرف هم نمیزنم.
فاطمه با کمک چند نفر از خانمهای فامیل خودش را رسانده بود. ستون های مسجد لرزید. همه ترسیده بودند. در گوش سلمان خواندم.
-برو به فاطمه بگو پدرت مایه رحمت بود، نکند با دعایت عذاب خدا را بخواهی.
لحظه ای بعد لرزش ستونها خوابید ابوبکر به عمر اشاره کرد.
- با علی کاری نداشته باشید طناب را از گردنش باز کنید.
با فاطمه و پسرها از مسجد بیرون آمدیم سر مزار پیامبر رفتیم. گریه میکردم.
- فرزند مادرم ! اینها من را تحت فشار گذاشته اند. نزدیـک بـود مـن را بکشند.
ادامه دارد ....
برای ادامه داستان با ما همراه باشید....
سید حسینی
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🔴 *دلیل دلگیری عصرهای جمعه*
🔵 از آیتالله بهاءالدینی پرسیدند: علت اینکه عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟ فرمودند: چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنا فداه) بهسبب عرضهی اعمال انسانها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند. حضرت، قلب و مدارِ وجود است.
📚 شرح چهل حدیث ص ۴۳۲
💚 *اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج* 💚
یه چالش یه هفته ی رو با خودت شروع کن
تو این یه هفته:
-دست از سرزنش کردن خودت بردار!
_هر روز یک قدم خیلی کوچک رشد کن
-خودت رو با دیگران مقایسه نکن که از اونا عقب تری یا جلوتر،و یا چرا اونا رسیدن و تو نرسیدی..!
-حسرت ها و نداشته ها و کمبودهات رو فراموش کن!
-تو این یه هفته تصور کن نه آینده ی وجود داره و نه گذشته ی از همین الانت؛لذت ببر!
-هر وقت کم آوردی و اعتماد به نفست پایین اومد؛بشین پیشه خودت و یکی یکی توانایی ها و خوبیات رو یادت بیار و نذار تو اون شرایط بمونی.. ♥️⃟
____ سید حسینی
قشنگ مشخصه کدوم زنه، کدوم شوهر😁😂
✅چقدر هوا سرده؟! چرا ترافیکه؟! این همه ماشین کجا میرن؟! سرعت اینترنت داغونه! حوصلم سر رفت! چه جمعه دلگیری! چرا بارون نمیاد؟! خسته شدم از بچهداری! چرا اینقدر همه چی گرونه؟! خونه خیلی به هم ریخته شده! چقدر بوی عطرش تنده! این زندگی اصلاً حال نمیده! چه شهر مردهای! اینم که بلد نیست یه غذا درست کنه! چرا باید جارو کنم؟! این همه درس خوندم که چی! میوهها همه به درد نخور شده! چقدر چاق شدم! چقدر این مطب مریض میاد! چرا چرا چرا... چقدر غر میزنیم؟ یا شرایط را تغییر بدهیم یا غر نزنیم!
متأسفانه عادت غرزدن یا غرغروبودن در بین بسیاری از ما ایرانیها شایع است و نه تنها نسبت به درمان این مشکل اقدام نمیکنیم بلکه حتی در اکثر مواقع خودمان هم نمیدانیم یک فرد غرغرو هستیم و باید کمتر غر بزنیم.
تا به حال شده با شخصی که همیشه گفتگوهای انتقادی دارد، همکلام باشیم؟! گویی این همکلامی به گونهای است که این فرد زندگی را از وجود ما میمکد و لذت کار کردن و خوشی را از ما میگیرد.
#طنزاجتماعی
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔴 دعای «سمات» دعای مخصوص در آخرین ساعات روز جمعه
🔹دعای «سمات» از دعوات عظیم القدر جلیل الشان و از اسرار مکنونه و ودائع مخزونه است که خواندن آن در آخرین ساعات روز جمعه سفارش شده است.
🔸چون هنگام غروب آفتاب شود سزاوار است که به وسیله ی این دعا، اسباب تقرب خود را به سوی خدا و رسول و ائمه ی طاهرین (سلام الله علیهم) تدارک کرده، این دعای مبارک را با کمال خضوع و خشوع بخوانی، و با نهایت الحاح، امام خود را شفیع قرار دهی، که حضرت باری تعالی از برکت این دعای مبارک و شفاعت امام زمان (ارواحنا فداه) مطالب و مآرب دنیویه و اخرویه تو را به عافیت و خیریت برآورده فرماید.
🔹و این وقت و ساعت را به غفلت مبادا به سر بری، هم روز مختص آن حضرت است، و هم وقت و ساعت مختص به اوست (ارواحنا فداه)، و ملائکه ی روز بالا می روند و ملائکه ی شب نزول می نمایند. امام تو (ارواحنا فداه) در این وقت مشغول دعا و تضرع وزاری است، تو هم تأسی به آن حضرت کن. اگر خدا نکرده اوقات گذشته ی این روز را به غفلت و عطلت، و مشاغل و شواغل صرف کرده ای، درصدد اصلاح و جبران و تدارک مافات در این ساعت مخصوص تعجیل کن، که وقت تنگ و فرصت کم و حالت حضور قلب مانند برق خاطف درگذران است.
📚 وظایف ما در عصر غیبت/ علی اصغر رضوانی
#امام_زمان
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروب جمعه
#امام_زمان
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
🏝ما همچنان منتظر یک خبریم
خبر پایان چشمانتظاری و
ظهور حضرت عشق
بیا و رنگ خوشبختی
بزن بر حال دنیا🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
1_1750343190.mp3
2.69M
اذان با صدای دلنشین استاد ارجمندم حاج آقا صالحی 🌹
⚜اذان
⚜چه ضرب آهنگِ
⚜قشنگی است
⚜می گوید
⚜خدا همین نزدیکیست
⚜گوش کن
⚜«الله اکبر»📣📣📣📣📣