دخترای گلم سلام و عرض ادب🙏♥️🌸
عزیزانم فردا ساعت ۵ بعد از ظهر یادتون نرود ، ان شاءالله سر ساعت تشریف بیارید. لطفا حاضرین به غائبین اطلاع رسانی کنند. با تشکر دوست دار شما خاله😘♥️
هدایت شده از مدیون شهدائیم
سلام خدمت دخترای نوجوان ازسنین 6سال به بالاکه علاقه دارن توگروه سرودشرکت کنن وصداشون وبیان شون خوب باشه فرداساعت 5تشریف بیاریدمسجد
منتظرتون هستم 😊😊
هدایت شده از فرهنگی المهدی خدیجه کبری
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام خدمت دخترای گل گروه
برنامه های امروزمسجدساعت 4شروع میشه لطفاهمگی حضورداشته باشین سرساعت تشریف بیارید
برنانه های امروزشامل 👇
1.مسابقه ورزشی ازجمله طناب بازی .هفت سنگ .حلقه زنی.دارت .فوتبال دستی ....خاله زینب
2.کلاس پرش و پاسخ احکام و معماهای جدولی ویژه نوجوانان ساعت 5خاله صدیقه
3.کلاس حفظ جز30وکلاس بافتنی ساعت 5.30 بافتنی هاتون روبیارید
4.کلاس مهدقرآنی ویژه کودکان خاله عاطفه
5.تمرین سرود-خاله الهام
6.کلاس زبان ساعت 6 -سکینه خلیلی
منتظرحضورگرمتون هستیم تایه دورهمی شادداشته باشیم 😊یادتون نره دوستانتون روخبرکنید☺
11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا و صدیقین
موضوع زندگینامه ۱۰شهید سیراوندبانه
تهیه فیلم شرکت در اردوی راهیان نور ،منطقه کردستان
#مثبت_جوان
#پاتک_در_رسانه
#راهیان_نور
#جهاد_تبیین
#جهاد_با_طعم_مستند
#سحرسربی
#مدرسه شهیدتقی پور
#پایگاه_ مقاومت_ خدیجه_ کبری
#حوزه _مقاومت _بسیج _حضرت_ معصومه
#ناحیه م_قاومت_ بسیج_ سپاه_ شهرستان
﷽
✅داستان کوتاه پند آموز
✍مردی در خواب میدید ..😱😱😱😱
🔰 داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.
💭 سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند.
💭 مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
💭 خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده...
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است...
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است...
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند...
🔷مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده ای.
#نشر_خوبی_ها
#پاتک_در_رسانه
#عالم_قبر
https://eitaa.com/Nashr_khoobiha2