✨✨🌘✨✨
#نمازشب
آیةاللّه ناصری:
نماز شب، شفیع در نزد حضرت ملک الموت است. موقعی که حضرت ملک الموت تشریف می آورند، نماز شب می آید و شفاعت او را می کند. می گوید: «ایشان اهل نماز شب بوده است». البته او هم می داند. اما اينها جنبه تشریفاتی آن است.
دو رکعت نماز شب بخوان. حالا نماز شب هم نشد، نماز مستحبی بخوان. نماز قضا بخوان. نماز ِهدیه به پدر و مادرت بخوان.
هر دو رکعت نمازی که در شب بخوانی، بهتر از هزار رکعت است که در روز خوانده بشود.
••✾🌻🍂🌻✾••
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌻
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۶۱
دیگر درد پهلو فراموشم شده..
و طوری با تندی سوال میکرد که خودم برای آواره شدن پیشدستی کردم...
_من امروز از اینجا میرم!
چشمانش درهم شکست..
و من دیگر نمیخواستم اسیر سعد شوم که با بغضی #مظلومانه قسمش دادم
_تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!
یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم..
و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید
_کجا میخواید برید؟؟
شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست..
و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید
_من کی از رفتن حرف زدم؟از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟
دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند
و صدایش به سختی شنیده شد..
_من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به همسرتون دارید...همین!
پیشانی ام از شرم نم زد و او بی توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد
_میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!
انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود.. و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت..
_صبح موقع نماز 🌷سیدحسن🌷 باهام تماس گرفت...گفت دیشب بچه ها خروجی داریا به سمت حمص یه #جنازه پیداکردن.
با هر کلمه...
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۶۲
با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت.. و من سخت تر صدایش را میشنیدم..
که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد
_من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!
گیج نگاهش مانده و نمیفهمیدم چه میگوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید،..
رنگ از صورتش پرید..
و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد
_باید هویتش تأیید بشه. اگه حس میکردم هنوز دوسش دارید، دیگه #نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم!
همچنان مردد بود..
و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید
_خودشه؟
چشمانم سیاهی میرفت..
و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود،..
قسمتی از گلویش پاره و خون از زیرچانه تا روی لباسش را پوشانده بود...
سعد بود،..
با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطهای ناپیدا مانده بود..
و قلبم را از تپش انداخت...
تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان خون در رگهایم بند آمده..
که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد.
عشق قدیمی و زندانبان وحشی ام را #سربریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم..
که لبهایم میخندید و از چشمان وحشتزده ام اشک میپاشید.
مادرش برایم آب آورده..
و از لبهای لرزانم قطرهای آب رد نمیشد
که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده..
و بین برزخی از عشق و بیزاری پَرپَر میزدم.
در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید.. و تهدید بسمه یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم
_دیشب تو حرم بهم گفت...
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۶۳
_دیشب تو حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو #سرمیبره و #عقدت میکنه!
و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندانهایم از ترس به هم میخورد..
و مصطفی مضطرب پرسید
_کی بهتون اینو گفت؟
سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده و میان گریه معصومانه شهادت دادم
_دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه #تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم!
هنوز کلامم به آخر نرسیده،..
خون غیرت در صورتش پاشید و از این #تهدیدبیشرمانه از چشمانم #شرم کرد که نگاهش #به_زمین افتاد..
و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند...
مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم..
و مصطفی آیه را خوانده بود که خیره ماند و خبر داد
_بچه ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن
همسرتون رو داده بود و ...
و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد
و گونه هایش از خجالت گل انداخت. ازتصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید.. و #به_حرمت_حرم حضرت سکینه(س) خدا نجاتم داده بود،..
قلبم به قفسه سینه میکوبید..
و دل مصطفی هم برای #محافظت از این #امانت به لرزه افتاده بود.. که با لحن گرمش التماسم میکرد
_خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، #تازهرش_رونپاشه آروم نمیگیره!
شدت گریه نفسم را بریده بود..
و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم..
که پهلویم در هم رفت...
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۶۴
پهلویم در هم رفت و دیگر از دردجیغ زدم...
مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد..
و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده..که با همه #جدایی چندساله ام از #هیئت،... دلم تا روضه در و دیوار پر کشید....
میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها ✨حضرت زهرا(س)✨را صدا میزدم..
تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای از پهلویم ترک خورده است...
نمیخواست از خانه خارج شوم..
و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود..که مقابل در اتاق رژه میرفت #مبادا کسی نزدیکم شود...
صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت،..
در تمام این مدت از حضورش #متنفر بودم و باز دیدن جنازه اش دلم را زیر و رو کرده بود..
که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، #غریبانه گریه میکردم...
از همان مقابل در اتاق، اشکهایم طاقتش را تمام
کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت
_مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!
میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده.. و #میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود...
از #تنهایی این اتاق و #خلوت با این زن نامحرم #خجالت میکشید..
که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست
_مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!
و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود.. که با گریه پرسیدم
_باهاش چیکار کردن؟
لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه #بیرحمی_سعد،...
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۶۵
با اینهمه #بیرحمی_سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد
_باید خانواده اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.
سعد تنها یکبار به من گفته بود خانواده اش اهل حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد
_خواهرم! دیگه #نبایدکسی_بدونه شما باهاش #ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده اش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کسی دیگه ای #بفهمه شما همسرش بودید!
و زخم ابوجعده هنوز روی رگ غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد
_اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!
و دوباره صدایش پیشم شکست
_التماس تون میکنم نذارید! کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اون شب تو حرم بودید!
قدمی راکه به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید
_والله اینا #وحشیتر از اونی هستن که فکر میکنید!
صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا #نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره درعا خبر داد
_میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو #کشتن، ساختمون رو #آتیش_زدن و بعد همه کشته ها رو #تیکه_تیکه کردن!
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته تر کرد
_بیشتر دشمنیشون #باشماشیعه_هاست به #بهانه آزادی و دموکراسی و اعتراض به حکومت بشار اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو حمص دارن شیعه ها رو #قتل_عام میکنن! #سعودی_هایی که چندسال پیش به #بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه ها رو #سرمیبرن و زن و دخترهای شیعه رو #میدزدن!
شش ماه در آن خانه...
✨﷽✨
🍂یاعلی 🍂
🍂🌼سلام فرمانده
🍂🌼سلام لاله ی سحرم
🍂🌼سلام محب امام زمان عج
🍂🌼🍂🌼🍂
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
🌸 عنايت ويژه به ثابت قدمان در زمان نزديك ظهور
☑️ آیت الله بهجت(ره):
▫️ در اين زمانه اين گونه قضايا نادر اتفاق مىافتد ـ اگر اتفاق بيفتد! ـ
🌆 ولى انصاف اين است كه در زمان خيلى نزديك به ظهور كه ظلم فراگير مىشود:
📜 « مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْراً »(1) ،
📃 (از بیداد و ظلم پر میشود)
🌟 مظنون است بلكه بالاتر از ظنّ،
به افرادى كه پيش از ظهور در دين و ايمان باقى مىمانند و ثابت قدم هستند، عنايات و الطاف خاصّى مىشود، تا از دين خارج نشوند،
زيرا حضرت ولى عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ تكيه گاه مردم است
⛰ و كسانى كه تكيه گاهشان او باشد، كوه ايمانند!
📛 گويا مردم تا زمان نزديك به ظهور تصفيه مىشوند و:
📜 « يَقوُمُ... بَعْدَ إِرْتِدادِ أََكْثَرِ الْقائِلينَ بإِمامَتِهِ. »
📃 بعد از بازگشت بيشتر كسانى كه به امامت او اعتقاد دارند، قيام مى كند. (2)
💡قهرا كسانى كه از ابتلائات و آزمايش هاى الهى در آمده اند، الطافى ويژه از ناحيهى آن حضرت شاملشان مىگردد.
⬅ در محضر بهجت - جلد یک
(1) اصول كافى، ج 1، ص 341؛
(2) بحار الانوار، ج 51، ص 30 و 157؛
🏷 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)
#ظهور
#آیت_الله_بهجت
🔴عصر ظهور، عصر تجلی شئون امام است
✍آیت الله میرباقری: همهی شئونی که در #عصر_ظهور محقق میشود، در معارف ما به خودِ #امام تعریف میشود؛ یعنی اگر #عدالت در زمین محقق میشود، کلمهی عدل الهی، خود امام است. طبق روایات، وقتی امام به دنیا میآیند، در پیشانی ایشان نوشته است، «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا». او کلمهی تام خداست؛ وقتی ولایت امام محقق شد، عدالت محقق میشود. همینطور #حیات به خود امام برمیگردد. «أحی به القلوب المیته»، قلوب با امام زنده میشوند. اگر #رفاه محقق میشود، #نعمت، ولایت امام است. همهی نعمتها ذیل امام تعریف میشوند، «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» در روایات، نعیم یعنی وجود امام.
اگر #نور است، نور امام است، «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا». امام صادق علیهالسلام فرمودند نور رب یعنی نور امام. اگر #امنیت است ذیل ولایت است: «ولایة علیبنابیطالب حصنی...» پس همهی حقایقِ عصر ظهور، نازلهی امام هستند؛ بنابراین عصر امام با همهی شاخصههایش، فرع امام است. به همین دلیل است که به امام میگوییم #امام_عصر. چون امامِ دوران است. عصر ظهور، عصر تجلی شئون حضرت است.
📚 از کتاب تأملات قرآنی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✍️اِمٰام رضٰا عَلَیْهِ السَّلام فرمودند :
اگر خواستی نماز بخوانی ،
با کسالت برای نماز بلند نشو ،
با چُرت نماز نخوان ،
با عجله نماز نخوان بلکه با سکون وَ وقار نماز بخوان.
وقتی خواستی سرِ نماز در مقابلِ پروردگارت بایستی ،
مثل بندۀ گنهکاری که مولایش میخواهد او را تنبیه کند ،
در مقابلِ خداوند بایست.
این ادبِ نماز است حتی اگر گناهی نکرده باشی.
قدمهایت را صاف و محکم قرار بده ،
نفسِ خودت را اذیّت کن ،
به این طرف وَ آن طرف نگاه نکن ،
با ریش و سایر جوارح خودت بازی نکن ،
انگشتهایت را نشکن ،
و بدنت را نخاران ،
به دماغ و لباست دست نزن و بازی نکن ،
همیشه در طول نماز مادامیکه در حالت ایستاده هستی ،
نگاهت به محل سجده باشد.
با طمع و خوف و رغبت نمازخوان
🌺🌺🌺
💠 با خدا صحبت کن...
🦋 هر چه گرفتاری و ناراحتی داری، هر وقت دیدی که دارد انباشته میشود، با خدا صحبت کن. به #قرآن نگاه کن که تا نگاه کنی همه را حل میکند. هر وقت دیدی کدر شدهای، هر #دعا و ذکری که از پدر و مادر یاد گرفتهای، همان را با لبت تذکر بده. چرا لبت را روی هم بگذاری تا درونت دَم کند و خستهات کند؟ صحبت کردن با او، ذات غم و حزن را میبرد.
طوبای محبت ۳، ص ۸۹
2_144122884662022440.mp3
2.69M
🔺اذان شرعی
🔺به افق بیدار دلان عاشق
(اصفهان)
🔺با صدای گرم استاد صالحی
دم اذانی... ♥
رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿٨٣﴾
پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن. (شعرا/۸۳)
#صبحتبخیرمولایمن
🏝امروز
در اندوه پرکشیدن عمه جانتان،
سوگوارید
و قلب مهربان و صبورتان
اندوهناک است
زیر سقف این آسمان،
تنها شما میدانید که
پس از کربلا،
زندگیِ عقیلهی بنیهاشم،
مرور گودال بود
و اسارت و اضطرار
تکرار خاطرات حزن آلود خرابه بود
و بغض و راس خونین
بازخوانی عبور از
کوچههای شام بود
و تازیانه و دشنام
تنها شما میدانید که
بزرگ بانوی رسالت به دوش کربلا،
تنها به امید روز روشن ظهورتان،
تاب آورد
به امید لحظهی سبزی که
طنین "اناالمهدی" جهان را بیدار کند
و همه را زیر خیمهی روضهی "حسین" جان بخشد
امروز خدا را
به قلب صبور و صبر عظیم زینب کبری، سوگند میدهیم که
شما را برساند🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
▪️عاشقانه ترین وصال...
روزهاست که چشم انتظارم
چقدر سخت بود فراقت عزیزِ مادرم
روزها در انتظار غروب و شبها در انتظار طلوع مینشستم
تا روزگار نبودنت، اینقدر سخت نگذرد..
جانانم
هنوز گرمای بوسهای که در گودالی خون آلود از حنجرت ستاندم
به خاطر دارم...
باورم نبود که بی حسین
به بازار شام درآیم
به مجلس شراب از تو سُرایم
بر کنج خرابه در غم دردانه ات آه از دل برآرَم
جانانم
از غمت چنان گشتم که عبدالله مات سپیدی گیسوانم
تا ساعتی مرا نشناخت
قربانت گردم
فدای سرت آنچه بر زینب گذشت
آمدم تا در کربلا فدایت شوم...
اما در کربلا نه
بلکه با هر بار بالارفتن خیزران زینب جان داد
آن لبان بوسه گاه پیغمبر بود
لبانت کلام توحید میسرود
چگونه شد که ضربگاه خیزران شد؟
دیگر تمام شد....
زینب و خاطرات جان سوز کربلا و شام و خرابه امشب به اتمام رسید...
آمدم تا دوباره در سایه نگاهت
آرام گیرم
سلام ای عزیز مادرم....
امشب شب وصال است...
وصال خواهر به برادرش...
امشب کربلای زینب به اتمام رسید و از غم دنیا رهایی یافت...
سلام بر عزیزِ مادرم...
شهادت امالمصائب، زینت پدر،
عمه سادات را محضر مقدس #امام_زمان (عج) و تمام شیعیان جهان اسلام تسلیت عرض مینماییم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝زينب است و عفاف و حيا.
◽️زينب است و يك وسعت تاريخ حرّيت و شجاعت.
◽️حديث وفا را از روزی بايد آموخت كه زينب، پروانه وار گِرد شمع حسينش میچرخيد و خود را به آتش اين عشق میزد.
◽️صبر را از او بايد آموخت كه از دريای خون گذشت و شهادت هفتاد و دو ستاره را با چشمان خود ديد و بر پيكر خورشيد و حنجر بریده بوسه زد.
◽️ای خدای صبرهای زينب!
به ما لياقت خدمتگزاری، ياری و دعا برای ظهور مولای غريب و مظلوممان، حضرت وليعصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را عنايت فرما و ما را در مسير محنتهای عصر غيبت، دل و جانی زينب وار عطا نما.
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
بَِسَِــَِمَِــَِ اَِلَِلَِهَِ اَِلَِرَِحَِـَِمَِــَِنَِ اَِلَِرَِحَِـَِیَِمَِــَِ
🟢 روز بیست و دوم چله توسل به شهید نوید صفری🟢
🕊 یک مرتبه زیارت عاشورا هدیه به شهید نوید صفری
🦋 به نیت 👇
✔️ سلامتی و ظهور امام زمان (عج)
✔️ ازادی و پیروزی قدس
✔️ و حاجت روایی خودتون و شرکت کننده ها
🔴 مهلت از اذان صبح تا اخر شب ساعت ۲۴
#توسل_به_شهدا
#شهید_نوید_صفری
~~~~~~~~~~~~~~~~~
.
نیایش صبحگاهی
خدایــــا🙏
فراوانی را در زندگی ما جاری کــــــن
کلاممان را لبریـز محـــ🥰ـــبت کن
انســـــانیت مــــــا را کامــــــل کــــن
ما را جزءبندگان شاکر قرار ده نه شاکی
خدایــــا🤲
بــــه ما بیاموز هــــر صبــــ🌞ـــــح
فــــــرصت دوباره دوست بـــــه مـــا
بـــــرای آمـــــــوختن و بــــالیــــــــدن
و آغازی برای تکاندن غبار از دل
و نشـــــاندن غنـــــ🌹ـــــچه های
عشـــ💓ـــق و مــــــحبت در دل
بارالهـــــا🙏
پــــس یـــــاریمــــــان کـــــــن
تا شروع دوباره زندگی
پر باشد از عبودیت و بندگی و رضایت تو
الهــــی آمیـــن🤲
#نیایش_صبحگاهی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
─═हई🍂🧡🍂ईह═─