✔الهی به دل شکسته حضرت زینب هیچ دلی نشکنه...🙏🏻
✔به دستهای کوچک حضرت رقیه..ناله هیچ طفلی سر نیاد 🙏🏻
✔به حنجر تیر خورده علی اصغر همه دردها درمانشه ...🙏🏻
✔به ناامیدی ابوالفضل هیچ امیدی دراین شب ناامید نشه...🙏🏻
✔به غنچه زیبا قاسم ...هیچ جوانی ناکام نشه ...🙏🏻
✔به لب عطشان حسین همه حاجت روا بشن 🙏🏻
✔به اسیری اهل بیت حسین ع هیچکی سر دوراهی نمونن جز بین الحرمین....🙏🏻
✔با تمام وجودت امین یارب العالمین...🙏🏻
التماس دعا 🙏
─┅─═इई 🖤💚🖤ईइ═─┅
https://eitaa.com/Noorkariz
گزارش تصویری موکب دختران حسینی پایگاه نور خواهران
مکان : مغازه پایگاه نور
تاریخ : ۴ مرداد ماه
https://eitaa.com/Noorkariz
داســتــان مـعـنــوی
خاطرهای شنیدنی از روحانی زندان رجایی شهر تهران درباره حکم قصاص یک قاتل وقتی حضرت ابوالفضل علیهالسلام پادرمیانی میکند
حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در کبابی فردی مشغول به کار میشود
بعد از مدتی یک شب بعد از تمام شدن کار صاحب کبابی دخل آن روز را جمع میکند و میرود در بالکن مغازه تا استراحت کند
درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پولها صاحب مغازه به قتل میرسد و او متواری میشود
خلاصه بعد از مدتی او را دستگیر میکنند
و به اینجا منتقل میشود
بعد از صدور حکم قصاص اجرای حکم
حدود ۱۷-۱۸ سال به طول میانجامد
میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانیها عاشقش شده بودند
خلاصه بعد از ۱۷-۱۸ سال خانواده مقتول که آذری زبان هم بودند برای اجرای حکم میآیند
همسر مقتول و سه دختر و هفت پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمه چینی از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف نظر کنند
همسر مقتول گفت: من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کردهام و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده
به هر حال برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند من از قصاص نمیگذرم!
زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سالها یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم به هر حال روی اجرای حکم مصر بود
من پیش خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آنها روبرو شود ممکن است چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید بنابراین گفتم زندانی خودش بیاید
یادم هست هوا به شدت سرد بود
و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود
وقتی آمد، رفت کنار شوفاژ کوچکی که
در گوشه اتاق بود ایستاد
به او گفتم اگر درخواستی داری بگو
او هم آرام رو به من کرد و گفت تنها یک نخ سیگار به من بدهید کافی است
یک نخ سیگارش را گرفت و هیچ چیز دیگری نگفت
وقت کم بود و چاره دیگری نبود
بالاخره مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ نفر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند
جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آنها گفت که اگر از قصاص صرف نظر کنند شیرش را حلالشان نمیکند!
به هر حال شاگرد قاتل پای چوبه ایستاد و همه چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت:
من فقط یک خواسته دارم
من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگهدارید تا آخرین خواستهاش را هم بگوید
شاگرد قاتل گفت: هجده سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کردهاید حالا هم تنها ده روز تا محرم باقی مانده و تا تاسوعا بیست روز
میخواهم از شما بخواهم که اگر امکان دارد علاوه بر این هجده سال، بیست روز دیگر هم به من فرصت بدهید
من سالهاست که سهمیه قند هر سالم را جمع میکنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس علیهالسلام شربت نذری به زندانیهای عزادار میدهم
امسال هم سهمیه قندم را جمع کردهام
اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل علیهالسلام بدهم
هیچ خواسته دیگری ندارم
حرف او که تمام شد یک دفعه دیدم پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابوالفضل علیهالسلام در نمیافتم
من قصاص نمیکنم
برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچکس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد!
وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟
پسر بزرگ مقتول هم ماجرا را کامل تعریف کرد جالب بود مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص میکردید شیرم را حلالتان نمیکردم
خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس علیهالسلام ختم به خیر شد و دل یازده نفر با اسم ایشان نرم شد و از خون قاتل عزیزشان گذشتند
گر چه بیدستم ولی من دستگير دستهايم
نام من عباس و مفتاح در باب الشفايم
مادرم قنداقهام را دور بيرق تاب داده
من ابوالفضلم دوای دردهای بیدوايم
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯پنجشنبه است و روز تاسوعا
🥀با فرستادن فاتحه و صلوات
🕯یادی کنیم از عزیزانمون
🥀خـدایا عزیزان ما را
🕯قرین رحمت خود قرار بده
🥀و با شهدای کربلا محشور بگردان
روحشون شاد و یادشان گرامی🥀
https://eitaa.com/Noorkariz
✨
🔹شهیدی که در لحظه شهادتش امام حسین(ع)را دید....
بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون
خیلی خون ازش رفته بود
فقط برگشت به یکی از رفقا گفت:
بلندم کن رو زانوهام بشينم
برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟!
خون زیادی ازت رفته
که آقا سجاد گفت:
اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم..
#شهید_سجاد_عفتی
#روحشان_شاد🕊
#نام_یادشان_گرامی🌹
https://eitaa.com/Noorkariz
#معجزات_الائمه
📚سرسبز شدن و به بارنشستن درخت خشکیده
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنِ اَلْقَاسِمِ اَلنَّهْدِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ اَلْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:خَرَجَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي بَعْضِ عُمَرِهِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ اَلزُّبَيْرِ كَانَ يَقُولُ بِإِمَامَتِهِ فَنَزَلُوا فِي مَنْهَلٍ مِنْ تِلْكَ اَلْمَنَاهِلِ تَحْتَ نَخْلٍ يَابِسٍ قَدْ يَبِسَ مِنَ اَلْعَطَشِ فَفُرِشَ لِلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ تَحْتَ نَخْلَةٍ وَ فُرِشَ لِلزُّبَيْرِيِّ بِحِذَاهُ تَحْتَ نَخْلَةٍ أُخْرَى قَالَ فَقَالَ اَلزُّبَيْرِيُّ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ لَوْ كَانَ فِي هَذَا اَلنَّخْلِ رُطَبٌ لَأَكَلْنَا مِنْهُ فَقَالَ لَهُ اَلْحَسَنُ وَ إِنَّكَ لَتَشْتَهِي اَلرُّطَبَ فَقَالَ اَلزُّبَيْرِيُّ نَعَمْ قَالَ فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَدَعَا بِكَلاَمٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَاخْضَرَّتِ اَلنَّخْلَةُ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى حَالِهَا فَأَوْرَقَتْ وَ حَمَلَتْ رُطَباً فَقَالَ اَلْجَمَّالُ اَلَّذِي اِكْتَرَوْا مِنْهُ سِحْرٌ وَ اَللَّهِ قَالَ فَقَالَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَيْلَكَ لَيْسَ بِسِحْرٍ وَ لَكِنْ دَعْوَةُ اِبْنِ نَبِيٍّ مُسْتَجَابَةٌ قَالَ فَصَعِدُوا إِلَى اَلنَّخْلَةِ فَصَرَمُوا مَا كَانَ فِيهِ فَكَفَاهُمْ
امام صادق علیه السلام فرمودند :
امام حسن علیه السلام در یکی از سفرهای حج عمره اش، همراه مردی از فرزندان زُبِير بود که به امامت ایشان معتقد بود، در یکی از آبگاهها زیر درخت #خرمای_خشکی که از تشنگی خشک شده بود آمدند. در زیر آن درخت فرشی برای امام حسن علیهالسلام انداختند، و در برابرش فرشی برای زٌبِیری، زیر درخت خرمای دیگر. آن زبیری سر بالا کرد و گفت : اگر این درخت خرمای تازه داشت از آن می خوردیم ؛ امام مجتبی علیه السلام فرمودند : خرما میل داری؟ زبیری گفت : آری
👈 زبیری گفت : آن حضرت دست به سوی آسمان برداشت و دعا کرد به سُخنی که من آن را نفهمیدم؛
👈👈 پس درخت سبز شد و به حال خود برگشت و برگ و خرما برآورد. ساربانی که شتر از او کرایه کرده بودند، گفت : به خدا این جادو است.
امام حسن علیه السلام فرمود : وای بر تو جادو نیست بلکه دعای مستجاب پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است.
پس به سوی درخت بالا رفتند و هرچه خرما داشت چیدند و آنها را کفایت کرد
✔️ سند روایت هم صحیح است ::
الحديث الرابع : صحيح.
📗📕نام کتاب : مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 5 صفحه : 35
🖤⚫️🖤
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ماجرای عجیب کاشی های گنبد حضرت عباس (ع)
https://eitaa.com/Noorkariz
9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد شجاعی
▪️ علّت علاقهی شدید حضرت مهدی علیهالسلام به حضرت عباس علیهالسلام.