چرا یوزها منقرض میشن؟ و خرها نه؟
چرا یوزها منقرض میشن؟ عکس سمت چپ، محمدرضا پهلوی درحال تفریح و شکار ببر و یوز
چرا خرها منقرض نمیشن، عکس سمت راست😂
@PahlaviFamily
🔥 حریت ولیعهد
من، رضا و پری (دوست دختر علیرضا، برادر رضا) نشسته بودیم و به موسیقی ملایمی گوش می دادیم. در این اثنا متوجه شدم پری بدجور به رضا نگاه می کند و رضا هم از این دلبری استقبال می کند. در فرصتی به رضا گفتم: این کار خوبی نیست. رضا گفت: بسیار خوب! می روم و نظر علیرضا را در این مورد می پرسم. بعد هم گفت که با علیرضا صحبت کرده و او گفته که این مساله او نیست و خودشان باید راه خودشان را انتخاب کنند. فردای آن روز علیرضا را دیدم. مرتب قدم می زد و تکرار می کرد «Eishefte Grande»! که ظاهرا منظورش این بود که از پشت به او خنجر زده شده. به هر حال رابطه رضا و پری ادامه یافت و این امر چنان علیرضا را ناراحت کرد گویا اقدام به خودکشی هم کرد که به خیر گذشت.
⭐ منبع:
کتاب دربار به روایت دربار
صفحه 47-48
از زبان احمد علی مسعود انصاری، دوست صمیمی رضا پهلوی
@PahlaviFamily
🔥 درد دندان ملوکانه
شنبه 16 فروردین 1348:
در واشنگتن دندان های شاهنشاه درد گرفت. تصمیم گرفتند دو روز به زوریخ برای معالجه تشریف ببرند. با آن که آن دو روز گرفتار معالجه دندان بودند ولی روی هم رفته خوش گذشت ...
⭐ منبع:
یادداشت های علم، جلد 1
صفحه 165
@PahlaviFamily
🔥 صبحانه ساده ملکه
حتی پنیر و گوشت دربار از کشورهای اروپایی و آمریکایی وارد و تهیه میگردید. علی شهبازی- محافظ شاه- درباره آوردن غذا برای فرح از خارج مینویسد: «فرح از همان روز اول که وارد دستگاه دربار شد حتی صبحانهاش از فرانسه وارد میشد. از غذاها و نوشابههای ایرانی تنفر داشت.»
⭐ منبع:
خاطرات علی شهبازی مامور مخصوص شاه
@PahlaviFamily
🔥 روح الله کیان، نماینده مجلس:
شهردار کرج ۴ نفر از کارپردازها را برای انجام خریدهای سفر رئیس جمهور در اختیار استانداری و نمایندگان دولت قرار داد و به عنوان مثال فقط مبلغی حدود ۴۵۰ هزار تومان صرف خرید خمیردندان و مسواک برای این سفر یکروزه برای حسن روحانی شد!
@PahlaviFamily
🔥 اقتدار ارتش
در ارتش رضاخان حرکات نمایشی و لاف و بلوف جایگزین تمرین و آمادگی زرمی واقعی بود و همین روحیه امرای رضاخانی ارتش ایران را در شهریور 20 به آن وضع اسفبار انداخت. شخصی به نام عبدالله هدایت رئیس رکن 3 ارتش بود. روی بلندترین تپه ارتفاعات شهریار، برای رضاخان جایگاهی درست کرده بودند و او با دوربین ما را تماشا می کرد. هدایت از طریق سرلشکر ضرغامی به اطلاع رضاخان رساند که امسال ما یک مانور کوتاه مدت از یک واحد موتوریزه درست کرده ایم که اگر اجازه دهید اجرا شود!
این واحد به اصطلاح جدید عبارت بود از 100-150 کامیون که یک تیپ سوار آن بودند، نه زرهی داشت نه تانکی و نه توپخانه بخصوصی. سربازها از کامیون ها پایین پریدند و بسرعت خود را به ارتفاعات رساندند و به اصطلاح تسخیر کردند. رضاخان که سواد نظامی درستی نداشت خیلی تحسین کرد و مانور ار فوق العاده و عالی خواند. هدایت بلافاصله لاف بزرگی زد که واقعا وقاحت می خواهد. او به رضاخان گفت «ما با سه تا از این واحدها می توانیم جلوی روس ها را بگیریم!» رضاخان هم باور کرد و گفت«آفرین! درست کنید»
⭐ منبع:
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد 1 (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) چاپ 1386
صفحه 78-70
@PahlaviFamily
🔥 بازدید شاهنشاه از مناطق زلزله زده
یکی از موضوعاتی که در تشدید اوضاع بحران در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب تاثیر داشت، زلزله طبس بود که در آن به دلیل عملکرد نامناسب دولت، انتقادات زیادی را متوجه حاکمیت کرد. در مقابل مخالفان با همراهی خود با مردم زلزلهزده توانستند اعتماد مردم را جلب کنند.
«آنتونی پارسونز» در کتاب «غرور و سقوط» مینویسد:
شاه با کمی تاخیر از منطقه بازدید کرد ولی بجای اینکه از مرکز زلزله دیدن کند، به توقف در فرودگاه طبس و سرکشی به عملیات نجات اکتفا کرد. شاه در یونیفورم فرمانده نیروهای مسلح ایران با جلال و جبروت و شق و رق راه میرفت و چند تن از ماموران امنیتی و امیران ارتش با سینههای پر از مدال در اطراف او حرکت میکردند.
تلویزیون دولتی ایران هم با نمایش فیلم بازدید کوتاه شاه از منطقه زلزله زده که بیشتر جنبه تشریفاتی داشت تلاش روحانیون و دانشجویان را در مناطق زلزله زده به تفصیل پخش کرد و تناقضها را آشکارتر ساخت.
@PahlaviFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی نایاب از تجلی شعار #زن_زندگی_آزادی در حرف و عمل شاهنشاه!
@PahlaviFamily
🔥 موج آزادی در حرکات و سکنات اعلی حضرت!
«اسدالله علم» در خاطراتش مینویسد: "فرمودند «به دکتر کنی دبیر کل بگو تشکیلات خود را گسترش دهد و جوانهای تازه بیاورد». عرض کردم «چشم، ولی تا اجازه حرف زدن و انتقاد کردن نداشته باشند، فایده ندارد». فرمودند «منظور من هم همین است…» عرض کردم «… ولی مگر همین زمستان گذشته نبود که برای دو کلمه حرف که این بدبختها در مجلس در مورد بودجه زدند، تلگراف صریح فرمودید که به آنها ابلاغ کنند همان معامله با شما خواهد شد که با کمونیستهای غیرقانونی میشود». فرمودند «آخر مزخرف گفته بودند» …"
⭐ منبع:
خاطرات علم، جلد دوم، صفحات ۲۵۰ و ۲۵۱ (۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۱)
@PahlaviFamily
🔥 اعتقاد خاص و قلبی رضاخان به مراسم عاشورا
رضا شاه قبل از رسیدن به قدرت سخت به مذهبی بودن تظاهر میکرد و در مجالس عزاداری ایام محرم شرکت مینمود. اما پس از رسیدن به قدرت در سال 1315 و 1316 و 1317 در شب عاشورا کارناوال مفصلی به راه میانداختند و عدهای عمله و فاحشه را جمع میکردند و در کامیونها در سطح شهر به رقص و پایکوبی میپرداختند!!
⭐منبع:
کتاب علل و عوامل فروپاشی رژیم پهلوی، ص165
@PahlaviFamily
🔥 بهلول و مرد شیاد
بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی مینمود. شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه را که به همین رنگ است به تو میدهم!
بهلول چون سکههای او را دید دانست که سکههای او از مس است و ارزشی ندارد؛ به آن مرد گفت: به یک شرط قبول مینمایم. باید سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی!
شیاد قبول کرد و مانند خر عرعر نمود.
بهلول به او گفت: تو با این خریت فهمیدی سکهای که در دست من است از طلاست چگونه من نفهمم که سکههای تو از مس است؟
@PahlaviFamily
🔥 لطافت رضاخانی
«جان گونتر» نویسنده آمریکایی در کتاب «در درون آسیا» گفته: «وقتی رضاخان در سفر است (که البته بیوقفه در سفر است)، در هر روستا و قریهای که شب را منزل میکند سگها را میکشند، زیرا ایشان خواب سبکی دارند، و هر صدایی خوابشان را پریشان میکند.»
⭐منبع:
گونتر، در درون آسیا، صفحه 516-499
@PahlaviFamily
🔥 سبقت از ولیعهد
منوچهر فرمانفرماییان: نگهبان نان و چای آورد و به من اطلاع داد که زندانیان دیگر به دیدنم خواهند آمد و توصیه کرد با آنها دوست بشوم؛چون ممکن است مدتی این جا ماندگار باشم.
به نظر می رسید با او راحت تر میشد کنار آمد تا نگهبان دیشبی. از او پرسیدم می داند چرا مرا بازداشت کرده اند .حقیقت امر را به من گفت:«بله، آقا شما جرم سنگینی مرتکب شده اید و مجازات خواهید شد. وسط روز اتومبیل شما از اتومبیل ولیعهد سبقت گرفته است. شماره اتومبیلتان را برداشته اند...»
مات و مبهوت به او نگاه کردم. وسط روز من در خانه منتظر بودم که عزیز با ماشین برگردد تا من بتوانم به رضوانیه بروم.
ناگهان خندم گرفت.اشتباه شده بود! خدا را شکر کردم که مرا به جای برادرم برای چنین جرم احمقانهای بازداشت کردند.با این حال، بی معنا بودن جرم تکان دهنده بود. هر قدر هم آدم به خشونت و سختگیری های دیکتاتوری عادت کرده باشد بازهم استبداد رأی آن ،آدم را به وحشت می اندازد
⭐ منبع:
کتاب«ما شما را آدم کردیم»
@PahlaviFamily
🔥 پزشک احمدی
احمد احمدی، معروف به پزشک احمدی در سال 1266 در تبريز به دنيا آمد. در حدود سال 1307 در بيمارستان احمدي تهران كه بعدها به بيمارستان سپه موسوم گرديد، از بيماران پرستاري ميكرد. او با مشاهده اعمال پزشكان سعي ميكرد امور پزشكي را فرا گيرد. سر و كار داشتن با بيماران متعدد در شبانهروز اهميت واقعي بيماري و درد را در نظرش كم اهميت جلوه داده و ناله و ضجه دردمندان برايش عادي شده بود و كسي كه طاقت مشاهده يك آمپول زدن را نداشت، اكنون هنگام اقدام سختترين عملها قبل از پرستاران ديگر حاضر ميشد و با كمال خونسردي مانع دست و پا زدن بيماران ميشد.
وي زماني اقدام به داير كردن داروخانه كوچكي در مشهد نمود. البته معلوم نيست وي علوم داروسازي را از كجا تحصيل كرده است و همين كه ميگفتند از تهران آمده و در يكي از بيمارستانهاي مهم مركز كار ميكرده است براي معرفي او كافي بود تا مردم به او مراجعه نمايند
داروفروشي يا پزشكي در مشهد هم او را قانع نميكرد لذا در پي شغل مهمتر و سودمندتري بود و در سال 1310 وارد يكي از مهمترين ادارات مركز شد. البته معلوم نيست به چه علت و معرفي چه كسي. به ظاهر ميگفتند طبيب مخصوص شهرباني است و تنها رئيس كل آن اداره و شايد چند نفر مأمورين عاليرتبه، از كارهاي او خبر داشتند و اشخاص ديگري سر از كار او در نميآوردند. مشهور است كه وي در دل شب سر كار حاضر ميشد و با آمپولهاي مخصوص خود (آمپول آب داغ، آمپول هوا و...) بيماران راميكشت. در شهريور 1320 كه اوضاع دگرگون شد وي به كشور عراق گريخت ولي به وسيله مأمورين عراقي دستگير و به مقامات ايران تحويل گرديد. پس از چندي در حالي كه عاملين اصلي به نوعي تبرئه شدند، وي اعدام گرديد!!
⭐ منبع:
روزنامه اطلاعات، دوم مرداد 1321
@PahlaviFamily
🔥 شبکه گسترده برق
در سال 1355 هیچکدام از روستاهای ایران برق نداشتند و تهران به عنوان پایتخت ایران به صورت چرخشی 8 ساعت در خاموشی مطلق فرو میرفت.
⭐ منبع: یادداشت های علم
جلد ۶
@PahlaviFamily
🔥 سرکوب شدید ایلات و عشایر توسط رضاشاه
اُمرای ارتش نوین مهمترین نقش را در سرکوب عشایر داشتند. احمد امیراحمدی، فرمانده لشگر غرب 28 نفر از سران عشایر کویرکوه را دستگیر و به تهران اعزام کرد. او در نامهای به رضاشاه نوشت: رؤسای ایلات باید در زندان باشند تا بتوان ایلات مورد نظر را تختقاپو کرد. (منظور از تختهقاپو اسکان عشایر کوچرو میباشد) پس از اینکه ایلات در نواحی خراسان سکنی گزیدند، رؤسای عشایر را باید به همان جا فرستاد و چون مدتی در حبس میماندند و تنبیه میشوند وجودشان مورد استفاده برای دولت و برای ایلات تختقاپو شده، میباشد.
🌟 خاطرات نخستین سپهبد ایران، غلامحسین زرگرینژاد، ص 336
@Iranic_Media🇮🇷
📷خوشامد با طعم تبلیغاتی!
🔹عکسی که میبینید متعلق به ورودی شهر مشهد در اواخر دهه ۱۳۳۰ میباشد
🔹گرمای راه بیابانی و دشواری سفر با قاطر و اسب و الاغ،نوشابهی خنک هم میطلبد!
@PahlaviFamily
🔴مژدگانی خونین
🔹آقای آلبرتو بلیچی، خبرنگار ایتالیایی در کتاب خود قسمتی از مکالمه تلفنی شاه و خواهرش اشرف بعد از زلزله طبس را چنین آورده است:
- اشرف: اعلیحضرت!
- شاه: بله.
- اشرف: داداش من برای شما یک خبر خوب دارم یک مژده!
- شاه: چیه این خبر؟ چی شده؟
- اشرف: (با هیجان) زلزله اومده، طبس با خاک یکسان شده.
- شاه: (با تعجب) اینکه مژده نداره!
- اشرف: چرا مژده نداره داداش؟ کشتار آنقدر زیاده که هم مذهبیها و هم کمونیستها چه بخواهند چه نخواهند باید به آنها برسند.
- شاه: (کمی خوشحال) مگر چقدر کشته شدند؟
- اشرف: خیلی؛ خیلی زیاد، داداش تو خوشحال نیستی؟
- شاه: نه، گمان نمیکنم با خبر این زلزله شورش متوقف بشه؛ ولی تو راست میگی! زلزله همه رو مشغول میکنه؛ ما میتونیم فوری دست به کار بشیم.
- اشرف: (با خوشحالی) دیدی گفتم داداش، دیدی گفتم خدا با ماست! خدا ما رو دوست داره.
- شاه: خبر کی به تو رسیده؟
- اشرف: همین الان، مژده هم دادم، شما هم باید به من مژده بدید.
📚زندگی و عیاشیهای اشرف، آلبرتو بلیچی، ص37
@PahlaviFamily
📷غذا برای همه نداریم!
🔹روزنامهی اطلاعات در روز پنجشنبه ۲۱تیرماه سال ۱۳۴۱، روایت میکند: ۸۰ درصد مردم ایران گرسنه و یا نیمه گرسنه اند/ غذا برای همه نداریم!
🔹در حدود ۴۰ درصد مردم ایران گرسنه هستند،صدی ۴۰ دیگر هم نیمه گرسنه، غذا برای همه نداریم پس اگر بخواهیم همه را به طور طبیعی و به اندازه کافی سیر کنیم هرچه هم محصول زیادشود در داخله مصرف می شود.
@PahlaviFamily
🔴اروندرود چطور شوهر رفت؟
🔹نوری سعید، وزیر خارجه عراق نزد رضاشاه آمد. بعد از تعظیم با گریه خطاب به رضاشاه گفت: شایسته است ایران به این بزرگی و عظمت و جمعیت و داشتن خلیج فارس و بحر عمان بر کشور ضعیف و نحیف عراق ترحم فرماید و یک راهی برای نفس کشیدن به دریای آزاد به ما بدهد؟!
🔹بعد برای [خر کردن بیشتر] رضاشاه شروع به گریه کرد و گفت: اگر من دست خالی به بغداد برگردم نفوذم لکهدار میشود و شما یک نوکر وفادار را از دست خواهید داد. رضاشاه که در مقابل این حرفها تحت تاثیر قرار گرفته بود [خر شده بود] گفت: جلوی آبادان مال ایران باشد، مابقی مال شما! به همین راحتی!
📚زندگانی باقر کاظمی، ج3، ص466و467
@PahlaviFamily