eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_شصت_دوم برای چند لحظه مغزم قفل میکند . قطع به یقین پیام از طرف آن مرد است . سریع به شماره زنگ میزنم اما رد تماس میزند . چند بار دیگر هم این کار را تکرار میکنم اما باز هم رد تماس میزند . عصبی از پاساژ خارج میشوم و بدون در نظر گرفتن جوانب تاکسی دربستی میگیرم و به سمت آدرس حرکت میکنم . درست است که از نازنین خوشم نمی آید اما نمیتوانم بگزارم بخاطر من آسیب ببیند . از شهر خارج میشویم و بعد از ۴۰ دقیقه به مقصد میرسیم . به مکان خاکی و خالی از هر چیزی میرسیم که جز یک ساختمان نیمه کاره و متروکه چیز دیگری در اطراف دیده نمیشود . حتی ساختمان در هم ندارد ! بعد از حساب کردن کرایه با قدم هایی آرام به سمت ساختمان میروم . چرا بی گدار به آب زدم ؟ چرا با کسی مشورت نکردم ؟ از کجا معلوم حقیقت داشته باشد ؟ اما بعید میدانم التماس های عاجزانه نازنین دروغ بوده باشند دوباره سوال های مختلف در مغزم تاب میخورند . از این همه بیفکری ام به حال خودم تاسف میخورم . روبه روی ساختمان می ایستم . بین رفتن و نرفتن مانده ام . عقل میگوید نرو خطرناک است اما دلم میگوید برو ممکن است نازنین آسیب ببیند . دل به دریا میزنم و تصمیم به رفتن میگیرم . اما قبل از رفتن به هشدار عقلم گوش میکنم و موبایل را از کیفم در می آورم و شروع به نوشتن برای شهریار میکنم {سلام شهریار . دو ساعته دیگه به خونمون زنگ بزن اگه کسی ازم خبر نداشت به آدرسی که این پایین میفرستم تنهایی ّبیا} دکمه ی ارسال را میزنم و موبایل را سر جای قبلی اش برمیگردانم . شهریار تنها کسی ست که میدانم زودتر از دوساعت نمی آید اگر به بقیه بگویم هول میکنند و زودتر از موعد میایند . نفس عمیقی میکشم و وارد ساختمان میشوم . پله ها را آرام یکی پس از دیگری طی میکنم و به طبقه ی اول میرسم . در باز میشود انگار کسی پشت در ایستاده . با پاهایی لرزان از پاشنه ی در عبور میکنم که یکهو پارچه ی سفیدی روی دهانم قرار میگیرد . نازنین را میبینم که خندان من را نگاه میکند و تا میخواهم جیغ بکشم از حال میروم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ چشم هایم را آرام باز میکنم . کمی گیج و منگ هستم . همه چیز در ذهنم تداعی میشود . نگاهی به خودم میاندازم . پاها و دست هایم بسته شده اند . با صدای پوزخندی سر بلند میکنم . نازنین دور تر از من روی اپن نشسته و با تمسخر من را نگاه میکند . 🌿🌸🌿 《زِ تمام بودنی ها تو فقط از آن من باش که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد》 حسین منزوی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_شصت_سوم با صدای پوزخندی سر بلند میکنم . نازنین دور تر از من روی اپن نشسته و با تمسخر من را نگاه میکند . نگاهم را دور تا رود خانه میچرخانم . برعکس ظاهرش داخل واحد ساخته شده و مرتب است . خانه حدود ۷۰ متر است و همه جای آن را خاک گرفته . نگاهم را از خانه میگیرم و دوباره به نازنین میدوزم . پس حق با عقلم بود نازنین فکر های شیطانی در سر داشته . با صدایی گرفته میگویم +عقلم بهم گفت کار خطرناکی میکنم ولی بهش اعطنا نکردم . بلند قهقهه میزند . این کارش عصبی ام میکند . نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکند لبخند پیروز مندانه ای گوشه ی لبش جا میدهد _تو خیلی ساده ای . در واقع خیلی بی عقلی . با این سن کمت پاشدی اومدی خارج از شهر کسی رو هم همراه خودت نیاوردی که مثلا منو نجات بدی ؟ دوباره میخندد. با نفرت نگاهش میکنم +تو از سادگی من سو استفاده کردی _درسته . تو واقعا احمقی . وقتی رسیدی اینجا با خودت فکر نکردی تو یه همچین جایی اصلا موبایل آنتن نمیده ؟ یا اینکه من تلفن عمومی از کجا گیر آوردم ؟ یا مثلا چرا کسی باید منو گروگان بگیره بخاطر تو ؟ اصلا بر فرض که منو گروگان گرفته چرا باید منو ببره کنار تلفن عمومی در ملا عام ؟ سرم را پایین می اندازم و برای خودم تاسف میخورم . حق با اوست تمام حرف هایش درست است . نمی خواهم در برابرش کم بیاورم . سرم را بلند میکنم و سعی میکنم بحث را عوض کنم +دست و پامو باز کن پوزخند میزند _چشم ! امر دیگه ای نیست ؟! چشم غره ای میروم و سرم را به سمت مخالف بر میگردانم . با لحن بدی میگوید _بهم گفته بود خیلی پرویی ولی فکر نمیگردم انقدرا هم پرو پاشی . به اجبار نگاهش میکنم +کی بهت گفته بود ؟ _بعدا خودت میفهمی با تمسخر نگاهم میکند و به در اشاره میکند _البته اگه زنده از این در بیرون بری . میدانم حرف هایش واقعیت ندارد و برای ترساندن من است . سیگاری از جیبش بیرون میکشد و روی لبش میگذارد با کنایه رو به من میگوید _فندک داری ؟ دندان هایم را روی هم میسابم و جوابش را نمیدهم . پوزخند بلندی میزند _ببخشید حواسم نبود املی و سیگار نمیکشی 🌿🌸🌿 《نذر کردم گَر ببینم روی زیبای تو را یک صد و ده بیت تنها خرج چشمانت کنم》 محمود احمدوند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یڪےازهمرزمـٰان‌حـٰاج‌قـٰاسم‌میگفت: گفـتم:حـٰاجےدستت‌تون‌روبندـٰازیددور، گردن‌من‌بـٰاهم‌عڪس‌بگیریم، حـٰاجےگفت‌من‌دستموبندـٰازم‌دورگردنت‌، خطریہ‌هـٰاگفتم‌چراحـٰاجے، گفت‌اخہ‌من‌دستمودورگردن‌هرڪے، اندـٰاختم‌شهیدشدجزخودم‌‌:)! 🍀 https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الحمدلله🧿🦋 ان شاءالله همه بزودی معجزه ببینن https://eitaa.com/Navid_safare
خدایا حال دلم را تکانی بده هم میدانی، هم میبینی، هم میتوانی!🍭💗 https://eitaa.com/Navid_safare
ازٺوونام‌ٺوومذهب‌ٺو‌مےٺࢪسند..! دشمنانٺ‌‌همہازمڪتب‌ٺومےٺࢪسند:) 🍀
بریم یه کلیپ از سردار سلیمانی ببینیم با صدای خود شهید🖤🍀
😢
1_2507938185.pdf
4.69M
🌺مکتب حاج قاسم 🌺 وصیت نامه تصویری شهید حاج قاسم سلیمانی خیلی زبیاست، دست طراحان درد نکند و خدا خیرشان بدهد. لطفاً نشر دهید.
جای تو خالیست... جای تو خالیست ... https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀تلنگࢪانھ‼️ گُفـت‌پیـرشُـدم‌‌توبـه‌میکنم... ولی!' نِمےدونست‌کُلـی‌جوون‌زیـرخاکَـن که‌آرزوشونـہ‌برگردن‌‌وتوبـھ‌ڪننـ💔! +وقتت‌روغنیمت‌بشماررفیق‌‌ الان‌‌وقتشـہ‌هاا :) https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220814-WA0075.mp3
1.41M
🍀🍀 خدایا ببین من در خانه تو آمدم! دیگران خوابند و در استراحت! خدایا منم میتونستم مثل دیگران استراحت کنم، اما اگر بلند شدم اومدم فقط به این دلیل که ثابت کنم راست میگم که تورو میخوام!❤️ https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
🍀#نمازشب🍀 خدایا ببین من در خانه تو آمدم! دیگران خوابند و در استراحت! خدایا منم میتونستم مثل دیگران
🍀🖤بیاید امشب نماز شب هامون رو به نیت حاج قاسم سلیمانی بخونیم🖤🍀 🌱حاجی امشب ان شاءالله برای رضای خدا به نیت تو پامیشیم نماز شب میخونیم🌱 دُعـٰابِخـوٰان‌‌بَراۍِعـٰاقِبَـت‌بِخِیـر؎مَـن، تـویۍ‌ڪِہ‌خَتـمِ‌‌بِخـیٖر‌شُـدعـٰاقِبَتـَتッ💔! https://eitaa.com/Navid_safare
دستانت مسبب نجات من است سردار💔 https://eitaa.com/Navid_safare
_♥️♥️:♥️♥️_ ‹مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا› ‹دری رو که از روی رحمت برای شما باز کنه، هیچکسی نمیتونه ببنده!›🔐🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀بریم ی زیارت عاشورا به نیابت حاج قاسم بخونیم؟؟ .😢🍃 نزدیکای آسمونی شدن پدره 💔
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
زیارت عاشورا 📖🌿 علی فانی 🎙 https://eitaa.com/Navid_safare