eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ما با احمد خیلی رفیق بودیم من نمیدونم البته احمد منو بیشتر دوست داشت یا من بیشتر احمد رو دوست داشتم.. همیشه تو ذهنم این بود که ای کاش میشد من این رو به احمد ثابت کنم که من چقدر دوستش دارم.. فکر میکردم بهترین چیزی که میتونه این رو ثابت کنه مثلا اینه که من یه کلیه بدم به احمد.. از هرچیزی که دو تا دارم یکیش رو به احمد بدم.. پ‌ن:شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانی دروصف‌شهیدحاج‌احمدکاظمی :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت سلام اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام التماس دعای خیر یافاطمه الزهرا سلام الله علیها
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متاسفانه کم‌کاری می‌کنیم راجع به پیغمبر خدا ... نکته قرآنی استاد قاسمیان درباره پیامبر (ص) انتشار به مناسبت رحلت پیامبر (ص)
‏ازَش‌پُرسیـدَم‌کِـہ‌شُمـا‌رَزمنـده‌ۍِ‌اِسـلامیـد؟! گُفـت:نَہ‌عزیزم!مـآشَرمَنـده‌ۍِاسـل‍ـآم‌ه‍َـستیـم ازاون‌روزفِكــرمۍکَردم‌کِہ‌شَرمنـده‌اسـلام یک‌رَده‌بالاتَـرازرزمنـده‌اسـلام‌اسـت... تا این‌که شهید شد:)
من دلم خیلی تنگ شده هااا💔🥀
🌷 (۲ / ۱) !! 🌷سنگری نداشتیم و باید برای سنگرمان مصالح جمع‌آوری می‌کردیم. ما در جنگ‌مان فقط دشمن بعثی را هدف نگرفته بودیم، محدودیت‌ها هم دشمن ما بودند و آن‌قدر بر علیه‌شان جنگیدیم که توان مقاومتی نداشتند. در سنگرهای آن زمان خبری از یک سازه بتنی فوق قوی نبود، همین که دو تخته چوب را کنار یکدیگر جمع می‌كردى، سنگری داشتی از جنس چوب و قلبی از جنس آسمان برای راز و نیاز و اشک‌هایت. 🌷با چهار نفر از بچه‌های گردان ” ۳۲۱ تیپ یک قزوین” رفته بودیم سمت جفیر، نشانی صندوق‌های خالی مهمات کاتیوشا را باید از جفیر پیگیر می‌شدی، کمپرسی را آماده کرده بودیم که صندوق‌ها را در آن بگذاریم و برگردیم سمت حسینیه برای ساخت سنگر. هنوز به جفیر نرسیده بودیم که صدای دیوار صوتی “میگ عراقی” را شنیدیم و فی الفور از کمپرسی پیاده شدیم. 🌷آن‌قدر خاک به هوا بلند شده بود که چشمهایمان جایی را نمی‌دید. بر اثر تیربار مستقیم هواپیپماهای دشمن، زمین آرام و قرار نداشت، یک لحظه نگاهم به زمین دوخته شد و باورم نمی‌شد، زمین در حال جوشیدن بود! اما این‌طور نبود، بر اثر تیربار مستقیم هوایی، خاک بالا و پایین می‌شد و تصور کرده بودم زمین در حال جوشیدن است. فرصت فکر کردن از ثانیه به صدم ثانیه رسیده بود، تنها سرپناه‌مان آسمان بود و دعای دیگران. در همین بین.... .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
24.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- بویِ تابوتِ پُر از تیرِ حسن می‌آید .💔 * باحالِ‌مناسب ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا