eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️✡ 📸تصاویر ترند شده در فضای مجازی عربی برای تحریم برندهای مطرح حامی رژیم صهیونیستی 🌪 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📚پروتکل هشتم کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون(قسمت‌ هشتم ، بخش اول) سند های لورفته از قوم یهود 🔰ما بای
📚پروتکل هشتم کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون(قسمت‌ هشتم ، بخش دوم) 🔰منظور از مسائل ،حساس تمایلات علایق، نارسایی هـا و نقاط ضعف مردم غیریهودی و نیز شرایط محیط زندگی آنها است نیازی به گفتن نیست که معاونان و مشاوران کادر رهبری از میان غیر یهودیان انتخاب نخواهند شد. غیر یهودیان که عادت دارند رئیس و مدیر بشوند، خود را در مسائل مربوط به مدیریت به زحمت نمی اندازند و هدف را از وسیله تمیز نمی دهند و معمولاً نامه ها را بدون آنکه بخوانند امضاء کنند و پست و مقام ریاست و مدیریت را یا به منظور گرفتن دستمزد احراز می کنند و یا به خاطر ارضاء جاه طلبی هایشان. 🔹️دولت ما تمام اقتصاددانان جهان را به خدمت خود درمی آورد. به علاوه آموزش اصول و مبانی اقتصاد به یهودیان نشانگر اهمیتی است که ما برای علم اقتصاد قائليم. دولـت مـا از مشورت بانکداران، صاحبان صنایع ســــــرمایه داران و میلیونرها برخوردار خواهد بود و همه چیز به زبان ارقام و اعداد بیان خواهد شد. 🔹️تا زمانی که نتوانیم مشاغل دولتی را به برادران یهودی مان بسپاریم، ناگزیریم افرادی را از میان غیریهودی برای تصدی مشاغل دولتی انتخاب کنیم. البته این افراد را زیر نظــر مــی‌گیریم و آنها را کاملاً از مردم جدا نگه داریم چنانچه این افراد از اجرای دستورات ما سرپیچی کنند، به مجازات های سنگین و احتمالاً اعدام محکوم خواهند شد. غرض از اعمال چنین سختگیری هایی آن است که این افراد تا آخرین قطره خونشان از منافع ما دفاع کنند. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_دویست_و_
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ 💥 گفت: « ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست می‌خوردیم. باید برمی‌گشتیم عقب. خیلی از بچه‌ها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند. آتش دشمن آن‌قدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمی‌آمد. به آن‌هایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمی‌دانی لحظه‌ی آخر چه‌قدر سخت بود؛ وداع با بچه‌ها، وداع با ستار. » 💥 یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: « چه‌کار می‌کنی؟! مواظب باش! » زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: « شب عجیبی بود. اروند جرز کامل بود. با حمید حسین زاده دو نفری باید برمی‌گشتیم. تا زانو توی گل بودیم. یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوخته‌ای که به گل نشسته بود. حالا عراقی‌ها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک می‌کردند. گلوله‌های توپ، کشتی را سوراخ‌سوراخ کرده بود. از داخل آن سوراخ‌ها خودمان را کشاندیم تو. نزدیک‌های صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم نگذاشته بودیم. جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم. » 💥 گفتم: « پس دلهره‌ی من و مادرت بی‌خودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی. » انگار توی این دنیا نبود. حرف‌های من را نمی‌شنید. حتی سر و صدای بچه‌ها و شیطنت‌هایشان حواسش را پرت نمی‌کرد. همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد می‌آورد و تعریف می‌کرد. 💥 از صبح چهارم دی توی کشتی بودیم؛ بدون آب و غذا. منتظر شب بودیم تا یک‌طوری بچه‌ها را خبر کنیم. شب که شد، من زیرپوشم را درآوردم و طرف بچه‌های خودمان تکان دادم. اتفاقاً نقشه‌ام گرفت. بچه های خودی ما را دیدند. گروهی هم برای نجاتمان آمدند، اما آتش دشمن و جریان آب نگذاشت به کشتی نزدیک بشوند. 💥 رو کرد به من و گفت: « حسین آقای بادامی را که می‌شناسی؟! » گفتم: « آره، چه‌طور؟! » گفت: « بنده‌ی خدا بلندگویی را گذاشته بود جلوی رود و طوری که صدایش به ما برسد، دعای صباح را می‌خواند. آن‌جا که می‌گوید یا ستارالعیوب، ستار را سه چهار بار تکرار می‌کرد که بگوید ستار! ما حواسمان به تو است. تو را داریم. یک بار هم به ترکی خیلی واضح گفت منتظر باش، شب برای نجاتتان به آب می‌زنیم. » 💥 خندید و گفت: « عراقی‌ها از صدای بلندگو لجشان گرفته بود. به جان خودت قدم، دوهزار خمپاره را خرج بلندگو کردند تا آن را زدند. » گفتم: « بالاخره چه‌طور نجات پیدا کردی؟! » گفت: « شب ششم دی ماه بود. نیروهای 33 المهدی شیراز به آب زدند. بچه‌های تیز و فرز و ورزیده‌ای بودند. آمدند کنار کشتی و با زیرکی نجاتمان دادند. » دوباره خندید و گفت: « بعد از این‌که بچه‌ها ما را آوردند این‌طرف آب، تازه عراقی‌ها شروع کردند به شلیک. ما توی خشکی بودیم و آن‌ها کشتی را نشانه گرفته بودند. » 💥 کمی که گذشت، دست کرد توی جیبش؛ قرآن کوچکی که موقع رفتن توی جیب پیراهنش گذاشته بودم، درآورد و بوسید. گفت: « این را یادگاری نگه دار. » قرآن سوراخ و خونی شده بود. با تعجب پرسیدم: « چرا این‌طوری شده؟! » دنده را به سختی عوض کرد. انگار دستش نا نداشت. گفت: « اگر این قرآن نبود الان منم پیش ستار بودم. می‌دانم هر چی بود، عظمت این قرآن بود. تیر از کنار قلبم عبور کرد و از کتفم بیرون آمد. باورت می‌شود؟! » 💥 قرآن را بوسیدم و گفتم: « الهی شکر. الهی صدهزار مرتبه شکر. » زیرچشمی نگاهم کرد و لبخندی زد. بعد ساکت شد و تا همدان دیگر چیزی نگفت؛ اما من یک‌ریز قرآن را می‌بوسیدم و خدا را شکر می‌کردم. همین‌که به همدان رسیدیم، ما را جلوی در پیاده کرد و رفت و تا شب برنگشت. 💥 بچه‌ها شام خورده بودند و می‌خواستند بخوابند که آمد؛ با چند بسته پفک و بیسکویت. نشست وسط بچه‌ها. آن‌ها را دور و بر خودش جمع کرد. با آن‌ها بازی می‌کرد. دانه‌دانه پفک توی دهانشان می‌گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این صمد همان صمد صبح یا دیروزی نبود. اخلاق و رفتارش از این‌رو به آن‌رو شده بود. سمیه‌ی ستار را قلقلک می‌داد. می‌بوسید. می‌خندید و با او بازی می‌کرد. 💥 فردا صبح رفتیم قایش. عصر گفت: « قدم! می‌خواهم بروم منطقه. می‌آیی با هم برگردیم همدان؟ » گفتم: « تو که می‌خواهی بروی جبهه، مرا برای چی می‌خواهی؟! چند روزی پیش صدیقه می‌مانم و برمی‌گردم. » گفت: « نه، اگر تو هم بیایی، مادرم شک نمی‌کند. اما اگر تنهایی بروم، می‌فهمد می‌خواهم بروم جبهه. گناه دارد بنده‌ی خدا. دل‌شکسته است. » 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_دویست_و_
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ 💥 همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. این‌بار هم سمیه‌ی ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد. نمازش را خواند و گفت: « قدم! من می‌روم، مواظب بچه‌ها باش. به سمیه‌ی ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار. » گفتم: « کی برمی‌گردی؟! » گفت: « این‌بار خیلی زود! » 💥 پایان هفته‌ی بعد، صمد برگشت. گفت: « آمده‌ام یکی‌دو هفته‌ای پیش تو و بچه‌ها بمانم. » 💥 شب اول، نیمه‌های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آن‌جا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده‌اش و دارد چیز می‌نویسد. گفتم: « صمد تو این‌جایی؟! » هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن. گفتم: « این‌وقت شب این‌جا چه‌کار می‌کنی؟! » گفت: « بیا بنشین کارت دارم. » 💥 نشستم روبه‌رویش. سنگر سرد بود. گفتم: « این‌جا که سرد است. » گفت: « عیبی ندارد. کار واجب دارم. » بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: « وصیت‌نامه‌ام را نوشته‌ام. لای قرآن است. » ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: « نصف‌شبی سر و صدا راه انداخته‌ای، مرا از خواب بیدار کرده‌ای که این حرف‌ها را بزنی.؟! حال و حوصله داری‌ها. » گفت: « گوش کن. اذیت نکن قدم. » گفتم: « حرف خیر بزن. » خندید و گفت: « به خدا خیر است. از این خیرتر نمی‌شود! » 💥 قرآن را برداشت و بوسید. گفت: « این دستور دین است. آدم مسلمان ِزنده باید وصیتش را بنویسد. همه چیز را برایتان تمام و کمال نوشته‌ام. نمی‌خواهم بعد از من حق و حقوقتان از بین برود. مال و اموالی ندارم؛ اما همین مختصر هم، نصف مال توست و نصف مال بچه‌ها. وصیت کرده‌ام همین‌جا خاکم کنید. بعد از من هم بمانید همدان. برای بچه‌ها بهتر است. اگر بعد از من جسد ستار پیدا شد، او را کنار خودم خاک کنید. » 💥بغض کردم و گفتم: « خدا آن روز را نیاورد. الهی من زودتر از تو بمیرم. » خندید و گفت: « در ضمن باید تمرین کنی از این به بعد به من بگویی ستار، حاج ستار. بعد از شهادتم، هیچ‌کس مرا به اسم صمد نمی‌شناسد. تمرین کن! خودت اذیت می‌شوی‌ها! » 💥 اسم شناسنامه‌ای صمد، ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان می‌زدند. صمد می‌گفت: « اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر می‌کنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد. » می‌خندید و به شوخی می‌گفت: « این بابای ما هم چه کارها می‌کند. » 💥 بلند شدم و با لج گفتم: « من خوابم می‌آید. شب به‌خیر، حاج صمد آقا. » سردم بود. سُریدم زیر لحاف. سرما رفته بود توی تنم. دندان‌هایم به‌هم می‌خورد. از طرفی حرف‌های صمد نگرانم کرده بود. 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
👆 هرمؤمنی بعدازفرایض و هنگام خواب به خواندن این آیه(۲۶آل عمران) مداومت نمایدفقر از او زایل شود و ابواب رزق براو مفتوح گردد ومالش زیاد گردد 📚قرآن درمانی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹 یا طبیب القلوب 🌷‌آیت الله حسن زاده آملی: برادرم اگر درد داری، یکی از نامهای شریف خداوند، " " است. به قول خواجه حافظ رحمة الله علیه : عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست 📔 کتاب تازیانه سلوک، ص ۳۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨ هر کس آیه ۱۱ سوره جمعه را بنویسد و با خود داشته باشد درتجارت موفق شود✨   📚مخزن الاوفاق۱۷۳ مطالب مشابہ↩️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸✨هـــــر روز ۷۸۶ مرتبه 《 بسم الله الرحمن الرحیم 》 را بخوان و سپس ۱۳۲ مرتبه صلوات بفرست ✨ 📚 اسماﺀ الحسنی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💯✍🏻اگر فرد مجردی دوست دارد كه ازدواج كند سه روز روزه بگیرد و در هر شب آن پیش از رفتن به رختخواب 21 باراین آیات را از سوره فرقان بخواند و از خداوند بخواهد تاخواسته اش را برآورده سازد خداوند امر ازدواج او را آسان میكند. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿74﴾ أُوْلَئِكَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَامًا ﴿75﴾ خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿76﴾ 📚مستدرك الوسائل، ج14، ص211 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸از پیامبر اکرم ص 👆👆✘میترسی بـه اهدافـت نرسی؟! نگرانی که نکنه تو مسیر زندگیت موفق شی؟! حس میکنی قابلیتت کمه؟! ←خب اینکه تــرس نداره ツ چاره کارت اینجاس! 《سوره مبارکه 》 📚تفسیر برهان ج ۵ ص۶۶۹ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
وقایع ظهور.mp3
12.67M
🔹کلنگ زنی پروژه آخرالزمان در فلسطین 👈 نگاهی به رخدادهای آخرالزمانی از منظر کتاب سقوط اسرائیل 📌برگرفته از جلسه ششم «امامٍ جمعه» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دولت واحد جهان.mp3
7.49M
| به «آینده‌ی نزدیکِ جهان» نزدیک می‌شویم! تمام قوانین و ضوابط این جهان، با قوانین امروز ما کاملاً است! خود را برای این آینده نزدیک آماده کنید! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣لَا إلَهَ إلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ 🌍بیداری جهانی را ببینید .. 🔥 🇵🇸خط شکن @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
06 Emame Jom`e(1402-08-12) Tehran.mp3
29.58M
🔉 🔰 جلسه ششم 📌 عوامل ایجاد اتحاد و وحدت دل‌ها چیست؟ * وجود اختلافات و عدم اتحاد؛ علت همیشگی شکست و ناکامی جبهه حق [00:57] * قاتل اصلی مردم غزه مصر، اردن، سعودی‌ و امارات است نه اسرائیل! [04:57] * مقابله با دشمن؛ یکی از عوامل اتحاد و وحدت دل‌ها [07:40] * تعبیر عجیب و سوزناک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج البلاغه؛ 'کاش به جای هر ده نفر از شما یک نفر از یاران معاویه داشتم!' [10:13] 📍دو محور اجتماع و وحدت در قرآن کریم: [15:19] 🔻 محور اول: دفاع در برابر ظالمان و قاتلان 🔻 محور دوم: مقابله با یهود، دشمن‌ترین دشمن مسلمانان * هر کس به سخن یهودیان توجه دارد و عمل می‌کند از آن‌هاست [19:10] * گفتمان هایی که بر سر کودکان غزه می‌بارد! [24:43] * دل‌های مریض؛ دل‌هایی که به سمت کفار غش می‌کنند! [29:38] * عزّت فلسطینی؛ ما از غزه جز به آسمان نمی‌رویم! [33:29] * تحلیل جناب مهدی‌فتلاوی بر اساس روایات از سرانجام اتفاقات غزه و نماز خواندن ایرانیان در بیت المقدس [35:47] * بررسی روایات وارد شده در مورد حوادث نزدیک ظهور و جنگ در فلسطین [38:26] * قیام سفیانی از سوریه و حمله وی به سپاه ایران [41:08] * رهبر معظم انقلاب: فلسطین کلید رمزآلود فرج است [45:48] * لَمّا رَأَى الحُسَينُ عليه السلام مَصارِعَ فِتيانِهِ وأحِبَّتِهِ ... [49:27] 📚 معرفی کتاب؛ سقوط اسرائیل، مهدی حمد فتلاوی ⏰ مدت زمان : ۵۶:۱۱ 📆 ١۴٠٢/۰۸/۱۲ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
پاکسازی خانه-ج8.mp3
11.72M
🔰 قسمت هشتم : 🏠 سگ یا گربه مسیله این است! 🐶سگ ها رو چه کنیم؟ 🐱در خانه گربه دیدیم، چه باید بکنیم؟ 💡 به همراه کلی خاطره بازی😁 🧙‍♂️با نشر این جلسات، زندگی دیگران را نجات دهیم @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5836900820582400008.mp3
4.24M
52 با کسالــت و خمودگی به نماز نایست! نماز نشــاط میخواد! قبلــش؛خودتو برای حضـــور آماده کن. بالهایِ پروازت، باید حالِ پریدن داشته باشن. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سلام دوستان برای سلامتی بیمار این کاربر دعا کنید ان شاءالله زودتر سلامتیشون حاصل بشه
⭕️ حذف نام شهید ❌مسئولین استان البرز پاسخگو باشند ⚠️ پس از صحبت‌های پدر دربارهٔ ولایتی، تصویر این شهید در بلوار کمال شهر برداشته شده است.. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ «به اذن خدا» به مناسبت ۲۱ آبان سالگرد شهید حسن طهرانی مقدم پدر موشکی ایران 🔺روایت رهبر انقلاب از روند پیشرفت صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ وقتی که میام مشهد تو صحنْ دم گوهرشاد زانو میزنم میگم سلطان به سلامت باد میدم یه سلام اول،وقتی میرسم مشهد از توی مسیری که پیدا میشه اون گنبد سلطانه واسه من ولی اسمش آقاجانه امیّدِ آخَرِ همه مردم ایرانه محسوسه که دلم با امام رضا مانوسه میدونه چه‌قَدَر دلم تنگه یه پابوسه اینجا چه‌قَدَر خوبه،این رسمی که مرسومه مشهد که بخوام میگم،یا حضرت معصومه 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سـلامـ مهدےجانمـ🌷🤚🏻 دلتنـگ حضوریم مــه هـــر دو جهــان را بی نــور تو ڪوریم همه جا و مڪان را با مقــدم خــود نمــا ڪرم بر همــہ عالم روشــن بنمـــا دل همــه پیــر و جــوان را ‌‌‌‌‌‌‌‍ 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز امام زمان عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕