💕 #کانال_همسرداری 💕 🔴مهارت های زندگی #زن و #شوهر 🔴نکات طلایی #همسر_داری 🔴اشتباهات رایج بین همسران 🔴چگونه رابطه بین همسر را بهتر کنیم با دانستن چند نکته ساده زندگی خود را گوارا کنیم ، اگر می خواهید زندگی جذابی داشته باشید بر روی لینک آبی رنگ کلیک کنید 👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1075314724C39b08a1912 👆👆👆👆👆👆

#ختم_جهت _وسعت_رزق : 💙👈هرڪس روزے بگویــد : 🍃🌹سـے مرتبہ سُبحانَ الله و بِحَمدهِ سُبحانَ اِلله العظیم 🍃🌹و سپس صـد مـرتبـہ بگویـد : اَستَغفِرُالله 📚سند:کتاب گلهای ارغوان ج 1 ص 135

🔹🍃🌹🍃🔹 ♨️🎞 حداقلی‌ترین مجازات #کشف_حجاب ‼️تشکیل #وزارت_تنهایی 🎙به روایت #محمد_جوانی 📡انتشار حداکثری با شما #حجاب 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

🍃🌹🍃 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 #امام_حسین علیه السلام #سلام‌صبح‌بخیر

#تاثیر_قضاوت ۲ پدربزرگ و مادربزرگ پدریم و عمو و عمه‌هام ازم میخواستند که همراهشون به شهرستان برم دایی میگفت فعلا زوده فیروزه به ما بیشتر عادت داره اگه با شماها بیاد جای خالی پدرومادر خیلی اذیتش میکنه بعد از چهلم هرچقدر اصرار کردند باز همراهشون نرفتم و میگفتم من شهرستان بیا نیستم حتی یبار بابابزرگ با ناراحتی گفت من وظیفمه در غیاب پدرت ازت مراقبت کنم و کفالت تو با منه اما گفتم دست از سرم بردارید من همینجا راحتم توروی عمه‌هام وقتی که باهام صحبت میکردند تا راضی به رفتن بشم وامیستادم تا جایی که دو سال بعد دیگه دست از سرم برداشتند زندایی یه برادرزاده داشت که اسمش امیر بود و از من چندسال بزرگتر بود و یکسالس بود که با دخترداییم نامزد شده بود اونموقع شونزده سالم بود که امیر خیلی به خونه دایی سر میزد یبار شنیدم که دایی به زندایی میگفت چه خبره هرروز هروز امیر میاد اینجا ... بجز دختر خودمون که نامزدشه یه دختر جوون دیگه هم اینجا هست ادامه دارد

#تاثیر_قضاوت ۳ زندایی با غرولند گفت سه ساله که خواهرزاده خودت مهمون این خونه‌ست یبار غر نزدم ولی الان که چند ماهه هفته‌ای یکی دوساعت امیر میاد خونمون تو مدام غر میزنی.خوب نامزد دخترمونه میاد به اون سر بزنه... منم تا میتونستم سعی میکردم هروقت امیر به خونه دایی میاد خیلی جلوش افتابی نشم ا تا اینکه یه روز دخترداییم با اخم بهم گفت چرا تا امیر میاد تو میپری میری توی اتاق؟ مگه لولو خورخوره‌ست دیگه نبینم ازین اداها دربیاری وقتی اینکارو میکنی بهش برمیخوره. منم از ترس بداخلاقی اون و زندایی با اینکه خیلی معذب بودم دیگه خودمو تو اتاق حبس نمیکردم. یه بار وقتی توی تلگرام داشتم چرخ میزدم یکی توی پی‌وی بهم پیام داد نگاه کردم یه سلام بلند بالا داده بود از روی عکس پروفایلش فکر کردم دختره جوابش رو دادم و کمی باهم چت کردیم خودش رو مینا معرفی کرد و گفت که هفده سالشه و دوستی ما هرروز با چت کردنهامون محکمتر میشد یمدت بعد دخترداییم مدام در حال گریه و زاری بود که فهمیدم با امیر مشکل پیدا کرده... ادامه دارد