جشن مهرگان زرتشتیان به حرمت ماه محرم، در یزد برگزار نشد. 👌
(خبرگزاری ایرنا، ۱۱ مهر ۱۳۹۶)
#زرتشتیان
#مهرگان
#محرم
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
۱۱ مهر ۱۳۹۹
🕊 همای رحمت🕊
(قسمت سی و نهم)
#داستان
📎لینک قسمت سی و هشتم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9451
صندلیها را که در حیاط گذاشتیم، مادرم و سمیرا گفتند:
خودمون با کمک بقیه خانمها صندلیها رو میچینیم شما برید به بقیه کارهاتون برسید. 👌
حاج آقا تشکری کرد و سریع به سمت درب حیاط رفت. من هم به دنبال حاجی راه افتادم.
حاج آقا: حمید جان یک لطفی کن همراه علی آقا برو به این آدرس چند تا گونی برنج هست بگیر و بیار خونه ننه سلطان
-چشم حاج آقا دیگه امری نیست؟
حاج آقا: دستت درد نکنه این رو انجام بده ان شاءالله بقیه کارا واسه عصر. الان ساعت ده و نیم هست تا بری و برگردی ساعت یک هست اذان ظهره. برو به سلامت 🙂
به همراه علی آقا به آدرسی که حاجی داده بود رفتیم. یک انبار یا چیزی شبیه به سوله بزرگ، از نگهبان جلوی در سوال کردیم حاج کریم کجا هستند؟ به یک اتاق تقریبا آخرهای سوله اشاره کرد و گفت: اونجا ولی شما کی باشید؟ 🤔
🌸 @Negahynov
علی: ما از طرف حاج آقا مسعود امیری اومدیم.
نگهبان دولا و راستی شد و گفت: بفرمایید حاج کریم خیلی وقته منتظره.
به سمت آخر سوله که میرفتیم با تعجب به خودم گفتم: حاج آقا انقدر حرفش برو داره؟ بهش نمیاد! 🧐
به اتاق رسیدیم و در زدیم، حاج کریم داشت با تلفن صحبت میکرد با دست از پشت پنجره شیشهای اتاق اشاره کرد که داخل برویم.
حاج کریم: ببین داداشم برنج ها آماده است عصر پسره رو بفرست بیاد بار بزنه بره. 📞
تلفنش را سریع تمام کرد و رو به ما گفت: بفرمایید؟ امری داشتید؟
علی: ما از طرف حاج آقا مسعود امیری اومدیم.
حاج کریم از جایش بلند شد و با علی آقا و من دست داد و احوالپرسی گرمی کرد. 🤓
حاج کریم: پسر دو تا چایی بیار ☕️
علی: تشکر اگر لطف کنید گونی برنجها رو بدید ما ببریم ممنون میشیم. حاجی منتظره
حاج کریم: نگران نباشید الان میسپارم بچهها برنج ها رو بار ماشین کنن.
#کرونا
#محرم
#هیئت
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
۱۱ مهر ۱۳۹۹
تصاویری که باستانگرایان نمیبینند❗️😑
#هیئت #محرم #نظم
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
۱۳ مهر ۱۳۹۹
۱۳ مهر ۱۳۹۹
🕊 همای رحمت🕊
(قسمت چهلم)
#داستان
📎لینک قسمت سی و نهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9462
همان موقع آبدارچی با یک سینی چای وارد اتاق شد. ☕️
حاج کریم: تا شما چایی بخورید، بچهها برنجها رو بار ماشین زدن. 👌
به آبدارچی اشاره کرد و گفت: پسر! به غلام و سعید بگو برنجهایی که اون گوشه انبار گذاشتم، ببرن بار اون ماشین آبی رنگه که جلوی در هست، بکنن. بجنب!
تعارف زد تا چایی برداریم بعد از این که چایی خوردیم و برنجها را بار زدند، ما آماده رفتن شدیم، که حاج کریم گفت: سلام ما رو مخصوص به حاجی برسون بگو کریم گفت حسابی التماس دعا. 🤲
🌸 @Negahynov
با حاج کریم دست دادیم و خداحافظی کردیم و به سمت ماشین رفتیم. در همین حین آن پسر ورزشکار که صبح دیده بودم را گوشه انبار دیدم. بیتفاوت رد شدم و سوار ماشین شدیم و به سمت خانه ننه سلطان حرکت کردیم. 🚶🏻♂
برنجها را داخل خانه بردیم و برای نماز ظهر به طرف مسجد رفتیم. کنار حوض مسجد نشستم و دستهایم را در آب زلال آنجا شستشو دادم وضو گرفتم و به طرف قسمت داخلی مسجد حرکت کردم. 💦
حاجی هنوز نیامده بود و مثل اینکه خودش هم برای انجام کاری رفته باشد. در حال راز و نیاز و خواندن زیارت عاشورا بودم که حاجی از راه رسید.
🌸 @Negahynov
حاج آقا: به به سلام حمید جان قبول باشه، خداقوت. به موقع اومدم تازه داره اذون میگه. ☀️
سلام کردم و خداقوتی گفتم و مشغول نماز شدیم. بعد از نماز به خانه رفتم ناهار خوردم و یک استراحت کوتاه کردم و دوباره به مسجد رفتم.
-سلام حاج آقا خداقوت
حاجی در حال وصل کردن پرچم سیاههای مسجد بود و بلندگوها را چک میکرد. در حالی که حاجی داشت با سیم ها و بلندگوها ور میرفت به طرف او رفتم و گفتم: حاجی یه پیشنهاد داشتم. 🙄
حاج آقا: امر بفرمایید ما گوش به فرمانیم.
-حاجی بیاید امسال یه تکههای کوچیک پارچه مشکی به شکل پرچم درست کنیم و درب تمام خونههای محله نصب کنیم. البته اگر صاحبخونه راضی باشه 🏴
#کرونا
#محرم
#هیئت
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
۱۳ مهر ۱۳۹۹
۱۳ مهر ۱۳۹۹
۱۴ مهر ۱۳۹۹
۱۴ مهر ۱۳۹۹
✍️ حتی غیر مسلمانان هم...
#از_زبان_دیگران
#ایران
#اسلام
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
۱۴ مهر ۱۳۹۹
۱۴ مهر ۱۳۹۹
🕊 همای رحمت 🕊
(قسمت چهل و یکم)
#داستان
📎لینک قسمت چهلم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9478
حاج آقا یک لحظه مکث کرد و گفت:
احسنت حمید جان، گل گفتی.👌 چه پیشنهاد عالیی دادی😃
حدودای عصر بود که حاجی را دیدم که یک پلاستیک دستش است و به سمت خانه ننه سلطان میرود.
- حاج آقا فضولی نباشه! این پلاستیک چیه⁉️
حاج آقا: این پلاستیک پیشنهاد شماست.😉
-پیشنهاد من⁉️
حاج آقا: آره دیگه خودت گفتی درب همه خونههای محله پرچم مشکی بزنیم👌 رفتم پارچه خریدم بدم خانمها پرچم بدوزند.🏴
به خانه ننه سلطان رفتیم حاجی بعد از سفارش پرچم به سمت مسجد رفت و سیمهای بلندگو را تا خانه ننه هدایت کرد. دو روز به اول محرم مانده بود و همه چیز برای مراسم آماده شده بود.👌
🌸 @Negahynov
پرچمهای مشکی را که به خانههای توی محله میدادیم همه استقبال میکردند و تقریبا تمام خانهها یک پرچم سیاه جلوی درب خود داشت.🏴 چقدر محرم امسال متفاوت شده بود
شب، بعد از نماز مغرب حاجی تمام همکاران این همیاری را جمع کرد و یک جلسه برای شروع دهه محرم برگزار کرد.📝
حاج آقا: رفقا ما یکسری تمهیدات برای رعایت بهداشت و پروتکلها باید انجام بدهیم. بخاطر همین من اعضا رو تقسیم کردم که هر کسی در جلسه، چه کاری انجام دهد.😊
حاج آقا یکی را برای درب ورودی مسجد و دادن ماسک و زدن الکل بدست گذاشت و یک نفر را مسئول دود کردن اسپند و یکی برای راهنمایی مهمانها برای نشستن روی صندلیها و اینکه کسی صندلیها را جابجا نکند و خلاصه هر کسی مسئولیتی داشت.😌
🌸 @Negahynov
بعد از تقسیم بندی مسئولیتها به خانه رفتیم و برای فردا شب که شب جمعه بود و دعای کمیل و جلسه اول هیئت، خودمان را آماده کنیم.🙂
در اتاقم دراز کشیده بودم و به سقف خیره شدم. به این فکر میکردم که بعضیا میگفتند: مردم برای پلوی امام حسین (ع) میان برای نذری، کسی واسه امام حسین (ع) به این جلسات نمیاد. آیا امسال که خبری از نذری نیست حتی یک استکان چایی، بازم مردم برای روضه میان⁉️
#محرم
#امام_حسین (ع)
#نذری
#کرونا
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
۱۴ مهر ۱۳۹۹
به رنگ خدا🌹
#شهدا
#بیت_المال
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
۱۴ مهر ۱۳۹۹