eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
340 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 استاد فاطمي نيا:👇 🔹 رااز را از دست ندهيد ؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد. در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند! ✅ سحرها را ضايع نكنيم 😔، اگر نماز مستحبي هم نخوانديم ، حداقل ده مرتبه " يا ارحم الرّاحمين" بگوييم! اگر آن را هم انجام ندادي اقلاً رو به قبله بنشين و بگو: " سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر" ⭕️اگر در چند با جانت اين جمله رو بگويي ، عالمت عوض ميشود.. ✨__=صَــــدَقِہ جاریِہ https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️گفتگوی جالب حضرت علی علیه‌السلام با مرد ❤️صلی الله علیک یا یامرتضی علی
👌👌👌حکایت بسیار زیبا مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم. و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد . هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن. عبور نکنیم🌸 🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 دو کلام حرف حساب استاد قرائتی با کسایی که در سطح جامعه عمدا روزه خوری می‌کنند 😂 https://eitaa.com/Noorkariz
🍏"دمنوش گل سرخ برای رفع کسالت بهاری" این دم‌نوش آرام بخش و شادی افزا است، بنابراین نوشیدن آن در این فصل برای کسانی که احساس افسردگی و اضطراب می‌کنند، مفید است. یک سوم قاشق غذاخوری پر از برگ‌های گل سرخ و یک قاشق چای‌خوری چای سبز را در یک قوری چینی بریزید و به آن آب جوش اضافه کنید. ۵ تا ۱۰ دقیقه زمان بدهید تا دم بکشد، سپس آن را صاف و میل کنید. پس از هر وعده غذا یک فنجان بنوشید. 🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Noorkariz
🍏چگونه از کلیه‌ها در ماه رمضان محافظت کنیم؟ 🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Noorkariz
13.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عدسی بادمجون عدس بادمجان 🍆 پیاز🧅 سیر🧄 نعنا سینه مرغ پخته زردچوبه،نمک،فلفل سیاه،اویشن🧂 کشک https://eitaa.com/Noorkariz
26.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و خاطره انگیز شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☫🇮🇷 🇮🇷☫ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥درسی بزرگ از شهید نواب صفوی رحمة الله علیه 📌 همسر شهید نواب صفوی تعریف کرد: بعد از افطار به آقا گفتم: دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک فقط لبخندی زد این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم سحر برخاست آبی نوشید گفتم: دیدید سحری چیزی نبود افطار هم چیزی نداریم باز آقا لبخندی زد بعد از نماز صبح هم گفتم بعد از نماز ظهر هم گفتم تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم اذان مغرب را گفتند آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود: امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود: یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم: صد البته که هست رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند طبقه پائین پسرعموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند سلام و تحیت و نشستند آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست، رفتم و آوردم آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند در همین هنگام باز صدای در آمد به آقا یوسف همان پسرعموی آقا گفتم برو در را باز کن این دفعه حتماً از مشهدند الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان مرحوم نواب چیزی نگفت یوسف رفت در را باز کرد وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است گفتم: اینها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند و به علتی مهمانی آنان به هم خورده است آقا نگاهى به من کرد خندید و رفت من شرمنده و شرمسار غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم ميل کردند و رفتند ‼️آقا به من فرمود: یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تأخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صدایشان وقتِ نداشتن، داد می‌زنند وقتِ داشتن، بخل و غفلت دارند. 🤲 برای تعجیل امر فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات ✅ثواب ارسال این پست را به امام زمان عج هدیه کنید. 🌸🌸🌸 @shohadayekahrizsang
🎬: بالاخره مردی با روی بسته که فقط چشمانش مشخص بود ,وارد شد. سرم را که بالا اوردم ونگاهم درنگاهش افتاد ,نمیدانم چرا دلم به تلاطم افتاد,انگار برق نگاهش را سالهاست که میشناسم ونمیدانم شاید من اینطور تلقین کردم ,اما احساس میکردم که اوهم از دیدن من جا خورده.... سفیانی روبه عمر گفت:کجایی عمر...از بیکاری خسته شدی؟واشاره کرد به من وگفت:بیا اینهم کار ,ببین این ضعیفه کیست وچه میگوید وبه چه زبانی سخن میگوید.... عمرنگاهی که هزاران سوال دراو بود به من انداخت وگفت:زیرسایه ی شما بودم,داشتم پیامهایی را که از ایالات امریکا وانگلیس واسراییل امده بودند,ترجمه میکردم تا برایتان حاضرکنم... خدای من,این مرد لحن کلامش مثل برق نگاهش, چقدر اشناست.. دراین هنگام خزیمه نزدیک عمرشدوگفت:چرا روی پوشیدی؟,رویت را باز کن ,اینجا غریبه ای نیست ,مابارها وبارها صورتت را دیده ایم,نمیترسیم وبااین حرف هم خزیمه وهم سفیانی زدند زیر خنده ,انگار عمر را مسخره میکردند.. عمر دست برد وعرق چینش را از صورتش کنار زد...اووووف خدایااااا دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی 🌸🌸🌸
🎬: خدای من، از انچه که میدیدم وحشت زده شدم,مشخص بود صورت عمر صدمه ی شدیدی دیده,نصف لب بالایی ان انگاربریده شده بود وگوشه ی بینی اش پریده بود وردی که اثر زخمی عمیق بود به صورت مورب از چانه تا بالای شقیقه هایش کشیده شده بود اما باز نگاهش برایم اشنا ومهربان بود. سفیانی امر کرد که برروی صندلیهای چرمی بنشینیم. من یک طرف نشستم وخزیمه وعمرهم صندلی روبه رویم. خزیمه به عمرگفت:ببین فارسی نیست عربی هم نیست,به گمانم زبانش عبری باشد,با عبری از اوبپرس کیست واینجا چه میکند,تاکید کن حقیقت را بگوید وگرنه کاری به سرش میدهم که مرغان هوا به حالش گریه کنند... عمر با زبان عبری گفت:تو که هستی ,مگر خانه وبچه نداری که ازجانت سیرشده ای وسراز جهنم این تکفیریها دراوردی... بااین حرفش فهمیدم که واقعا عمر باید جاسوس باشد وگرنه اینجا را جهنم نمیدانست وسفیانی را تکفیری نمیخواند پس بااعتماد به نفس,بیشتری گفتم:من نمیدانم توکی هستی وچی,هستی,فقط,به تومیگویم من زبان اینها را میفهمم ,قبل از امدن تو بحثشان برسر جاسوس بودن توبود ,وسایل استراق سمعی دربیابان پیدا کرده اند که انگشت نگاری شده,تا ساعتی دیگر اگر نتیجه اش این بود تو جاسوس هستی ,حتما حسابت رامیرسند.... عمر که انگاری واقعا من خودم را معرفی کردم ,با طمأنینه سرش را تکان داد وگفت:پس باید فرار کنیم ,توهم اگر اینجا باشی بالاخره کشته خواهی شد,باید با من بیایی ,همین الان... من:نه نه...من از,امدن به اینجا هدفی دارم,دنبال عزیزانی هستم که تا پیدایشان نکنم نمیتوانم برگردم وراه پیدا کردنشان بودن دراین لشکراست... دراین حین خزیمه به میان حرفم پرید ورو به عمر گفت:چقدر طولانی,بگو چه میگوید؟ عمر:این خانم از اسراییل است,گویا چندی پیش شوهرش گم میشود وبعداز جستجوی زیاد میفهمد به این لشکر پیوسته,الان هم به دنبال شوهرش امده,درضمن قبل از این هم به اردوگاه دشمنان نزدیک شده...اجازه بدهید ببینم چه اطلاعاتی دارد... سفیانی سرش راتکان داد وگفت:خوبه ,ادامه بده ببینیم به کجا میرسی... عمر دوباره روبه من کردوگفت:تو باید با من فرارکنی,چون وچرا هم نکن,عزیزانت هم به موقع پیدا میشود,شاید در پی شوهرت امده باشی هاااا,ودروغ من راست از کار دراید... من:نمی توانم بگویم فقط میدانم که همراه شما نمی ایم...شما خودتان رانجات دهید... عمر که انگار از این سرسختی من عصبانی شده بود,مشتش را گره کرد ومثل زمانی که علی عصبانی میشد بر روی زانوش زد وبا تحکم گفت: دارد... 🖊 به قلم………ط_حسینی 🌸🌸🌸
🎬: عمر:ببین ,قرار,شد روی کاناپه انتظار بنشینی وفرزندانمان رابنگری. .... خدای من,این چه میگفت؟؟کاناپه انتظار....رمز بین من وعلی....به خدا که اوعلی ست... ناخوداگاه لبخندی صورتم را پوشانید واشکهایم جاری شد.. خزیمه:چی شد؟چرا اشکش را دراوردی؟ علی:هیچی از تجهیزات زیاد دشمن میگفت وناامید بود که بتواند شوهرش را پیدا کند ومن به اواطمینان دادم که داخل لیست کامپیوتری مشخصات شوهرش را,سرچ میکنم وپیدایش میکنم واین ضعیفه هم خوشحال شد... سفیانی که هنوز,سر در گریبان مانیتورش بود ,سرش را بالا اورد وگفت:عمر الحریر این ضعیفه را به اتاق خودت ببر وهرچه از تجهیزات دشمن را دیده موبه مو بنویس وبرای من بیاور,درضمن نام ومشخصات شوهرش را بپرس ببین پیدایش میکنی واشاره کرد به من وادامه داد:اینان شیرزنانی هستند که سربازان اینده مرا باید تربیت کنند .....رو به علی گفت شما بروید وبااشاره به خزیمه ادامه داد تو بیا اینجا راببین وچیزی داخل مانیتور نشان میداد. با خوشحالی زایدالوصفی به دنبال علی,مرد زندگیم که مانند ققنوس خاکستر شد واز,بین خاکستر واتش بابالهایی قوی تر وزیباتر دوباره زنده شده بود وسر براورده واینبار هم فرشته ی نجاتم شد... داخل اتاق علی شدیم...علی در رابست,برگشت طرفم ,انگشتش را روی بینی اش گذاشت... یعنی چیزی نگو...اینجا امن نیست.. دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی 🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 اگر او را بلند بخوانی، صدایت را می شنود و اگر با او آهسته نجوا کنی راز و نیازت را می فهمد 💟 گلایه ها و شکوه هایت را نزد او ببر، برطرف شدن غم هایت را از او طلب کن، در کارهایت از او مدد بگیر، و هر چه می خواهی از خزائن رحمت او بخواه، چیزهایی که هیچکس جز او توان بخشیدنش را ندارد 💟 از افزایش طول عمر تا سلامتی وسعت و گشایش در روزی او کلیدهای گنجینه هایش را در دو دست تو نهاده وقتی که درخواست از خودش را به تو رخصت داده 💟 پس هرگاه اراده کردی درهای نعمتش را با دعا باز کن 🌟شبتون بخیر و در پناه خدا🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کجا شکوفه ای را دیدی مکث کن و عطر آن را با تمام وجودت استشمام کن... زندگی را در عطر شکوفه های بهاری میتوان به نظاره نشست! " سلام صبح بخیر (。◕‿◕。) 🌸🌸🌸     https://eitaa.com/Noorkariz
°•°•° 🌷🤚🏻 دلتنـگ حضوریم مــه هـــر دو جهــان را بی نــور تو ڪوریم همه جا و مڪان را با مقــدم خــود نمــا ڪرم بر همــہ عالم روشــن بنمـــا دل همــه پیــر و جــوان را ‌‌‌‌‌‌‌ ✨ 🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 اعلام خبر شهادت پاسدار شهید بهروز واحدی به محضر خانواده گرانقدر او 🍃🌹🍃 | https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲 دعای روز هفدهم ماه رمضان https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.mp3
3.8M
▫️ ▫️ 😍 جزء : ۱۷ 😍 📖 از صفحه ۳۲۲ تا صفحه ۳۴۲ ⏳ زمان: ۳۲ دقیقه ♨️ التماس دعا دارم ♨️ https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان عجیب شیطانکهایی که هنگام خواندن تلقین توسط آیت‌الله سید جمال‌الدین گلپایگانی برای یک جوان مذهبی بالای قبر می‌رقصیدند!😳 https://eitaa.com/Noorkariz
💥خواندن قرآنی که معنایش را نفهمیم اثر دارد؟ 🔶 مردی بود که قرآن می‌خواند ولی معنی آن را نمی‌فهمید. دختر کوچکش پرسید: چه فایده‌ای دارد قرآن می‌خوانی بدون اینکه معنی آن را بفهمی⁉️ 🔶 پدر گفت: سبدی بگیر و از آب دریا پر کن و برایم بیاور. دختر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند. پدر گفت: امتحان کن دخترم. 🔶 دختر سبدی که در آن زغال می‌گذاشتند گرفت و رفت بطرف دریا و سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. 🔶 به پدرش گفت که هیچ فایده‌ای ندارد. پدرش گفت دوباره امتحان کن. دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. 🔶 برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت که غیر ممکن است. 🔶 پدر به او گفت: سبد قبلا چطور بود؟ اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت: بله پدر قبلا سبد از باقیمانده‌های زغال کثیف و سیاه بود ولی الان سبد پاک و تمیز شده است. 🔶 پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام می‌دهد. دنیا و گناهان قلبت را از کثافتها پر می‌کند، خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک می‌کند، حتی اگر معنی آن را ندانی. 🔶 خواندن قرآن یکی از شیوه های قوی پاکسازی احساس منفی و درونی است. با خواندن قرآن، پاکی آن به زندگی ما برکت، نعمت، سلامتی و آرامش فراوان می‌دهد. 🤲 برای تعجیل امر فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات ✅ثواب ارسال این پست را به امام زمان عج هدیه کنید. https://eitaa.com/Noorkariz
⬅️ پیشگیری از گرفتگی عضلات در روزه داری ماه رمضان یکی از مشکلاتی که در ماه رمضان برای روزه داران ایجاد می‌شود بروز گرفتگی‌ها یا درد‌های عضلانی است که می‌تواند ناشی از دهیدراته یا کم آب شدن بدن باشد استفاده نکردن از قهوه و چای پررنگ که دفع آب را بیشتر می‌کنند و استفاده از سبزیجات و میوه‌های تازه که حاوی املاح و ویتامین‌ها هستند در وعده‌های سحری و افطار و شام بسیار توصیه می‌شود 🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Noorkariz
18.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️در دنیا ادیان زیادی هست که پرستی جزو کثیف ترین آنهاست https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا همه غیر مسلمانان به جهنم می‌روند؟ ماجرای خانم دکتری که حواس استاد ازغدی را در نماز پرت کرد 😄 https://eitaa.com/Noorkariz
🍏 یک قاشق عسل قبل از خواب چه فوایدی دارد؟ شب ها بهتر می خوابید وزن کم می کنید از جرم گرفتن دندان جلوگیری میکند درمان آلرژی تقویت سیستم ایمنی بدن درمان بدترین گلودردها 🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Noorkariz
19.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوراک قفقازی از غذاهای بین‌الملله که خیلیم طرفدار داره. پیشنهاد میکنم درست کنین عاشقش میشین و میره تو برنامه غذایی خونه و مهمونی‌هاتون. این مقدار مواد برای ۴ تا ۶ نفره گوشت چرخکرده ۲۰۰ گرم پیاز ۲ عدد🧅 قارچ ۲۰۰ گرم🍄‍🟫 بادمجون ۲ عدد🍆 کدو ۳ عدد🥒 هویج ۲ عدد🥕 لوبیا سبز ۱۵۰ گرم فلفل رنگی مجموعا ۱۵۰ گرم🫑🌶 رب ۱ قاشق غذاخوری🥫 سیر ۴-۵ حبه🧄 سیب زمینی ۴ عدد🥔 ادویه‌ها نمک و فلفل به میزان دلخواه🧂 پاپریکا و اورگانو ۱ قاشق مرباخوری پیازداغ و جعفری برای تزیین روغن سرخ کردنی به میزان لازم مواد سس ماست ۳ قاشق🥣 ماست موسیر ۳ قاشق پنیر خامه‌ای ۲ قاشق نمک و فلفل🧂 روغن زیتون🍾🍋 آب تازه لیمو توضیحات؛ بدون گوشت هم میشه درست کرد. با مرغ هم میشه درست کرد. https://eitaa.com/Noorkariz
19.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داستان جمکران 🔹روایت تصویری بنای مسجد مقدّس جمکران به مناسبت هفدهم رمضان، هزار و هفتاد و دومین (۱۰۷۲) سالروز بنای مسجد مقدس جمکران به امر مبارک حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف. https://eitaa.com/Noorkariz