eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 (عج) 🌹 🌼دو رکعت نماز صاحب الزمان(ع) به این صورت که: چون سوره «حمد» به «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ؛ پروردگارا! تنها تو را مى‌‌پرستیم و تنها از تو یارى مى‌‌جوییم» برسد. آن را صد مرتبه بگوید. و بعد سوره «حمد» را به پایان برساند. و در رکعت دوم نیز به همین طریق عمل کند و تسبیح رکوع و سجود را هفت مرتبه بگوید. و چون نماز به پایان رسید. «لا إله إلّا اللّه؛ نیست خدایی مگر الله» بگوید و «تسبیح حضرت زهرا» بجای آورد. و پس از تسبیح فاطمه سر به سجده گذارد. و صد مرتبه بر محمّد و آلش (صلوات‌الله‌علیهم) صلوات فرستد؛ و این جمله عیناً از آن حضرت روایت شده: "فَمَنْ صَلَّاهُما فَكَأَنَّمَا صَلَّىٰ فِي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ." کسی که این دو رکعت را بجا آورد، گویا در خانه کعبه نماز خوانده است.🌼 📚مفاتیح الجنان 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
🌸✨پیامبر ص؛ هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد بر خدا لازم می شود که گناهان او را بیامرزد در همان روز یا همان شب✨ 📚 بحار الانوار ۶۹/۹۴ 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
براے ایمنے از بلا و ستم 👈 هر ڪـہ از فرمانروایے ستمگر بترسد یازدہ مرتبـہ بگوید : 🌸🍃یا مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ 🍃🌸 🔹 دیگر بلا و خطرے بـہ او نخواهد رسید و اگر در راهے ڪـہ احتمال هجوم راهزنان و یا جانوران وحشے را بدهے نیز بخوانے بـہ خواست خدا سالم برخواهے گشت. 📚 تحفـہ الرضویة ص ۲۱۰ 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
❤️‍🔥 ختم مجربی که رد خور نداره 🌹 ✍🏻ازجمله مجربات که هیچ شبهه ای درآن نیست، این است که سه شب متوالی در گوشه خلوتی بنشینی و در هرشب هزار مرتبه بگویی:(اِنقَطَعَ رَجائی عَنِ الخَلق واَنتَ الرَّجائی) وبعد حاجت را بخواهی بشرط اینکه واقعا به کسی امید نداشته باشی جز خدا. 📘منبع:دوهزار ویک ختم ،ص۶۶۴ 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
ندای رضوان
۱ حدودا ۲۶ سالم بود که آخرین امتحان دانشگاه رو دادم. از سر جلسه اومدم بیرون حالا باید نگران پایان نامه و جلسه ی دفاعم میشدم گرمای خورشید درست وسط مغزم رو نوازش میکرد بی حال توی جایگاه اتوبوس واحد نشسته بودم آقای نجاتی با ماشین کنارم ترمز زد. شیشه رو داد پایین و گفت : اینجا نشستید؟ بفرمایید من میرسونمتون. آقای نجاتی یکی از همکلاسیهای محترممون بود که توی آتش نشانی مشغول به کار بود و یادمه اون زمان خیلی ازش خوشم می اومد وقتی ازم خواست سوار ماشینش بشم عمیقا خوشحال شدم ولی نباید این شادی رو بهش نشون میدادم قبول نکردم و ازش تشکر کردم ولی با کلی اصرار از سمتش سوار شدم مدام حس میکردم از آیینه ی ماشین داره بهم نگاه میکنه خیلی معذب بودم. اسمش رضا بود توی سکوت به مسیر ادامه میدادیم که خودش سر صحبت رو باز کرد و گفت امتحان چطور بود؟ خیلی پیچیده بود به نظرم مقنعه ام رو مرتب کردم و گفتم خوب بود من که راضی بودم همین شد شروع گفت و گوی ما متوجه شدم عمدا مسیرش رو طولانی تر کرد تا بیشتر بتونه باهام صحبت کنه بین راه بدون توجه به مخالفتهای من آبمیوه خنکی گرفت خجالت می کشیدم چون تا حالا اینجوری باهم برخوردی نداشتیم کل رابطه ی ما خلاصه شده بود توی دانشگاه ولی اینبار فراتر بود و من خیلی خجالت میکشیدم رسید جلوی در خونه ی ما تا خواستم پیاده بشم گفت میشه شماره ات رو داشته باشم؟ برای پروپوزال و پایان نامه باهات مشورت کنم شماره ام رو بهش دادم و همین بهانه ای شد برای شروع رابطه ی ما از اون روز به بعد کلاورق زندگیم برگشت رضا به شدت آدم جنتلمن و خوش رویی بود از نظر روابط اجتماعی بسیار موجه و همه چی تموم بود. این بین رابطه ی ما هم کاملا معمولی پیش میرفت نه ابراز علاقه ای نه توجه بخصوصی ادامه دارد کپی حرام
4_5825874724705538693.mp3
40.62M
سلام خدمت دوستان سخنرانی استاد شجاعی رو گوش کنید سخنرانی داشتن در گلزار شهدا در مجلس استغاثه به امام زمان عج دوستان استاد تصریح کردن که منتظر فتنه های بزرگ در مخصوصا امسال باشید، فرمودن سال سال فتنه هست ، مشخصا فرمودن سال سال فتنه هست گفتن تلخی های زیادی قراره ببینیم ابروریزی ها ترورها کشته شدنها داریم خودمون اماده کنیم فرمودن خوشحال باشید چون هر چی فتنه ها زودتر اتفاق بیفته حضرت زودتر ظهور خواهند کرد فرمودن خوب شد ک شهید رئیسی رفت و اینها اومدن روی کار ، چون اگه شهید رئیسی میبود حالا حالاها منافقین رسوا نمیشدن ، خیلی جالبه استاد گفتن خوشحال باشید!!!! دقیقا برعکس تفکر بعضی از ماها ک فکر کردیم با روی کار امدن اینها ظهور عقب میفته فرمودن خدا خواسته که فتنه ها جلو بیفته!!!! فرمودن خدا دعاهای شمارو مستجاب کرده و خواسته فتنه ها زودتر اتفاق بیفته فرمودن شرط اتفاق افتادن ظهور همین فتنه هاست 🌺ظهور بسیار نزدیک است🌺 @Zohorbesyarnazdikast 🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
ندای رضوان
#خیانت ۱ حدودا ۲۶ سالم بود که آخرین امتحان دانشگاه رو دادم. از سر جلسه اومدم بیرون حالا باید نگران
۲ کم کم رابطه ی ما هر روز بیشتر شد و دیگه خیلی کم پیش میومد که بخوایم راجع به پایان نامه و پروپوزال صحبت کنیم حال و روزهای خوبی بود. یادمه یک روز صبح از خواب بیدار شدم گوشی رو برداشتم با دیدن پیامی که از سمت رضا اومده بود دلم لرزید نوشته بودی سلام عزیزم صبحت بخیر اون بهم گفته بود عزیزم مدام میخوندم و به کلمه ی عزیزم که میرسیدم لبخندم عمیق تر میشد. همین شد شروع رابطه ی صمیمی تر و احساساتی ما دیگه از رابطه ی دو تا دوست معمولی خارج شده بودیم مدام در حال صحبت کردن و چت کردن با هم دیگه بودیم تا اینکه یک روز رفتیم یه کافه یکدفعه بهم خیره شد و گفت عروس مامانم میشی؟ بهت زده نگاهش کردم خشکم زده بود با تعجب پرسیدم چی گفتی؟ متوجه نشدم لحنش رو صمیمی تر کرد و گفت من دوستت دارم ، زهرا همه ی فکر و ذکر این روزهام تویی میخوام برای ابد داشته باشمت قند توی دلم آب شد اما نباید به روی خودم میاوردم مشغول بازی کردن با قهوه ام شدم که دوباره گفت جوابت منفیه؟ لبخندی بهش زدم و گفتم نمیدونم باید بهش فکر کنم آخه یک دفعه گفتی انتظارش رو نداشتم لبخند عمیقی زد و همچنان که شروع کرد به خوردن کیکش گفت فکر کن، زودتر فکر کن که دیگه نه من طاقت دارم نه مامانم چشمام رو ریز کردم و با تعجب پرسیدم مامانت؟ خونسرد گفت آره مامانم آخه از تو پیشش خیلی تعریف کردم. خدایا اینا واقعی بودن؟ چقدر حالم خوش بود. بالاخره من رو رسوند خونه کارم شده بود فکر کردن به این موضوع از طرفی هم دلم نمیخواست سریع بهش جواب بدم که فکر کنه خبریه ادامه دارد کپی حرام