eitaa logo
[نگاه ِ تو]
378 دنبال‌کننده
615 عکس
63 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
[نگاه ِ تو]
#مَرد_نوشت امروز تولد جلال‌خان است. تولدت مبارک خوش قلمِ، بداخلاقِ، جذابِ، بدعنقِ، شیطونِ، جدیِ، م
‌ ‌ ‌به قول یکی از دوستان عزیز، آقا جلالِ بی‌اعصاب و دل‌نازک! چه ترکیب غریب و قشنگی🌹 🌱 برای فهم درست و واقعی از جلال و سیمین، باید را جرعه جرعه و آرام نوشید. @Negahe_To
‌Make me strong   But this waiting comes with اما این انتظار همراه است با Trials and challenges آزمون‌ها و چالش‌هایی Nothing in life is free هیچ چیز در زندگی مفت به دست نمی‌آید I wish that somehow آرزو می‌کنم که به یک طریقی You’d tell me out aloud تو با صدای بلند به من بگویی That on that day I’ll be ok که در آن روز، خوب خواهم بود But we’ll never know cause اما ما هرگز نخواهیم دانست چون That’s not the way it works هیچوقت اینگونه نیست Help me find my way مرا یاری کن تا راهم را پیدا کنم My Lord show me right from wrong پروردگارا درست را از نادرست به من نشان بده Give me light make me strong به من روشنی ببخش، مرا نیرومند ساز I know the road is long می دانم که راه طولانی است ‌Make me strong به من قدرت بده Sometimes it just gets too much گاهی اوقات خیلی طولانی می‌شود I feel that I’ve lost touch احساس می کنم که غافل شده‌ام I know the road is long می‌دانم که راه طولانی است Make me strong مرا نیرومند ساز I know I’m waiting می‌دانم که منتظرم Yearning for something مشتاق چیزی هستم Something known only to me چیزی که فقط برای من شناخته شده است This waiting comes with این انتظار همراه است با Trials and challenges آزمون‌ها و چالش‌هایی Life is one mystery زندگی یک راز است I wish that somehow آرزو میکنم که به یک طریقی You’d tell me out aloud تو با صدای بلند به من بگویی That on that day you’ll forgive me که در آن روز مرا می‌بخشی But we’ll never know cause اما ما هرگز نخواهیم دانست چون That’s not the way it works هیچوقت اینگونه نیست I beg for your mercy رحمت تو را خواستارم My Lord show me right from wrong پروردگارا درست را از نادرست به من نشان بده Give me light make me strong به من روشنی ببخش، مرا نیرومند ساز I know the road is long می‌دانم که راه طولانی است Make me strong به من قوت بده Sometimes it just gets too much گاهی اوقات فشار خیلی زیاد می‌شود I feel that I’ve lost touch احساس می‌کنم که غافل شده‌ام I know the road is long می‌دانم که راه طولانی است Make me strong مرا نیرومند ساز @Negahe_To
‌ ‌ 🌱 دل تنها نردبانی‌ است که آدمی را به آسمان می‌رساند و تنها وسیله‌ای است که خدا را درمی‌یابد. @Negahe_To
‌ ‌ ‌‌با پیچیده‌تر شدن دنیا، بعضی نیازها، پررنگ‌تر می‌شود. مثلا نیاز به آدم‌هایی که خیلی خوب تو را بفهمند، بشنوند، و همراهی کنند. آدم‌هایی که حتی بتوانی جمله‌های ناقصت را هم به آنها بسپاری تا همانطور که تو می‌خواهی برایت کامل کنند؛ و البته که در بهترین حالت، باز هم توان آدم‌ها محدود است. ‌ امروز، ۲۵۹امین روز سال ۱۴۰۲ با صفت "یا من یعلم ضمیرالصامتین" است. خدایی که از اعماق دل آدم‌های ساکت هم خبر دارد. خدایی که برای فهم من، حتی نیازی به حرف زدنم هم ندارد. صدا کردن خدا با این نام، در روزگار پُرهیاهو و پُراشتباهِ ما، یک جور دیگری می‌چسبد! @Negahe_To
‌ ‌ 🌱 ‌ما بعضی وقت‌ها دلتنگ خاطره‌ها می‌شویم نه آدم‌ها. @Negahe_To
‌ ‌ 🪴 مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم @Negahe_To
@Bahmanbekeshدوستت دارم _ علیرضا قربانی.mp3
زمان: حجم: 3.6M
‌ ‌ من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یك دهان شد هم آواز با ما: تو را دوست دارم، تو را دوست دارم   🪴 ترکیب و تلفیق شعر و صدای چه شود! @Negahe_To
‌ ‌ روز اول تدریس رسمی‌ام به عنوان استاد، در کلاس را که باز کردم با بیست و هفت نفر دانشجوی پسر روبرو شدم. یک کلاس کاملا پسرانه. فکر کردم کلاس را اشتباه آمده‌ام. از نگاه‌ها معلوم بود آنها هم دقیقا همین فکر را کرده‌اند. اما درست بود و راه برگشتی هم وجود نداشت. ضربان قلبم تند شد. جمله‌ها در مغزم، مثل سیم‌های برقی که مدام به هم برخورد، و اتصالی می‌کنند، درهم قاطی ‌شدند. یادم افتاد قبل از ورود به کلاس، طبق عادت، آیات «رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهو قولی» را خوانده‌ام. آرام شدم. به خودم مسلط شدم. ایستادم روی سکوی جلوی تخته. روبروی بیست و هفت جفت چشم متعجب، منتظر و پُر از علامت سوال. بسم الله را بلند گفتم و خودم را معرفی کردم. آن ترم تحصیلی در چشم برهم زدنی تمام شد. آن کلاس و دانشجوهایش شدند یک قاب دوست داشتنی و به یاد ماندنی برایم. یکی از بهترین کلاس‌های عمرم. تا مدت‌ها بعد از آن ترم، دوستانم با تعجب از من می‌پرسیدند: «فاطمه، واقعا اینا ساکت و آروم می‌شینن توی کلاس تا تو بهشون ریاضی درس بدی؟! مگه میشه آخه؟! اصلا مگه درسم میخونن اینا؟» و من از دیدن تعجب رفقایم، خنده‌ام می‌گرفت. نمی‌دانستم چطور برایشان تعریف کنم که دانشجوهایم واقعا سر کلاس به درس گوش می‌دهند. درس می‌خوانند و البته به وقتش هم شوخی می‌کنند و خستگی در می‌کنند. جواب همه سوال‌ها فقط یک جمله بود. «کار سختی نیست؛ به شرطی که باهاشون رفیق بشی». آن کلاس کاملا پسرانه کمک کرد تا در همان قدم اول تدریس، تجربه ارزشمندی پیدا کنم. اینکه می‌شود دانشجوها را فارغ از جنسیت، دوست داشت. از آن به بعد، هر ترم، ترکیب‌های متفاوتی از دانشجوهای دختر و پسر را در کلاس‌هایم داشته‌ام. اعتراف می‌کنم که با وجود تلاش زیاد، به خاطر حساسیت‌های طبیعی بین دانشجوها، داشتن رفتار کاملا متعادل در کلاس‌های مختلط کار راحتی نیست. اما دوست داشتن همه‌شان، کار راحتی است. حالا و در این ترم، اولین بار است که یک کلاس کاملا دخترانه را دارم تجربه می‌کنم. یک کلاس جمع و جور از بچه‌های سال آخر لیسانس با یک درس تخصصی واقعا سخت. تقریبا با همه‌شان قبلا هم درس داشته‌ام. اما در کلاس‌های دیگری با ترکیب جنسیتی متفاوت. فضای این کلاس برایم تازگی دارد. یک جور دیگر است. من پیش آنها، بدون هیچ نگرانی، خود خودم هستم. چشمم که به چشم‌های مشتاق‌شان می‌افتد، حس آشنای خواهری می‌پیچد در وجودم. هفته پیش برای اولین بار در کلاس، همه‌شان را با اسم کوچک صدا کردم. طیبه، نجمه، یگانه، مطهره، سارا، آیدا، شقایق، صبا و مهدیه. فکر کنم همان وقت، خودم را پیششان لو دادم که چقدر زیاد دوست‌شان دارم. از الان مطمئنم، ترم که تمام شود، دلم برایشان خیلی تنگ می‌شود. به بهانه روز دانشجو، آذر ماه 1402 @Negahe_To
Cem Tuncer, Erc黰ent Orkut, Emre Akdeniz15_Cem_Tuncer,_Ercüment_Orkut,_Emre_Akdeniz_Kalbe_Düşen_Kor.mp3
زمان: حجم: 9.2M
‌ ‌ 🎼 فقط چهار دقیقه، توی یه جای خلوت، این موسیقی بی‌کلام رو به قلب‌هاتون هدیه بدین🌱 @Negahe_To
‌ ‌ ‌با جثه کوچکش، خیلی فرز و سریع بود. لاستیک را که از ماشین درمی‌آورد، بزرگ‌تر از بغلش بود. پشت لبش انگار تازه کمی سبز شده بود. کفش‌های کتانی‌اش، کهنه، اما بی‌عیب بود. محکم قدم برمی‌داشت. درگیر کار که می‌شد، قیافه‌اش جدی‌تر هم می‌شد. اصلا نگاهت نمی‌کرد. نفهمیدم حساب خانم بودنم را می‌کرد یا کلا به حسابم نمی‌آورد. یک ربع طول کشید تا بتوانم اسمش را بپرسم. ‌ متین، ۱۳ ساله. تا کلاس پنجم درس خوانده بود. ابروهایش را در هم می‌کشید و جواب سوالاتم را می‌داد. ازش پرسیدم چند وقته داری اینجا کار می‌کنی؟ سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. نگاهش همچنان سرسنگین بود. گفتم آخه خیلی خوب کارتو بلدی! فکر کنم چند ساله که داری کار می‌کنی، آره؟ تسلیم شد. لبخند نشست روی لب‌هایش. نگاهش مهربان شد. بادی به غبغب انداخت و گفت هنوز یک سال هم نشده. فقط هفت، هشت ماهه. ‌ جان می‌داد برای یک پرونده شخصیت پُروپیمان و دوست داشتنی! دلم می‌خواست بنشینم کنارش و یک دل سیر حرف بزنیم. اما نه من فرصت داشتم و نه او اجازه صاحب کارش را برای حرف زدن داشت. پول را که حساب می‌کردم دیدم دارد نگاهم می‌کند. چشم‌هایش آشنا شده بود. راستی، امروز برای اولین بار فهمیدم لاستیک ماشین هم تاب برمی‌دارد؛ مثل مخ آدمیزاد. دیدم لاستیک را با یک دستگاه، توی چند دقیقه، تاب‌گیری می‌کنند. یعنی ممکن است برای تاب‌گیری مخ آدمیزاد هم، دستگاهی اختراع بشود؟ ‌ @Negahe_To