eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨پاك شدن نفس از رذايل✨ 📚(ياقدوس) ۱۷۰ مرتبه هر روز براي عرفان به حضرت حق وپاك شدن نفس از رذايل نافع است 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
دنبال به هدیه ای؟ نمیدونی برای تولد دوستت چی هدیه بدی بهش😍 طراحی از چهرش میتونه بهترین هدیه باشه و بهترین یادگاری🎊 @Ayat_67 سفارش
🌱🌾🌱🌾🌱 🍃🍂ختم جهت حفاظت🍃🍂 ✨ هر کس سوره قریش را هر روز ۷ بار خالصانه بخواند از جمیع بلاها و آفات محفوظ باشد. 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
🎀 درخواستی 🎀 ✅ مرحوم کاشانی (ره) می فرماید: مداومت بر ذکر (( یا تَوّابُ )) برای توفیق یافتن بر توبه و ترک معاصی و قبولی توبه مجرّب است. 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
👌راهڪارهایـے سـاده بـراے وسعـت رزق و روزے 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
پوزخندی زد و گفت مامان ملیحه ؟ من از همون اول که عروسش شدم با اینکه بدی بهم نکرده بود ولی ازش خوشم نمیومد حتی به اندازه یک ثانیه هم تحملشو ندارم تو چطور میتونی بچسبونیش به خودت و اینور اونور بری گفتم من نچسبوندمش من روی چشمهام نگهش میدارم و خیلی ام راضی ام توام دیگه بس کن اون شب جاریم مدام مامان ملیحه رو کم محلی کرد و اون پیرزنم متوجه نشد بالاخره اون شب تموم شد و به محض برگشتمون به خونه یواشکی به حمید گفتم که چه اتفاقی افتاده و دیگه منو خونه برادرش نبره خیلی ناراحت شد گفت کاش همونجا میگفتی میومدیم خونه اون حق نداشته اینجوری حرف بزنه و رفتار کنه مدتی گذشت و از جاریم بی خبر بودیم تقریبا یکسالی میشد که ازدواج کرده بودیم ادامه دارد کپی حرام
🍃🍃🍃 و انس 🍃 الواحد را براى الفت و انس وعزت بين اقربان ونزديكان وهمسران فائده عظيم دارد،عددمكتوبه اش ۱۹ است. 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
✨امام جعفر صادق(ع): هرڪس بخواهد میان دونفر ڪـہ دشمنے است صلح و آشتے برقرارشود سورہ مبارڪـہ معارج را 80 باربانیت خالص و توجـہ بـہ خدا بخواند 📚خواص آیات قرآن ڪریم ص۱۸۴ 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
✍ اگر خواهد ڪسی را از عشق خود دیوانہ ڪند【آیه ۳۴ سوره ص】را ۷ بار بر شیرینے بخواند و به شخص مورد نظر بخوراند مطیع و فرمان بردار وے گردد 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
📚رفع_تنگدستی ✍🏻 اگر ڪسےقبل ازنمازدرچهار گوشـہ خانه خوددر هرگوشه۱۰مرتبه ذڪر《الرزاق》 رابگوید از فقروتنگدسٺےرهایےیابد از سمت راسٺ شروع ڪند 📚منبع:صحیفـہ المهدیه،ص۲۸ 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
۷ به برکت مامان ملیحه تویه یک سال تونستیم ماشین بخریم همشو مدیون برکتی بودیم که این زن توی زندگیمون اورد اصلاً این زن روزی خالص بود من روی چشمام نگهش می‌داشتم چون هرچی که داشتیم به خاطر اون بود بعضیا میگن زندگی با مادر شوهر سخته ولی من با مامان ملیحه هیچ سختی نکشیدم و برعکس زندگی خیلی خوبی هم دارم. توی سال سوم زندگی مشترکمون تونستیم با جیب خالی توی بهترین منطقه شهرمون یه خونه ویلایی بزرگ بخریم حتی خودمونم تعجب کرده بودیم مامان ملیحه مدام بهم می‌گفت زودتر بچه‌دار بشید و من نوه‌ام رو در آغوش بگیرم به خاطر مامان ملیح باردار شدم خدا بهم یه دوقلو دختر و پسر داد تا اونجایی که حمید بهم گفت برادرش ورشکست شد و از شدت فقر و نداری مجبور شدن برن خونه اجاره کنه حمید حالا شغلشو عوض کرده بود و دستمون خیلی باز شده بود در حد توانمون به برادرش کمک کرد و من با خودم فکر می‌کنم که دلیل شکست اونا نداشتن دعای خیر مادره چون برادرشوهرم اصلاً سراغ مادرشو نمی‌گیره امیدوارم خدا مشکلشونو حل کنه الان چند ساله که میگذره و مامان ملیحه هنوز زنده است و با ما داره زندگی می‌کنه و من از خدا براش عمر بیشتری می‌خوام چون زندگیم با این زن واقعاً قشنگه پایان کپی حرام
۱ اسم من مهرانه است مامانم داستان عاشقیش رو برام تعریف کرده من و پدرت هم روستایی بودیم و وضع مالی هر دو خانواده خیلی خوب بود مامانم هر روز میرفته و از دور به بابام نگاه میکرده اون زمان خیلی بد بوده که دختر و پسر عاشق بشن مامانمم این عشقو مثل یه راز تو دل خودش نگه میداشته تا اونجایی که مامانم تعریف میکنه هر دو خانواده اختلافاتی داشتن تا اینکه یه روز تو روستا دعوای بزرگی میشه یه طرف خانواده پدریم بودن و یه طرف خانواده مادریم و دعوای بزرگی میشه همه همدیگرو میزدن که یکی از طرف خانواده پدریم کشته میشه و اونا اعلام میکنن که خون بس میخوان خون بس یعنی یه دختر باید زن یه پسر از اون خانواده بشه تا دعوا تموم شه مامانمم وقتی میفهمه که خون بس رو برای پدرم میخوان خودش داوطلب میشه تعریف میکرد که وقتی گفتم من زن خسرو میشم همه تعجب کردن مامانم میگفت عذابت میدن اما بهش گفتم چاره ای نیست توی خانواده وقتی فهمیدن خون بس میشم همه احترام خاصی برام قائل بودن میگفت حتی مادرم مدام دلداریم میداد و گریه میکرد اما نمیدونست که من عاشق خسرو ام و این ازدواج اصلا برای من شبیه اجبار نیست بالاخره مامان و بابام عقد میکنن و بدون عروسی میرن سر زندگیشون بابامم وقتی با مامانم تنها میشه میگه میدونم توام یکیو دوست داشتی و بخاطر من ازش جدا شدی مامانم میگفت روم نشد بگم عشق من تو بودی تو اون خونه همه مامان منو اذیت میکردن اوایل بابامم اذیتش میکرده اما به مرور از مامانم خوشش میاد و یه روز به همه میگه زن من نباید تقاص گناهی رو پس بده که توش نقشی نداشته و حق ندارید باهاش بد رفتاری کنید ادامه دارد کپی حرام