eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 استاد 📁 «پالس ضعف» یک پالس ضعف دیدن که حاج قاسم رو زدن ... 📥 لینک دانلود سخنرانی کلیپ👇 🌐  t.me/Masafbox/4334 📥 لینک دانلود با کیفیت‌های مختلف👇 🔗 aparat.com/v/ytvi237 https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
🖥 #کلیپ استاد #رائفی_پور 📁 «پالس ضعف» یک پالس ضعف دیدن که حاج قاسم رو زدن ... 📥 لینک دانلود سخنرا
📌 پادکست کامل این سخنرانی رو گوش بدین راجع به شرایط امامان برای رساندن حرفشون به مردم و مبارزه هست و خصوصیاتو شرایط پیروانشون در اون زمان و در مقابل هم دشمنانشون 👌🏻
حالا که دیگر گوشه هیات اباعبدالله رو از دست دادیم کجا دل های شکستمان را سبک کنیم ؟!💔🍃 🌑 https://eitaa.com/Navid_safare
00:00 🕊
نوید دلها 🫀🪖
00:00 🕊
آقای امام حسین سخته با ماه عزاتون خداحافظی کردن 😞 دستو دلمون به خداحافظی نمیره اقاجون ممنون که اجازه این عاشقیو به دلامون دادین 🥺 ما نوکر خوبی نبودیم 💔 اما شما بهترین اربابین 🥺 دست خالی از در خونتون راهیمون نکنین 💔🍃
1:20 🕊 مگه باآمریکا پدر کشتگی دارید؟ +آره... 🥀 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام رفقااااا
ان شاالله که حالتون خوب باشه
حرم شاه عبدالعظیم به یاد همگی هستم ان شاءالله که در این روز اول ماه ربیع الاول حاجت روا باشین همگی ا🥺💚 https://eitaa.com/Navid_safare
00:00 🕊 دعا کنیم برای دل های همدیگه ...❤️‍🩹
استادم گفت : وابسته‌ی خدا بشید ... گفتم : چجوری ؟ گفت : چجوری وابسته‌ی یه نفر میشی ؟ گفتم : وقتی زیاد باهاش حرف میزنم؛ زیاد میرم، میام ... تو یه جمله گفت : رفت و آمدتو با خدا زیاد کن :)))✨ 🌿؛
ذوقِ یک لحظه وصالِ تو به آن می اَرزد؛ که کسی تابه قیامت نگران بنشیند..! سلام امام زمانم... 🌱
ان شاءالله شهدا واسطه ی دستگیری هممون 🥲🌱 https://eitaa.com/Navid_safare
✍️ 💠 با خبر شهادت ، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانه‌خرابش کرده و این دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد :«بچه‌ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!» 💠 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می‌خواست بشنود، گفتم :«شما برید ، هیچ اتفاقی برا من نمیفته!» و دل مادرش هم برای حرم می‌لرزید که تلاش می‌کرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمی‌شد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت. 💠 سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا می‌زدیم تا به فریاد مردم مظلوم برسد. صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده می‌شد، مصطفی چندبار در روز به خانه سر می‌زد و خبر می‌داد تاخت و تاز در داریا به چند خیابان محدود شده ... و هنوز خبری از و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود. 💠 تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می‌گفت و در شبکه العربیه جشن کشته شدن بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای تعیین شده بود. ....
✍️ رمان در همین وحشت بی‌خبری، روز اول رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد. مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد :«شاید کلیدش رو جا گذاشته!» 💠 رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند :«کیه؟» که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند :«مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!» تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه می‌کردم و دلواپس بودم که بی‌صبرانه پرسیدم :«حرم سالمه؟» 💠 تروریست‌های را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که قد علم کرد :«مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟» لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی می‌بارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی می‌گشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد :«مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟» 💠 مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل می‌رفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود و می‌دانست ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید :«رفته ؟» پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان را به چشم دیده بودم که شهادت دادم :«می‌خواست بره، ولی وقتی دید درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!» 💠 بی‌صدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت :«خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!» مادر مصطفی مدام تعارف می‌کرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست :«رفته حرم سیده سکینه!» و دیگر در برابر او نمی‌توانست شیطنت کند که با لهجه شیرین پاسخ داد :«خدا حفظش کنه، شما که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم (علیهاالسلام) راحته!» 💠 با متانت داخل خانه شد و نمی‌فهمیدم با وجود شهادت و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور می‌تواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمی‌کردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم. مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت. از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره می‌درخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت :«درگیری‌ها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه‌ها بودن، ولی الان پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمون‌ها هنوز تک تیراندازشون هستن.» 💠 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بی‌مقدمه پرسید :«راسته تو انفجار دمشق شهید شده؟» که گلوی ابوالفضل از گرفت و خنده‌ای عصبی لب‌هایش را گشود :«غلط زیادی کردن!» و در همین مدت را دیده بود که به سربازی‌اش سینه سپر کرد :«نفس این تکفیری‌ها رو گرفته، تو جلسه با ژنرال‌های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و بازی باخته رو بُرد! الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و و به خواست خدا ریشه‌شون رو خشک می‌کنیم!»... ...
حاجتی ذهن و دلش را مشغول کرده بود. گره از کارش باز نمی‌شد رفت زیارت خانه‌خدا. 🌱در جوارِ ڪعبه ، لحظه‌ای خواب چشمانش را گرفت . در همان عالم رویا،شرفیاب شد خدمتِ پیامبر(ص) حاجتش را به خاتم الانبیا گفت. حضرت حواله‌اش داد به خاتم‌الاوصیاء! شنید که: "دوران، دورانِ فرزندم مهدی است؛ هر حاجتی داری از او بخواهید"🌼 https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
#کلیپ📸 ♨️آخرالزمان عرصه غربال شدنه... #استاد_رائفی_پور 🎙 https://eitaa.com/Navid_safare
📌 خیلی افراد و گروه ها و کانال ها این روزها "راجع به سید جواد هاشمی صحبت میکنند " فردی که با بازی در نقش های مذهبی و انقلابی توقعات خاصی را برای مردم ایجاد کرده بود و به طبع منطقی و درست هم بود ... شیوه مذهبیی که از زندگی خود به مردم نشان داده بودن و صحبت های رسانه ای تماما گویا این دیدگاه بود ؛ اما بطور عجیبی در یکسال اخیر سکانس هایی از ایشان دیده شد که برای مردم تعجب آور بود مثل شیوه پوشش در سریال زخم کاری ، شرکت در یک موزیک ویدیو و... "اما مصاحبه اخیر ایشان در یک برنامه علاوه بر تعجب عده زیادی از مردم باعث خشم عده ای که جور دیگری از شخصیت ایشان برداشت کرده بودن هم شد ‌. " با قرار دادن این فیلم خواستم اشاره ای کرده باشم به" صحبت های آقای رائفی پور در خصوص غربال افراد در آخر الزمان " اینکه این مصاحبه نشان دهنده این موضوع نیست که این شخص از همان اول به قولی خودمانی شیشه خورده داشته است و ما مردم به اشتباه برداشتی متفاوت داشتیم ؛ "بلکه میتواند نشان دهنده غرق شدن این شخص و اشخاص مشابه در غربال آخر الزمان باشد ." به عقیده بنده حال بهتر است درکنار تمام انتقاد ها و طنزنویسی ها "این فرد را نمونه بارزی از غربال ها برای خودمان برداشت کنیم و ترس از چنین عاقبتی را به خود گوشزد کنیم ." "شاید عده ای بگویند آنقدرهاهم جدی و... نیست . باید درجواب این عده گفت اتفاقا جدی هست !!" شخصی که در نقش بسیاری از فرماندهان و شهیدان بزرگ انقلاب بازی کرده و شاهد روایات سنگینی از اشخاص بزرگ وطن و دین و انقلاب بوده است ، حال تفکری این چنین ناامید کننده دارد ؛ این ترسناک است . برای قشر مدعی مذهبی و انقلابی بودن ترسناک است که هر لحظه طوفان غربال تا چه حد به آنها نزدیک است .... و حال التماس کمی تفکر و کار بر باطن ، خواهش این روزهای دغدغه مندان و منتظران ظهور است... " اللهم عجل لولیک الفرج " https://eitaa.com/Navid_safare https://eitaa.com/Navid_safare
دنيا براى رسيدن به آخرت آفريده شد ؛ نه براى رسيدن به خود ! - حکمت ٤٦٣ . ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من از تۅ چیـــــزے نمـــےخواهم بہ جــــــز گاهے نگــــاهے..✨ 🌺شادی ارواح مطهر شهدا صلوات.....
کسی‌رادرخودت‌بساز.. که‌خدا،دوست‌داردنه‌آدمــا خوشبختی‌تودردستان‌ِخداست جای‌دیگه‌دنبالش‌نگرد..🌸🍃
يَا خَيْرَ النَّاصِرِينَ ( صف‌ ۱۳) ای بهترین یاوران. به گذشته‌ام که نگاه میکنم میبینم یه روزایی بوده که اگر خدا نبود هیچوقت نمیتونستم بگذرونمشون .🌱
🌱 استادریاضی بود! برگشت‌گفت: به‌جایِ‌روزه‌گرفتن، دل‌بدست‌بیاورید. گرسنه‌ای‌روسیرکنید! یکی‌ازبچه‌هابلندشدگفـت: استاد! اگه‌مابه‌جایِ‌معادله‌یِ‌ریاضی، تویِ‌امتحان‌یه‌شـعرخوشگل‌بنویسیم، به‌مانمره‌یِ‌قبولی‌میدی؟! هر چیز جای خودش معنی داره .
آنقدر شهید با تیر و ترکش دیده ایم که یادمان می رود هم شهید دارد جانباز دارد شیمیایی دارد درد دارد ...!