#سلام_ارباب_خوبم😍✋️ نسیمی می وزد و عطر حضرتی دارد هوای چشم دلم عرض حاجتی دارد سلام حضرت ارباب!آسمان هم گفت سلامِ صبح به ارباب لذتی دارد. اَلسَّلامُ‌عَلَیْڪَ‌یااَباعَبْدِاللَّهِ... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

#سلام_امام_زمانم 😍✋ سلام حضرت عشق مهدی جان مدهوشم از این عطر پراکندۀ سیب این است همان رایحۀ روح‌ فریب... گفتم: که شبِ فراق، طولانی شد گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»... #العجل‌مولای‌غریبم 🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

#رهبرانه #حضرت‌_خامنه_ای #امام_خامنه_ای ما هستـی خویش به ولــی می بازیم عشقی که به عشق ازلــی می بازیم این بار امانـــــت که خـــــــدا داد به ما جانی است که بر سید علی می بازیم #سلامتی_فرمانده_صلوات #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

#چ‌مثل‌چادر♥️ دخترم شهدای مدافع حرم را الگو بگیر و مهمترین شادی آنها عفت و #حجاب است . 📚 یادداشت شهید #حاج‌قاسم‌سلیمانی‌ برکتاب سربلند #حجاب @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

اشتباه می کنیم می گیم خانم حجاب خانم حجاب بلکه باید...... #حجت_الاسلام_عالی #حجاب @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

✌️#طوفان_الاقصی🇵🇸🇮🇷 ما قدرت حقیم تل آویو ضعیف است ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است در حمله ما یک اثر از دیو نماند یک خانه سالم به تلاویو نماند #القدس_لنا #القدس_اقرب🇵🇸🇮🇷 #کلیپ| #ریلز | #استوری📲 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

🎥 برج آزادی به رنگ پرچم فلسطین درآمد ✌️#طوفان_الاقصی🇵🇸🇮🇷 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

✌️ #طوفان_الاقصی🇵🇸🇮🇷 ⏯ #حماسی #انقلابی 🍃ما قدرت حقیم تل آویو ضعیف است 🍃ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است 🎙 #حسین_طاهری #القدس_لنا #القدس_اقرب🇵🇸🇮🇷 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

#نماز_آمرزش_ویژه_یڪشنبہ ✍هرڪس این نماز را در روز یکشنبه بخواند از آتش جهنم و عذاب ایمن شود ۲ رڪعتست رکعت اول 👈 حمد و ۳ ڪـوثر رکعت دوم 👈 حمد و ۳ توحید 📚 جمال الاسبوع ۵۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕

❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_صد_وچهل_ودوم نه حال و حوصله بچه ها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت. هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: «دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت.» از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد. دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغ ها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: «خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان.» توی دلم غوغایی بود. یک دفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد، فهمیدم صمدم برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم می زد: «قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟!» دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم. خندید و گفت: «سلام به خانمِ خودم. چطوری قدم خانم؟!» به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم. 💟ادامه دارد... نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده #دختر_شینا 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝