eitaa logo
نکات ارزشمند(مسجد فاطمه زهراسلام‌الله‌علیها)
151 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
64 فایل
اطلاع رسانی برنامه‌ها وکلاسها
مشاهده در ایتا
دانلود
اردوی زیارتی قم وجمکران ان شاءالله پنج شنبه 30آبان ساعت حرکت 7صبح برگشت 3بعدازظهرجهت ثبت نام به خانم سیدی مراجعه شودهزینه 35000تومان
4_5864195801604949908.mp3
3.04M
یک دختر 11 ساله دارم که امسال به کلاس پنجم می‌رود. نسبت به مسئله‌ی نماز خیلی بی‌اهمّیّت است یعنی از همان اوّل که به تکلیف رسید و جشن تکلیف گرفتیم به مسئله‌ی نماز اهمّیّت نمی‌داد. در این دو سال کمی با خوبی با او برخورد کردم، کمی هم با تندی، یعنی تا اجبار بالای سرش نباشد به سمت نماز نمی‌رود و اگر به خودش باشد شاید یک هفته سراغ نماز را نگیرد! بعد وقتی با او صحبت می‌کنم و [علّت را می‌پرسم] می‌گوید: «چون شما به من گیر می‌دهید و می‌گویید نماز بخوان.» حقیقتش می‌خواستم ببینم وظیفه‌ی من و پدرش چیست؟ به او گیر دهم یا بی خیال باشم؟ نمی‌دانم چه کار کنم! به دلیل بی‌اهمّیّتی به نمازش اعصابم را به هم ریخته. من و پدرش نمازخوان هستیم و به نماز اوّل وقت اهمّیّت می‌دهیم. در ضمن خواهر کوچکترش هم در همین هفته نه سال شرعی‌اش تمام می‌شود و به تکلیف می‌رسد. می‌خواهیم برایش یک جشن کوچک بگیریم. می‌خواستم ببینم با توجّه به اینکه خواهرش اینطوری بوده با او چگونه رفتار کنم؟
4_5864195801604949908.mp3
3.04M
یک دختر 11 ساله دارم که امسال به کلاس پنجم می‌رود. نسبت به مسئله‌ی نماز خیلی بی‌اهمّیّت است یعنی از همان اوّل که به تکلیف رسید و جشن تکلیف گرفتیم به مسئله‌ی نماز اهمّیّت نمی‌داد. در این دو سال کمی با خوبی با او برخورد کردم، کمی هم با تندی، یعنی تا اجبار بالای سرش نباشد به سمت نماز نمی‌رود و اگر به خودش باشد شاید یک هفته سراغ نماز را نگیرد! بعد وقتی با او صحبت می‌کنم و [علّت را می‌پرسم] می‌گوید: «چون شما به من گیر می‌دهید و می‌گویید نماز بخوان.» حقیقتش می‌خواستم ببینم وظیفه‌ی من و پدرش چیست؟ به او گیر دهم یا بی خیال باشم؟ نمی‌دانم چه کار کنم! به دلیل بی‌اهمّیّتی به نمازش اعصابم را به هم ریخته. من و پدرش نمازخوان هستیم و به نماز اوّل وقت اهمّیّت می‌دهیم. در ضمن خواهر کوچکترش هم در همین هفته نه سال شرعی‌اش تمام می‌شود و به تکلیف می‌رسد. می‌خواهیم برایش یک جشن کوچک بگیریم. می‌خواستم ببینم با توجّه به اینکه خواهرش اینطوری بوده با او چگونه رفتار کنم؟
! نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست، یکی مربوط به پیامبران و صدیقین، یکی برای شهدا و صلحا، دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد. وادی السلام آیینه ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است... آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت: مسیر ما این است،عجله کن برویم. چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم. 🌷صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی؟ نیک با شادی گفت: این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته💥 و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم. ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی؟ مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم؟؟ نیک لبخندزنان گفت: چرا ترسیدی؟ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم. با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست؟ نیک گفت: هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است. از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم: من چه کنم؟ صبر کنم تا برگردی؟ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت: تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید. نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد. سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم. ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند. ❄️به احترام آنها ایستادم. همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد. 🌻من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند . 🌳من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم... 🔶وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم... نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد. رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد. 💟 از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
آیةالله حاج شیخ محمّدتقی بهجت رضوان الله علیه ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمیشویم؛ در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت میگذرانیم! زیرا اگر در بیداری به توجّه و بندگی مشغول بودیم توفیق بیداری شب را نیز برای تهجّد و خواندن نافلۀ شب و پیدا میکردیم. 📚 «در محضر آیةالله بهجت» ج 3 ص 14
نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند. از نیک جدا شدم و گروهی از مومنین را دیدم با صورتهای خندان کناری ایستاده بودند.وقتی به انها رسیدم همگی سلام کردند و خوش آمد گفتند. من هم تک تکشان را در آغوش کشیدم و تشکر کردم. ❄️بعد از آن ،یکی از مومنین حال برادرش را پرسید، گفتم : هنوز در مزرعه ی دنیا مشغول کشت اعمالش است. ⚡️دیگری از فلان شخص سوال کرد،گفتم : او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ،دنیارا ترک گفته بود. شخص سوال کننده سرش را بزیر انداخت و گفت:خدا به فریادش برسد. گفتم چرا چی شده؟ گفت: آخر او هنوز به اینجا نیامده است. ☄فهمیدم که آن شخص یا در راه گرفتار شده یا در وادی العذاب است... 🍃پس از ان مومنی جلو آمد و از احوال یکی از ستمکاران🔥 پرسید،گفتم او هنوز زنده است و مشغول ظلم و ستم به مردم... مومن گفت : نگران نباش. خداوند از روی خیر و مصلحت به کافران و ظالمان طول عمر نمیدهد بلکه با این کار زمینه ی گناه بیشتر را برایشان فراهم میکند تا بعد از مرگ عذاب دردناکش را به انها بچشاند... 🌸در این هنگام مراسم استقبال تمام شد و آنها آماده ی رفتن شدند. من که به آنها انس گرفته بودم دوست نداشتم از ایشان جدا شوم ولی نیک گفت: نگران نباش،باز آنها را و حتی سایر مومنان را ملاقات خواهی کرد. 🍀 چون اینجا مومنین با هم دیدار میکنند اما مدت و زمان این دیدار بستگی به مقام و درجه ی هریک از آنها دارد. 🌸سپس دستم را گرفت و گفت: بیا برویم که خانه ات را برایت آماده کرده ام... ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
🔴برای دسترسی به نحوه نمازشب وهمچنین مناجات باخدا (مناجات های خمسه عشر) کلیک کن http://eitaa.com/joinchat/2469527564C2dbfd3a04f
هدایت شده از مناجات باخدا
هدایت شده از مناجات باخدا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ. ( اللَّهُمَ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّكَ وَ ابْنَ وَلِيِّكَ وَ اجْعَلْ فَرَجَنَا مَعَ فَرَجِهِمْ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ )  
هدایت شده از «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام»
Ahd - Meysam motiei.mp3
14.56M
کوثر برزخی ✨ندبه های انتظار✨ پس از مدتی به نهر زیبا و خیره کننده ای رسیدیم که هرگز در تصور و خیال انسان مادی نمیگنجید. از یک طرف نهر آب سفید و در طرف دیگر شیری جریان داشت که از برف سفیدتر بود و در میان این دو شرابی روان بود که از سرخی مانند یاقوت♦️ و در لطافت بی نظیر بود.. نگاهی به بالا و پایین نهر انداختم،نه آغازی داشت و نه پایانی... با درختان و گلبوته های فراوانی که در اطراف نهر به چشم میخوردند،منظره ای شگفت انگیز به وجود آمده بود.. نیک گفت: این نهر با برکت*کوثر* است که از چشمه های آن در قرآن یاد شده است و در تمام وادی السلام جریان دارد، اما در هر منطقه ای از زیبایی و طعم مخصوصی برخوردار است. هرچه مقام مومن بالاتر باشد محل اسکانش بهتر و حوض کوثر آنجا زیباتر است. سپس نگاهی به بالای نهر انداخت و گفت: وقتی این نهر از دشت شهدا میگذرد چنان زیبا و با طراوت است که هرکسی قدرت دیدن و چشیدن 💫آن را ندارد. با تعجب گفتم: پس اگر این طور است وقتی از دشت امامان میگذرد چگونه است؟ نیک نگاهی به من انداخت و گفت: چه میگویی؟ آنها احتیاجی به این نهر ندارند.اگر طعم و طراوت و لذتی در این نهر است از وجود بابرکت امامان و پیامبران الهی💖 است. سرچشمه های این نهر همان جا هستند. سپس نگاهی به من انداخت و گفت: دوست داری از این نهر بنوشی؟ با هیجان گفتم: البته که میخواهم! نیک لبخندی زد و گفت: پس عجله کن به محل خودت برسی چون کوثر آنجا از اینجا خیلی لذیذتر است. با سرعت رفتیم تا به محل خودم رسیدیم. نیک گفت: اینجا دارالسلام توست،حالا هرچقدر میخواهی بنوش و خوش باش. 🌿در فکر این بودم که چگونه بنوشم که نیک به درختی اشاره کرد و گفت: از این حوریه ای که روی درخت نشسته بخواه تا تورا سیراب کند. نگاهی به درختها انداختم،بالای هر درختی حوریه ای در کمال زیبایی جامی زیبا و ظریف در دست داشت و در کمال دلبری قصد سیراب کردن من را داشتند. یکی از آنها با هزاران ناز و ادب و احترام جامی از کوثر به دستم داد و من نوشیدم. وقتی قطره ای نوشیدم چنان سرمست شدم که دیگر هیچ رنجی از سفر به تنم باقی نماند. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
4_5933884042574300439.mp3
4.19M
▫️ما که نداریم به غیر از تو کس ای شه خوبان، تو به فریاد رس یکی از سادات اهل مصر به محضر امام عصر علیه السلام و دریافت دستورالعملی گره گشا از آن حضرت.