May 11
May 11
#روایت_کاروان_عشق ۱۰
📜 چهارم محرم 📜
🔰 در آستانۀ خیمه، نگاه به آسمان پُرستاره داشت •••
+ زینب گفت:
"ابوالفضل، کجا سیر میکنی؟ فقط جسم ات اینجاست."
- عباس گفت:
"حال غریبی دارم."
+ گفت:
"به خواهرت نمی گویی؟"
💠عباس به وجد آمد و با اشتیاق رو به او شد، تا ضمیر خود را عرضه کند.💠
- گفت:
"چند شبی است احساس میکنم محیط اطرافمان وسیعتر شده. آنانی که دل به کوفه بسته بودند، با خبر شهادت مسلم بن عقیل رفتند، و آنانی که به امید ظفر آمده بودند،با ورود به کربلا ترکمان کردند. اکنون، ما مانده ایم و عاشقان مولایمان. گویی کسان بیشماری از دل آسمان، از زمانهای دور و نزدیک سرک میکشند،و اظهار وفاداری خالصانه خود را به مولایمان ابراز می کنند."
🔸لحظه ای سکوت کرد و نگاه اش به زینب خیره ماند.🔸
- گفت:
"بانوی من، حال چنین کسی چگونه است؟"
••• زینب تبسمی کرد و بر پیشانی برادر بوسه زد •••
+ گفت:
"به تو غبطه میخورم عباس."
🔵عباس، با لبخندی پُر مِهر، دست او را بوسید.
- عباس گفت:
"غبطه به حال من؟ شما که از مکه تا کربلا، هم نشین مادرتان فاطمه اید؟!"
● ۵ روز تا #تاسوعا ●
● ۶ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق ۱۱
📜 پنجم محرم 📜
🔰 نافع بن هلال، دیگران را خبر کرد •••
+ گفت:
"حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آمدند."
🔰 چهرۀ کاروانیان به شادی نشست و به استقبال، گِرد هم جمع شدند •••
••• بُریر خود را به خیمه قافله سالار رساند •••
- گفت:
"یا بن رسول الله، آنانی که به انتظارشان بودید آمدند."
💠 قافله سالار در اشتیاق دیدار از خیمه برون آمد، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه،خسته و رنجور خود را به او رساندند.💠
••• ابن عوسجه با او مصافحه کرد و خود را کنار کشید تا حبیب جلو آید •••
🔺حبیب بازوان او را در دست گرفت و لحظاتی در سکوت به هم زُل زدند.🔻
* قافله سالار گفت:
"دلم در هوایتان بود، دیر کردید."
+ ابن عوسجه گفت:
"مزدوران عبیدالله همه جا بودند. شرمندهایم، امکان آمدن نبود."
••• حبیب بوسه ای بر شانۀ قافله سالار زد •••
- گفت:
"اشتیاق ما به شما، از اشتیاق تشنه به آب بیشتر است، و اِلاّ ما کجا و ثقل اکبر کجا!"
● ۴ روز تا #تاسوعا ●
● ۵ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق ۱۲
📜 ششم محرم 📜
🔰 روز از پس روز گذشته بود و هر روز، سربازان جهل و تعصب و فریب و طغیان،به گسیل آمده بودند تا عِدۀ خود را به هزاران رسانند و نسل آل محمّد را ریشه کن کنند •••
و او مانده بود، با هفتاد دو همراه. هفتاد دو همدم. هفتاد دو یاور •••
🔰 بلبل خرما در آسمان می چرخید و آواز تنهایی می سرود •••
••• قافله سالار از خیمه برون شد •••
🔰 پرنده پرواز کنان، سوی او پَرکشید و بر ریسمان خیمه نشست •••
🔹قافله سالار نگاهی به پرنده کرد و تبسم نمود،🔹
••• اسلم بن عمرو را صدا زد •••
+ گفت:
"می خواهم نامه بنویسم."
🔸اسلم رفت، و با قلم و تکه ای از پوست آهو آمد و در کنار قافله سالار نشست.🔸
••• او گفت و اسلم بن عمرو نوشت •••
+ گفت:
💠"بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
مِنَ الحُسینِ بنِ عَلیِّ الی مُحَمّدِ بنِ عَلیِّ.
اَمّا بَعد، فَکانَّ الدُّنیا لَمْ تَکُنْ وَ کانَّ الْآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ
وَ السَّلام."💠
🔰"به نام خدای بخشنده مهربان
از حسین بن علی، به محمد بن علی
امّا بعد، گویی دنیایی وجود نداشته، همانگونه که آخرت همیشگی است.
والسلام"🔰
● ۳ روز تا #تاسوعا ●
● ۴ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق ۱۳
📜 هفتم محرم 📜
🔰اشراف، سربازان را به کنار فرات گماردند و بتاخت سوی خیمه گاه آمدند. به خیمه گاه که رسیدند، اسب گرداندند و عمرو بن حجاج فریاد کرد •••
- گفت:
"از امروز آب بی آب!"
_ شبث بن ربعی گفت:
"راهی پیش رو ندارید جز بیعت با یزید."
× و ابن اشعث گفت:
"به دستور ابن زیاد آب را برویتان بستیم شاید سر عقل بیایید."
🔹کاروانیان با شمشیرهای آخته، برابر آنان به صف شدند.🔹
+ مسلم بن عوسجه گفت:
"کجا رفت آن الفاظ پُرفریب، سرسبزی باغها و رسیدن میوه ها و جوشیدن چشمه ها؟"
- عمرو بن حجاج جواب داد:
"داستان از این حرفها گذشته، فکری به حال خودتان کنید."
^ عابس گفت:
"اشراف کوفه، مگر شما نبودید که نامه نوشتید و فرزند پیامبر را سوی خود خواندید؟ قحط آب است یا قحط معرفت؟ "
_ شبث بن ربعی گفت:
"حرف تنها که قیمت ندارد."
# حبیب بر آنان نهیب زد:
"فریب شیطان را نخورید، مگر شما چند سال دیگر زنده میمانید؟"
× ابن اشعث گفت:
"ما با حسین سر جنگ داریم مگر آنکه با یزید بیعت کند."
~ بُریر گفت:
"سرنوشتتان را به باطل گره نزنید. پدرانتان هم بیعت شکنی کردند که سالها درمانده شدند. شما به پدرانتان اقتدا نکنید."
🔸عباس، سواره از بلندای تپه قد کشید و با لحظه ای تامل، از تپه سرازیر شد.🔸
••• شبث بن ربعی سر اسب گرداند و رو به دیگران کرد •••
_ گفت:
"برویم."
🔴اشراف سوی اردوگاه تاختند و زهیر قدمی پیش گذاشت.
¤ و فریاد زد:
"حق این سوی میدان است."
¤ و سپس آرام با خود گفت:
"چرا این را نمی فهمید!"
● ۲ روز تا #تاسوعا ●
● ۳ روز تا #عاشورا ●