eitaa logo
[نگاه ِ تو]
378 دنبال‌کننده
617 عکس
64 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌‌📚 اهل چند بار دیدن یک فیلم، یا چند بار خواندن یک کتاب نیستم. اما بعد گوش دادن "مهمانسرای دو دنیا" فهمیدم باید نسخه چاپی را حتما بخرم و بگذارم دم دستم و چند وقت یکبار بخوانمش. 🎧 ‌پیشنهاد میکنم یک بار خواندنش را حتما تجربه کنید. کتاب را در معرفی‌های خوب آقای جواهری @mim_javaheri در کانال هرنو @hornou دیده بودم. شنیدن نسخه صوتی کتاب در اپلیکیشن نوار، بسیار لذت‌بخش است؛ تقریبا مطمئنم بیشتر از خواندن نسخه چاپی بهتان می‌چسبد. @Negahe_To
‌ ‌‌📚 ایرانی نبودم. از خاور دور، از سرزمین خورشید تابان آمده بودم. اما غرور شکسته شده‌ام در هیروشیما و ناکازاکی را اینجا در ایران، هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادری‌ام، بازیافتم. @Negahe_To
‌ ‌ 🌱 یا چنان نمای که هستی یا چنان باش که می‌نمایی @Negahe_To
‌ ‌ 📚 هر چه بیشتر فکر می‌کردم چیزهای بیشتری را از ته حافظه‌ام بیرون می‌کشیدم که قبلا هیچ توجهی به آنها نکرده بودم یا فراموش‌شان کرده بودم. آن وقت بود که متوجه شدم آدمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد، می‌تواند صد سال را در زندان بگذراند. چون آنقدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصله‌اش سر نرود. @Negahe_To
‌ ‌ سلام کرد. جواب دادم و بلافاصله با حالتی نیمه عصبانی ازش پرسیدم: "شماها آخه چرا اینجوری هستین؟!" فقط خندید. صبر کرد تا خودم چجوری بودن را توضیح بدهم. حوصله توضیح نداشتم. فقط سوال داشتم. قطار کردم جمله‌ها را پشت هم. چرا من با اینکه خیلی تلاش می‌کنم اما بازم یجاهایی نمی‌تونم نسل شما رو درست بفهمم؟ چجوری بعضی‌هاتون رابطه برقرار می‌کنین اما درگیر احساسات نمیشین؟ بود بود، نبود هم نبود! چجوری یسری چیزا انقدر براتون بی‌اهمیته؟‌ چجوری میتونین فقط سکوت تحویل آدم بدین حتی وقتی سوال مهمی داره ازتون پرسیده میشه؟‌ چرا درست حرف نمیزنین از فکرا و حس‌هاتون؟ خودش اینطوری نبود. خیلی‌های دیگر از دهه هفتادی و هشتادی‌ها را هم می‌شناختم که اینطوری نبودند. اما خیلی‌های دیگر را هم می‌شناختم که اینطوری بودند. شاید او بدشانسی آورده بود که کلافگی‌ام از بچه‌ها، تلاقی کرده بود با دیدنش وسط دانشگاه. فهمید آشفته‌ام. فقط گوش کرد. سوالاتم که تمام شد، گفت: "استاد، سر فرصت میام براتون میگم." هفته بعد آمد. کتاب بیگانه آلبر کامو را داد دستم. "اینو بخونین شاید یسری از سوالاتتون حل بشه. بعدش بازم اگه سوالی بود من در خدمتم." صفحه اول کتاب برایم نوشته بود: "همیشه در نوشتن این متن‌ها مشکل داشتم! صریح بگویم، ممنون که برایم خورشید بودید!" چند ماه به انتظار فرصتی نشستم برای با حواسِ جمع، خواندنش. می‌دانستم فایده ندارد قطره‌چکانی بخوانم. خیلی زود فهمیدم این انتظار هم بی‌فایده است. بالاخره امروز همه کارهایم را با هم هُل دادم عقب. انگار که دست کشیدم روی میز مطالعه‌ شلوغم و هر چه بود را یکباره از روی میز هل دادم روی زمین. بی‌وقفه خواندمش تا تمام شد. حالا به جای همه آن سوال‌ها این جمله از کتاب در ذهنم تکرار می‌شود: "آدم همیشه تصورهای اغراق‌آمیزی راجع به چیزهایی دارد که چیزی درباره‌شان نمی‌داند. بالاجبار متوجه شدم که برخلاف فکری که داشتم، همه چیز خیلی ساده بود." پ.ن. اگر سوالاتی شبیه سوالات من توی ذهن‌تان وول می‌خورد و با آدم‌های اینجوری در تعامل هستید و می‌خواهید آن آدم‌ها را بیشتر بشناسید، این کتاب را بخوانید. در غیر این صورت، شاید با خواندنش، رنج زیادی را متحمل شوید. @Negahe_To
‌ روایت آخر کانالم را خوانده بود. برایم نوشت: "سلام خانم اختری. فک کنم شما با ما دهه‌هشتادیا خیلی توی چالش هستین😅 ولی انقدر که میگین هم ادم فضایی نیستیما🤣" ‌ نمی‌شناختمش. برایش نوشتم: "نه اتفاقا خیلی توی چالش نیستم. چون برام مهم هستن میخوام بتونم قشنگ بفهممشون. برای همین دنبال فهم بهتر حالشونم." ‌نوشت: "میدونم گاهی وقتا خیلی متفاوت از نسل‌های دیگه هستیم. ما فقط خارج از چهارچوب جهان منطقی و واقعی زندگی میکنیم :))) یه استاد دارم (توی دانشگاه) میگه مرحله‌ی بعد از هنرمند شدن دیوانگیه دیوانگی یعنی شکستن چهارچوب‌ها و رد کردن مرزها. نسل من گاهی برای رسیدن به این دیوانگی مرزهای روتین رو با خط قرمز اشتباه میگیره... نتیجش میشه کارهایی که ما رو از نظر باقی نسل‌ها گودزیلا جلوه میده. فقط خواستم بگم ما نسلی هستیم که حیاط خلوت ذهنمون رو به دنیای واقعی ترجیح میدیم برای همین اکثرا یا احساسات رو به زبون نمیاریم یا وارونه به زبون میاریم. ما همه دچار یه رویاپردازی ناسازگاریم که از ما ادمای خلاق اما بدون حد و مرز میسازه کوتاه بگم نسل من یعنی: سنت‌شکنی، کله‌شقی، قیام :))) که هم میتونن خوب باشن هم بد." و من لذت بردم از این هم‌صحبتی کوتاه چند دقیقه‌ای. لذت بردم از این حجم خودشناسی و صداقت دهه هشتادی‌های دوست‌داشتنی😍 ‌ @Negahe_To
‌ ‌ 🍃 ‌گاهی دلم می‌خواد همینقدر اختیار ناچیز که توی این دنیا به آدمیزاد داده شده رو هم پس بدم و به جاش اجبار بگیرم. 🍃 چون اولا به قول شاعر، ما خیری ندیده‌ایم از این اختیارها، دوما توی همون اختیارها هم که دقیق میشی میبینی همش اجباره! @Negahe_To
‌ ‌ ‌🍃 بیایید با هم حرف بزنیم. تا فرصت هست با هم حرف بزنیم. راحت، صمیمی و البته به نیت نزدیک شدن دل‌هایمان. باور کنید خیلی چیزها در این دنیا با حرف زدن حل می‌شود. 🍃 بیایید نگذاریم سنگینی حرف‌ها، ذره‌ذره جمع شود روی قلب‌‌هایمان. ما تا آخر عمر فقط همین یک قلب را داریم. این قلب را خیلی لازم داریم. قلب‌ی که پُر شود از ناراحتی، گله، کینه و غصه، دیگر به درد پرواز نمی‌خورد! 🍃 شبت بخیر باد رفیق، غمت نیز هم..‌. @Negahe_To
‌ ‌ 📚 مامان همیشه می‌گفت بالاخره آدم یک چیزی پیدا می‌کند که دلش را به آن خوش کند. @Negahe_To
‌ ‌ ‌دیروز رفیقم استوری گذاشته بود: «میشه بهم بگی بهترین اتفاقی که این هفته برات افتاده چی بوده؟» ‌ ریپلای کرده بودم که: «چه سوالی جالبی! قشنگ منو بردی توی فکر» ‌ امروز برام نوشت: «پس چرا جواب سوالمو ندادی؟» ‌ نوشتم: «چون نتونستم بینشون بهترین رو انتخاب کنم!» ‌ فکر کرد روی دور شیطنت و مسخره‌بازی‌ام. گفت واقعا میگی؟ گفتم آره. ‌ بعد برایش نوشتم: 🔸تونستم قرآن بخونم 🔸بعد مدت‌ها نشستم فیلم دیدم 🔸کیک کدوحلوایی خوشمزه پختم 🔸سه تا ماژیک شبرنگ خوشگل خریدم 🔸چند تا بازخورد حال خوب کن از آدما گرفتم 🔸تونستم یه روز رو خالی کنم و فقط بشینم کتاب بخونم 🔸️تونستم یکی که خیلی اذیتم کرده بود رو ببخشم 🔸بعد مدت‌ها آسمون رو بدون آلودگی دیدم و نفس کشیدم 🔸خواهرزاده‌ فسقلی نازم که سه روز تب داشت تبش قطع شد 🔸امروز تونستم فسنجون، یکی از غذاهای مورد علاقه‌ام، رو بپزم 🔸یه برنامه سفر دو سه روزه برای قبل شروع ترم جدید ریختم 🔸سررسید سال جدید خودم رو پیدا کردم و خریدمش و براش پر از ذوقم 🔸بالاخره وقت و مهم‌تر از اون، حالش رو پیدا کردم ماشین رو ببرم تعویض روغنی و کاراش رو انجام بدم 🔸اون یکی خواهرزاده فسقلی نازم به سلامت از عوارض واکسن شش ماهگی عبور کرد 🔸تونستم فکرهای درهم برهمم رو درباره یه اتفاق آزاردهنده بریزم روی کاغذ و آروم بشم 🔸رفتم برای خریدن کود که یه گل جدید خوشگل دیدم و خریدم و اوردمش توی خونه پیش خودم 🔸تونستم توی لحظه‌های سختی که رفیقم بعد فوت پدرش می‌گذروند کنارش باشم و حالش رو بهتر کنم 🔸صوت جمعبندی آخرین کتاب حلقه رو آماده کردم و یه نفس راحت برای اتمام کارام توی حلقه کشیدم 🔸با رفیق‌های قدیمی‌م که هر کدوم یه شهر زندگی میکنن، یه برنامه دورهمی هماهنگ کردیم و قراره همو ببینیم 🔸برای امتحان طب، کلی صوت پیاده نشده داشتم و فهمیدم شماره صوت‌هایی که من و رفیقم پیاده کردیم با هم فرق داره و میتونیم از جزوه‌های همدیگه برای درس خوندن استفاده کنیم 🌱 لیست اتفاق‌های خوب هفته گذشته تو چیا بوده رفیق؟ پ.ن. از اتفاقات خوب در آینده بسیار نزدیک:‌ ‌ ‌‌‌🔸️ ماه رجب داره میاد😍 @Negahe_To