پیامخدابہتو
[بندهمن..
وهرگاهبندگانمن
ازتودربارهمنبپرسند
بگویقینامننزدیکم
ودعاۍ،دعاکنندهرا
بہهنگامۍکہمرابخواند
اجابتمیکنمッ🤍✌️🏿]
یـادِمـونبـآشِـہرُفَـقـا:
اگـریِـک¹نفـرروبہاووَصـلکردۍ
بـراۍِسـپـاهَـشتوسَـردارِیـآرۍ♥️シ!
🍀#امام_زمان🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فیلم کوتاه امتحان نهایی
#حاج_قاسم_سلیمانی
__________________
دنـیا می خواهی نماز شب بخوان
آخرت می خواهی نماز شب بخوان
https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
دنـیا می خواهی نماز شب بخوان آخرت می خواهی نماز شب بخوان https://eitaa.com/Navid_safare
🍀🖤بیاید امشب نماز شب هامون رو به نیابت از رفیق شهیدمون هدیه به امام زمان (ع)بخونیم
🍀💚🍀
https://eitaa.com/Navid_safare
_♥️♥️:♥️♥️_
«وَ اَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتی»
و تویی که لغزشم را نادیده میگیری..!🥥💗
#دعایعرفه
جورۍ باشڪههروقت،#حضرتمہدۍ
یادتوافتاد °°♥️°°
بالبخندبگن:خداحفظشڪنـھ
اللّٰھُمعـجللولیڪالفࢪج 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹میدانیـد!
بِین خودمـان بمـاند
گـاهی!
دلمـان می خواهـد
دل شما هـم بـرای ما تنگ شود... !
#گاهی_نگاهمان_کنید_
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ_
#صبحتون_شهدایی
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_زمان(ع)
و
حاجت روایی شما بزرگواران
روز#پانزدهم
https://eitaa.com/Navid_safare
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_هفتاد_هفتم
+چی ؟
لبش را با زبان تر میکند
_گفتم عاشقتم
سعی میکنم خودم را آرام نشان بدهم و تعجبم را به روی خودم نیاورم .
معلوم نیست دوباره چه نقشه ای برایم کشیده که این اراجیف را سرهم میکند .
از همان پوزخند های خودش تحویلش میدهم
+جای اشتباهی اومدی
عکس العملی نشان نمیدهد .
معلوم است که خودش را برای بدترین جواب ها از طرف من آماده کرده است .
با آرامش میگوید
_جدی گفتم
سر تکان میدهم و با تمسخر میگویم
+منم جدی گفتم ، من مثل دخترایی نیستم که دور و برتن
کمی به سمت میز خم میشود
_درست خانوادم حساس و اهل گیر دادن نیستن ولی هیچوقت به من و شهریار اجازه ندادن سراغ دختر و دود و دم و مواد الکلی بریم .
با اطمینان میگویم
+اگه خانوادت اجازه هم میدادن شهریار دور و بر این کار ها نمیرفت
ابرو بالا می اندازد و پوزخند میزند
_چرا همچین فکری میکنی ؟
شانه بالا می اندازم
+بلاخره شهریار شیر پاک خورده
بعد از چند لحظه از حرفی که زدم به شدت پشیمان میشوم . دعوا بین من و شهروز است نباید پای خانواده اش را وسط میکشیدم .
سکوت بدی حکم فرما شده است .
با اینکه برایم سخت است میگویم
+ببخشید ؛ نباید پای خانوادت رو وسط میکشیدم
چیزی جز سکوت عایدم نمیشود .
تازه متوجه زنجیر نقره ای رنگ دور گردنش میشوم ؛ به احتمال زیاد باید از جنس طلا باشد .
سری به نشانه ی تاسف برایش تکان میدهم و بعد نگاهم را به میز میدوزم .
بعد از مدتی شهروز سکوت را میشکند .
_حتما باید مثل سجاد امل ریش بلند کنم ، تسبیح دستم بگیرم ، یقمو تا خر خره ببندم و ریا کنم که ......
با خشم میان حرفش میپرم
+مراقب حرف زدنت باش
با قهقهه ی بلندی که میزنند همه به سمت ما بر میگردند .
این کارش درست مثل نازنین است .
چقدر از این حرکت بدم می آید
🌿🌸🌿
《میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود》
فریدون مشیری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_هفتاد_هشتم
_حتما باید مثل اون سجاد امل ریش بلند کنم ، تسبیح دستم بگیرم ، یقمو تا خر خره ببندم و ریا کنم که مثلا ........
با خشم میان حرفش میپرم
+مراقب حرف زدنت باش
با قهقهه ی بلندی که میزند همه به سمت ما بر میگردند . از نگاه های دیگران خجالت زده سرم را پایین می اندازم . این کارش درست مثل نازنین است .
چقدر از این حرکت بدم می آید .
دست به سینه میشود
_میبینم که روش تعصب داری
خودم هم از تعصب بیش از حدی که نشان دادم ناراحت میشوم اما چیزی نمیگویم .
با آمدن مرد پیشخدمت هر دو به اجبار سکوت میکنیم .
مرد قهوه ی شهروز را روبه رویش قرار میدهد و به سرعت از ما دور میشود .
بعد از رفتن پیشخدمت شهروز میگوید
_خب نگفتی نظرت راجب عشقم بهت چیه ؟
+واقعا اسمشو گذاستی عشق ؟ عشق مقدسه ، به هر حسی نمیشه گفت عشق .
آدم عاشق هر روز یه بلایی سر کسی که ادعا میکنه دوستش داره نمیاره ، هر دفعه با نیش و کنایه ها و پوزخند های مسخرش اون رو اذیت نمیکنه .
لبخند مسخره ای میزند
_چته بابا پاچه میگیری
از این همه وقاحتش تعجب میکنم .
بخاطر خشم زیاد فکم منقبض شده است . با سختی از بین دندان های قفل شده ام میگویم
+یه بار بهت گفتم دوباره ام میگم ، مراقب حرف زدنت باش
با کنایه میگوید
_اگه نباشم میخوای چیکار کنی ؟
سعی میکنم آرامشم را حفظ کنم
+هرچی که شنیدم رو به شهریار میگم ؛ میدونی که شهریار خیلی پیگیره ببینه کار کی بوده
پوزخند میزند
_تو همچین کاری نمیکنی ! یعنی نمیتونی بکنی چون یه طرف قضیه هم خودتی .
شهریار منو خوب میشناسه میدونه بدون دلیل کاری رو انجام نمیدم ، اونوقت مجبورت میکنه براش توضیح بدی که باهام چیکار کردی ؛ تو هم قطعا دوست نداری شهریار بفهمه که زدی تو گوشم یا بهم توهین کردی
دندان هایم را روی هم میسابم
+من در مقابل بی احترامی های خودت زدم تو گوشت در ضمن بهت توهین نکردم فقط از اتفاقات بدتر جلوگیری کردم چون میدونم هدفت از کمک به من وقتی افتادم چی بود
میخواهد چیزی بگوید اما انگار پشیمان میشود .
لبخند شیطانی گوشه ی لبش جا میدهد
_این حرف هارو ول کن بگو کی بیام خاستگاری ؟
نفسم را با شدت فوت میکنم
+لطفا دیگه این بحثو پیش نکش ، خودتم خوب میدونی این بحث به نتیجه نمیرسه
🌿🌸🌿
《گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نتپد دل چه مقام است》
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
•🌸✨•
حواسٺباشہچشماٺمثلگوگلنیسٺکہ
بعدازجسٺوجوبٺونےسریعسابقشو
پاککنے!😉
چشماٺبہاینراحٺےپاکنمیشن..🚶🏻♂
پسمواظبباشکهچےباهاش
جسٺوجومیکنی..!(:
✨¦⇠ #بدونتعارف
🦋💙
حُسِینۍبـٰآشڪِہدرمَحشـرنَگویَنـد
برُوپَـروَندھاَتامضـٰآنَـدارد...🍂シ!
#ڪربلا
۱۹ دیماه
سالگرد شهادت
سردار شهید
احمد کاظمی
یارِ صدیق سردار دلها
شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
روح پر فتوحت شاد و قرین رحمت الهی
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#یاران_وفادار