eitaa logo
خداحافظ رفیق . . .
4.7هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
806 ویدیو
1 فایل
می‌نویسم بیاد جمعه‌‌ترین جمعه عمرم 98/10/13 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌. ارتباط ناشناس https://6w9.ir/Harf_9343770 ‌ صرفا انتقاد و پیشنهاد: @O_Sad213
مشاهده در ایتا
دانلود
دلنوشتھٔ‌سردارحـٰاج‌قـٰاسم‌سلیمـٰانی: - اولین‌باراست‌که؛به‌این‌جمله‌اعتـراف‌میکنم..! هرگزنمیخواستم‌نظامی‌شوم👀👤؛ این‌راه‌راانتخاب‌نکردم‌که‌آدم‌بکُشم . . من‌قادربه‌دیدن‌وبریدنِ‌سرِمرغی‌هم‌نیستم🚶🏿‍♂.. من‌اگرسِلاح‌به‌دست‌گرفتم‌برا؎ِایستادن‌در مقابلِ‌آدم‌کُشان‌است‌نه‌برا؎ِآدم‌کُشتن( :🖇' ↳|eitaa.com/O_S_A213
پنجشنبه است؛ شادی روح پاکِ سردار دل‌ها؛ شهدای عزیزمون؛ جمیعِ اموات صلواتی همراه با سوره حمد قرائت کنیم... یاد ِعزیزانِ رفته بخیر💔 ↳|eitaa.com/O_S_A213
🥀خاطره‌ای که سردار سلیمانی در دوران حیاتشان اجازه انتشار آن را نداده بود مادربزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.  بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.  سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم ↳|eitaa.com/O_S_A213
🥀خاطرات مردم سوریه از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی برادرم زنگ زد و گفت: امروز حرم حضرت زینب خیلی شلوغ بود. همه آمده بودند و برای حاج قاسم گریه می‌کردند. با هر کدام از دوستانم تماس می‌گرفتم یا فیلم‌هایی که می‌فرستادند نگاه می‌کردم، می‌دیدم در حلب و دمشق و حمص، همه‌جا راهپیمایی و عزاداری است. مردم عکس حاج قاسم را دستشان گرفته بودند و شعار می‌دادند: ما قاسم سلیمانی هستیم. کوچه‌ها و مغازه‌ها را پارچه‌ی سیاه زده بودند. همه خانواده من در سوریه زندگی می‌کنند. مردمی که از نزدیک جنگ و مقاومت را درک کرده‌اند، می‌فهمند حاج‌قاسم یعنی چه. آنها همه او را خوب می‌شناسند، اگر شناختشان بیشتر از ایرانی‌ها نباشد، کمتر نیست. حاج‌قاسم قائد ما بود، او را فرشته‌ی نجاتمان می‌دانستیم. همه ناراحت بودند، حتی آنهایی که با جریان مقاومت میانه‌ای نداشتند. آن وسط، فقط وطن فروش‌هایی که همیشه پشت آمریکا و اسرائیل بوده‌اند، از این اتفاق خوشحال بودند و می‌گفتند: دست راست آقای خامنه‌ای شکسته شد. این حرف خیلی دل مردم سوریه را می‌سوزاند. حاج‌قاسم نقش پدرشان را داشت. مقتدای جوانان مبارز بود و نگران بودند با رفتن او مقاومت هم در سوریه زمین‌گیر شود؛ اما وقتی پیام رهبر به گوششان رسید که آمریکا باید اخراج شود و وقتی دیدند به یک هفته نکشیده پایگاهش را در عراق زدند، جان تازه گرفتند و فهمیدند که هنوز هم قدرت داریم و تنها نمانده‌اند. من اهل روستای کفریا هستم و دقیق می‌دانم که حاج‌قاسم چه نقش مهمی در رساندن کمک و شکستن محاصره‌ی این روستا داشته است. برادرم تعریف می‌کرد که بیرون از روستا مشغول مبارزه بودند. ناگهان به آنها گفتند: بروید داخل سنگرهایتان که حاج قاسم قرار است برای سرکشی بیاید. وقتی حاج قاسم رسید و دید از سربازها خبری نیست، ناراحت شد و گفت : بگویید همه بیایند بیرون، من آمده‌ام به آنها سر بزنم و از حال و روحیه‌شان بپرسم. حضور مؤثر او باعث شد حصر فوعه و کفریا بشکند. از وقتی شهید شده و عکسش را زده‌ام توی خانه‌مان ، همیشه به دختر سه ساله‌ام نشانش می‌دهم و از شجاعت او برایش می‌گویم... ✍️ ولامعمار از سوریه 📚 برگی از کتاب «» ↳|eitaa.com/O_S_A213
سلامٌ‌على‌أرواحٍ‌طاهرةٍ‌أبت‌الموت إلاشرفاً‌فاستُشهِدت .. سلام‌بر‌روح‌و‌جان‌های‌پاكی‌كه چيزی‌جز‌شرف‌از‌مرگ‌نخواستند وشهید‌شدند ... ↳|eitaa.com/O_S_A213
رفتہ سـردار نفـس تازه ڪند بـرگـردد چون ظهور گلِ‌نرگس بہ خدا نزدیڪ اسـت :)🤎🌱 ↳|eitaa.com/O_S_A213
روایتی از مواجهه راننده تاکسی فرودگاه با سپهبد «قاسم سلیمانی» ↳|eitaa.com/O_S_A213
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی... ↳|eitaa.com/O_S_A213
شبیهِ یار شُدن آرزویِ یاران است ... ↳|eitaa.com/O_S_A213
‏چفیه شو کُردی می‌بست تا مرزهای قومیتی رو پاک کنه.. حاج‌قاسم، همه‌ی ایران رو «حرم» می‌دونست.. ‏روزی که مهران سقوط کرد؛ رژیم بعث هر چه را که سرِ راهش بود به آتش کشید و با سرعت به سمت شهر پیشروی کرد مردمِ کرد زبانِ شهر؛ برای نجات نوامیسشون راهی نداشتند جز اینکه به سمت دره و بیابان فرار کنند که حاج قاسم با لشکرش{۴۱ ثارالله}به موقع رسید مهران!(: ↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا