eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.9هزار دنبال‌کننده
43 عکس
27 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تصاویر هوایی از ورزشگاه کمیل شمعون و حضور پرشور مردم 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
❄️🔥 _چیه مامان؟ مادر بود. نمی‌دونست چی باید : ببین چیزه. چطوری بگم. راستش امشب بهرام‌خان فقط واسه ما نیومده. سارا بی تفاوت گفت: خب پس برای چی -چیزه. ببین دخترم ازت می‌خوام عصبانی نشی و آروم به گوش بدی. سارا کم کم داشت نگران می‌شد: چی شده . نصف کردی. -ببین. این آقا بهرام وقتی شده بابات دو تا داره،خواسته بیاد خواستگاری. الانم اومده تو! -چی؟ گفتی؟ سارا حس کرد دیگه جایی رو نمی‌بینه. دستشو به گرفت و...😱😰 https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
بـهرام پسـر‌ مغرور و خشکی که پولـش از پـارو بـالا میره. و سـارا دخـتری فقـیری که بخـاطر یه اتفاق مجـبور به با صاحـب‌کـار بـاباش ینی بهـرام میـشه...❌ https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c ..!🙊
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صدهاهزار لبنانی ساعتها قبل از آغاز رسمی مراسم تشییع سید حسن نصرالله در حال رساندن خود به محل مراسم هستند 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) رفتم تو فکر، من که دیگه از دست بابام بریدم و اگر دستور الهی برای احترام به پدر و مادر نبود کلا قید بابام رو میزدم. اصلا محل به ما مخصوصا سوسن که توی سن حساسی هست نمیگذاره ولی هر وقت کار داشته باشه سحر بدو، سحر بیا . دیگه چه کنم بابامه و خداوند هم میفرماید و بالوالدین احسانا صدای علی من رو از فکر بیرون آورد _کجایی خانم نفس عمیقی کشیدم _تو فکر اتفاقی که برای سوسن افتاده _تو الان مسافری فکر خودت رو درگیر نکن درست میشه ان شاالله. بلند شو چمدونتون رو ببند به سوسن هم بگو وسایلی رو که می‌خواد برداره، صبح زود باید بریم فرودگاه حرف‌ها و برخورد علی خیلی بهم آرامش میده لبخندی زدم _چشم اومدم پشت در اتاق سوسن چند تقه به در زدم صداش اومد _کاری داری هینی کشیدم و تو دلم گفتم یعنی آدم ، عاشق میشه بی‌ادب هم میشه این رفتار از سوسن بعیده با دلخوری جواب دادم _به نظرت اگه کار نداشتم در اتاقت رو می‌زدم چند لحظه بعد در رو باز کرد _ببخشید آبجی ناراحت نشو اعصابم خیلی به هم ریخته ریز سرمو تکون دادم _اتفاقاً الان داشتم تو دلم می‌گفتم یعنی هرکی عاشق بشه بی‌ادبم میشه دست انداخت گردنم صورتم رو بوسید در گوشم نجوا کرد _ببخشید دیگه تکرار نمی‌شه منم صورتشو بوسیدم _فردا صبح زود باید بریم فرودگاه وسایل‌ شخصیتو که می‌خوای همراهت باشه بردار صورتش رو مشمئز کرد _میشه من نیام _چرا می‌خوای نیای _وقتی تصور می‌کنم که می‌خوام با هوشنگ روبرو بشم حالت تهوع بهم دست میده _سوسن جان به این فکر نمی‌کنی اگه مامانو ببینی چه حالی بهت دست میده یا اگر سارا رو ببینی، دلت نمی‌خواد آریو رو... اسمم زهره است... سوم راهنمایی بودم که پسر همسایمون، رضا، اومد خواستگاریم. تا اون موقع، حتی به ازدواج فکر هم نکرده بودم، اما وقتی فهمیدم رضا دوستم داره... یه دل که نه، صد دل عاشقش شدم! اما بابام... به خاطر یه کینه قدیمی با، بابای رضا گفت "نه!" رضا برام نامه نوشت: "من تو رو می‌خوام! اگه تو هم دوستم داری، صبر می‌کنیم تا بابات راضی بشه..." و من جواب دادم: "منم دوستت دارم..." اما یه روز، وقتی رفتم مدرسه که جواب کارنامه‌م رو بگیرم، برگشتم خونه چیزی دیدم بابام عصبانی در حالی که نامه های رضا در دستش هست منتظر منه، وقتی نگاهم به چهره عضبناک بابام افتاد خشکم زد که بابام... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb این داستان برای سال ۱۳۵۶ هست اون موقع گوشی همراه که هیچ تو روستاها خط تلفن هم نبود. برای همین از نامه نگاری استفاده میکردند😍 عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
هدایت شده از خبر فوری سراسری
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ♨️ لبیک یا نصرالله؛ پیکر شهید نصرالله بر دوش عاشقان 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پرچمِ بلند مقاومت 🔹شخصیت شهید سیدحسن نصرالله و نقش مهم ایشان در محور مقاومت به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌♨️ اشک و اندوه مردم هنگام پخش بخش‌هایی از صحبت‌های شهید نصرالله در محل مراسم 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
🎓 کاردانی و کارشناسی معتبر برای شاغلین ( بدون آزمون) ✨ در دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت علوم 🚀 ✅ ثبت‌نام رسمی سازمان سنجش فرم مشاوره رایگان https://mat-pnu.ir/5 ایدی پشتیبانی🆔 @hamrahanfarda_admin برای پاسخ دهی بهتر به دلیل حجم زیاد پیام ها لطفا فرم ثبت نام را تکمیل کنید تا کارشناسان ما با شما تماس بگیرند
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من یه دختر قرتی بودم که عاشق روحانی محل شدم♥️🥰 اسمم هدی ست تو خونواده غیر مذهبی بزرگ شدم در حدی که اصلا محرم و نامحرم برام مهم نبود و با آرایش غلیظ و مانتو کوتاه تا سر کوچه میرفتم..!!🙄 مسجد محله نزدیک خونمون بود، چند باری اتفاقی روحانی جدیدو از دور دیده بودم ولی خیلی دلم میخواست باهاش آشنا بشم چون دختر همسایه خیلی با آب و تاب تعریف میکرد و میگفت مجرده و خیلی جوون خوشگل و خوشتیپیه..! یه روز وسط ظهر به بهانه الکی وارد کتابخونه مسجد شدم که هیشکی نبود روحانی جوون هم مشغول بود، شیطون گولم زد، بهش نزدیک شدمو ... 🔥😰🥶👇 https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35 زندگینامه_واقعی_اعضا👆🔥 با کاری که کردم ناچار شدم ...🤦🏻‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه عبور جنگنده های رژیم صهیونسیتی از بالای پیکر مطهر شهیدان حزب الله سردادن شعار الموت لاسرائیل همزمان با شنیده شدن صدای جنگنده های صهیونیستی 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) از طرفی سوسن جان می‌خوای تو این خونه با علی تنها بمونی خب شما به هم نامحرمید یا می‌خوای بری خونه بابا دهنش رو جمع کرد ابرو داد بالا _بابا، چقدرم در خونش به روی ما بازه _خب منم همینو دارم میگم دیگه اینجا کی هست که تو بری پیشش تا من یه ده روز برم پیش مامان و برگردم نفس عمیقی کشید _باشه الان وسایلمو جمع می‌کنم لبخندی بهش زدم و از اتاقش اومدم بیرون چمدون خودم و بچه‌هام رو بستم علی رو کرد به من _سحر جان نری تو فکر هی فکر و خیال کنی نخوابی‌ها فردا خیلی اذیت میشی می‌دونی که یه سفر طولانی در پیش دارین _آره می‌دونم چشم تلاش می‌کنم بخوابم بچه‌ها رو تو اتاقشون خوابوندم اومدم اتاق خودمون همه تلاشم رو میکنم هرچی تو ذهنمه بریزم بیرون تا خوابم ببره چشمام سنگین شد و دیگه چیزی متوجه نشدم تا صدای اذان صبح از گوشیم بلند شد نمازمون را خوندیم علی چمدون‌ها رو برد گذاشت توی ماشین ما هم نشستیم توی ماشین و راه افتادیم سمت فرودگاه امام خمینی رحمت الله علیه با علی خداحافظی کردیم اومدیم نشستیم تو هواپیما، هواپیما که از زمین بلند شد همه فکرم رفت پیش مامانم و سارا از طرفی خوشحالم که می‌خوام ببینمشون از طرفی یاد سارا و حال و روزش غم به دلم آورد این مسیر طولانی و این ساعت‌ها رو من با فکرو خیال‌ گذروندم تا رسیدیم به فرودگاه کشور کانادا این بار کسی تو فرودگاه منتظرمون نیست حق هم دارن روحیه خوبی ندارن یه تاکسی گرفتم اومدیم خونه ی سارا تو ذهنم این بود که الان صدای قرآن می‌شنوم اما متاسفانه هیچ خبری نبود .سارا تا چشمش خورد به من شروع کرد با صدای بلند بلند گریه کردن... عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli روزهای تعطیل داستان نداریم ⛔️کپی حرام 💚💕💚💕💚💕💚💕💚