هدایت شده از سلامتکده نون و نمک 🥖🧂
قابل توجه عزیزانی که امروزتشریف نداشتن ان شاءالله فردا بعدازکلاس زیارت جامعه کلاس تدبربرگزارمیشود
دوستانی که تمایل دارن برای حفظ قرآن کریم جزء یک فردا ان شاءالله ساعت 10 توسط استادعزیزسرکارخانم کاشفی درخدمتشون هستیم
ثبت نام دوره ی جدید مفاهیم قرآن کریم برای ثبت نام به خانم خرمی مراجعه شود
اردوی زیارتی قم وجمکران ان شاءالله پنج شنبه 30آبان ساعت حرکت 7صبح برگشت 3بعدازظهرجهت ثبت نام به خانم سیدی مراجعه شودهزینه 35000تومان
هدایت شده از فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
4_5864195801604949908.mp3
3.04M
#پرسمان_تربیتی
یک دختر 11 ساله دارم که امسال به کلاس پنجم میرود. نسبت به مسئلهی نماز خیلی بیاهمّیّت است یعنی از همان اوّل که به تکلیف رسید و جشن تکلیف گرفتیم به مسئلهی نماز اهمّیّت نمیداد. در این دو سال کمی با خوبی با او برخورد کردم، کمی هم با تندی، یعنی تا اجبار بالای سرش نباشد به سمت نماز نمیرود و اگر به خودش باشد شاید یک هفته سراغ نماز را نگیرد! بعد وقتی با او صحبت میکنم و [علّت را میپرسم] میگوید: «چون شما به من گیر میدهید و میگویید نماز بخوان.» حقیقتش میخواستم ببینم وظیفهی من و پدرش چیست؟ به او گیر دهم یا بی خیال باشم؟ نمیدانم چه کار کنم! به دلیل بیاهمّیّتی به نمازش اعصابم را به هم ریخته. من و پدرش نمازخوان هستیم و به نماز اوّل وقت اهمّیّت میدهیم. در ضمن خواهر کوچکترش هم در همین هفته نه سال شرعیاش تمام میشود و به تکلیف میرسد. میخواهیم برایش یک جشن کوچک بگیریم. میخواستم ببینم با توجّه به اینکه خواهرش اینطوری بوده با او چگونه رفتار کنم؟
هدایت شده از فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
4_5864195801604949908.mp3
3.04M
#پرسمان_تربیتی
یک دختر 11 ساله دارم که امسال به کلاس پنجم میرود. نسبت به مسئلهی نماز خیلی بیاهمّیّت است یعنی از همان اوّل که به تکلیف رسید و جشن تکلیف گرفتیم به مسئلهی نماز اهمّیّت نمیداد. در این دو سال کمی با خوبی با او برخورد کردم، کمی هم با تندی، یعنی تا اجبار بالای سرش نباشد به سمت نماز نمیرود و اگر به خودش باشد شاید یک هفته سراغ نماز را نگیرد! بعد وقتی با او صحبت میکنم و [علّت را میپرسم] میگوید: «چون شما به من گیر میدهید و میگویید نماز بخوان.» حقیقتش میخواستم ببینم وظیفهی من و پدرش چیست؟ به او گیر دهم یا بی خیال باشم؟ نمیدانم چه کار کنم! به دلیل بیاهمّیّتی به نمازش اعصابم را به هم ریخته. من و پدرش نمازخوان هستیم و به نماز اوّل وقت اهمّیّت میدهیم. در ضمن خواهر کوچکترش هم در همین هفته نه سال شرعیاش تمام میشود و به تکلیف میرسد. میخواهیم برایش یک جشن کوچک بگیریم. میخواستم ببینم با توجّه به اینکه خواهرش اینطوری بوده با او چگونه رفتار کنم؟
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتسیام
نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست،
یکی مربوط به پیامبران و صدیقین،
یکی برای شهدا و صلحا،
دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد
و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد.
وادی السلام آیینه ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است...
آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت:
مسیر ما این است،عجله کن برویم.
چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم.
🌷صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی؟
نیک با شادی گفت:
این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته💥 و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم.
ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی؟
مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم؟؟
نیک لبخندزنان گفت:
چرا ترسیدی؟ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم.
با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست؟
نیک گفت:
هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است.
از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم:
من چه کنم؟
صبر کنم تا برگردی؟ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت:
تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید.
نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد.
سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم.
ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند.
❄️به احترام آنها ایستادم.
همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد.
🌻من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند .
🌳من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم...
🔶وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم...
نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد.
رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد.
💟 از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم.
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
هدایت شده از فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
آیةالله حاج شیخ محمّدتقی بهجت رضوان الله علیه
ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمیشویم؛ در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت میگذرانیم!
زیرا اگر در بیداری به توجّه و بندگی مشغول بودیم توفیق بیداری شب را نیز برای تهجّد و خواندن نافلۀ شب و #تلاوت_قرآن پیدا میکردیم.
📚 «در محضر آیةالله بهجت» ج 3 ص 14