eitaa logo
❞̶͟͞انـسـ بــا قلم❝
105 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
402 ویدیو
5 فایل
~●اینجا پرواز در دنیای قصه هاست پرواز بربام ارزوها...●~ یادمیگیریم.. یادمیگیریم تا بدانیم..ومیدانیم تا بفهمیم! 🌱💫 و اینجاییم تا..انس بگیریم،...انس باقلم❥ کانال ما در پیام رسان روبیکا: @Onsbaghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
✅محمدرضا رادی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅محمدحسین اصغریان ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅سما وهابزاده ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅سماوهابزاده ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅هلیا خسروی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅پناه ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅طاهاخلیلی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅فاطیما زارعی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅رضا کاظمی سلام حضرت مادر سلام گوهر ناب محمد به جز در شما دری دیگر نمی شناسیم ما رو دریاب ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅زهرا شمشیری این خانه بی تو بوی حیات نمی دهد//حیدر،سر آسوده بر بالین نمی نهد***گنجشک های شاد،دگر بی طروات اند//در سوگ رفتنت،همه غرق در کسالت اند***گل های باغچه،همه مدهوش بوی تو//سرتاسر زمین شده دلتنگ روی تو***دیگر فصول سال،همه باهم برابراند//این روز های تلخ،از رخوت سراسراند***ای مهر تو چو مرهمی بر رنج روزگار//میراث علم وعصمتت همواره ماندگار***محتاج جرعه ای،ز دریای حکمتیم//آن دم به راستی همه در اوج نعمتیم***این خواسته با یاری ات ممکن شود عزیز//این گونه جان وا می رهد از نقص واز هر ستیز ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅فاطمی هادی نژاد ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅فریده پورندی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅امیرخلیلی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅محمود جانقربانی گهواره زن همانطور که در بستر بود با زحمت سرش را بالا آورد نگاهی به اطراف اتاق انداخت گوئی اهالی خانه یادگاری ها را از نگاهش پنهان کرده بودند انگار می خواست چیزی بگوید مرد خانه که این صحنه را می دید به سمتش رفت صورتش را نزدیک برد زن آرام توی گوشش گفت : یادگاری محسنم به اصغربرسد به سختی بلند شد باگوشه پیراهن اشک هایش را پاک کرد آن شب بعد از خاکسپاری کنار گهواره ی محسن نشست آن شب بعد زهرا (س) غربت علی (ع) بیشتر از همیشه بود ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅احمدجانقربانی امانت موقع بدرقه اش مادر بالای سرش قرآن می گیرد، او از زیر قرآن رد می شود سربند قرمزی را به او می دهد و می گوید فرزندم نگران نباش، در جبهه هنوز هم مادرت کنار است، درست است من نیستم اما یادت باشد حضرت زهرا با توست پس غم مادر نداشته باش او برایت مادری مهربان خواهد شد. سپس فرزندش را به دستان خدا و حضرت فاطمه زهرا س می سپارد. چه امانت دار خوبی، مادر خوب می دانست امانتی اش را به دست چه کسانی بدهد. فرزند شهید می شود اما مادر غم به دل راه نمی دهد ، او می داند که فرزندش غم مادر ندارد چون مادری مثل حضرت زهرا وجودش را سرشار از عشق میکند ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅زینب دل افکار ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅اعظم جلیلی روزی در آن عصرآشوب به دنبال روزی اش بود ، ناامیدانه به اطراف می نگریست ناگهان در آن میانه انگشتری نظرش راجلب کرد ، برق انگشتر چشمانش راگرفته بود، جلوتر رفت ، خم شد، هرچه تلاش کرد نتوانست روزی اش را در آورد، فکری به ذهنش نمی رسید دیگر نه چیزی را می دید ونه می شنید ، سرانجام با هر زحمتی که بود روزی اش را به دست آورد ، مبهوت انگشتربودکه ندایی آمد، وحشت سرتاسر وجودش را فراگرفت سراسیمه از گودال بیرون دوید دست هایش می لرزید توان ایستادن نداشت به زمین نشست،کمی آرام گرفته بودکه صدایی نظرش راجلب کرد ،نگاهش را چرخاند، گویی آن سوتر هیاهویی برپابود،همه به سمت خیمه ها در حرکت بودند، بلند شد، رد خون روی صورتش را پاک کرد، انگشت را زیر عبایش زد و به سمت خیمه های سوخته دوید . . ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅اعظم سادات سرابانی تعبیرطوفان غبار همه جا را فرا گرفته بود شترها آماده حرکت شدند به همه کمک کرد تا سوار شوند دوباره به عقب برگشت همانطور که درحرکت بود زنان وکوکان را از برابر نگاهش گذراند تا مطمئن شود کسی جا نمانده،پا دررکاب و دستی بر ناقه نهاد،سرش را به عقب قافله چرخاند و به نقطه ای خیره مانده سکوت همه جا را فراگرفت اندوهی درنگاهش نهفته او را تنها زمانی که تعبیر خوابش را شنید اینگونه پریشان دیده بود یکباره پا بر زمین گذاشت و سراسیمه و مضطرب، چند قدمی به عقب برگشت ،گوئی چشم انتظار کسی است شاید زمانی را به یاد می آورد که همیشه وهمه جا در کنارش بودند این مصیبت ها تعبیر همان طوفانی است که در کودکی در خواب دیده بود چشم های نگران حاضر به او دوخته شده وقت حرکت است ولحظه ی تلخ جدایی نگاهی به کاروان اسراء انداخت این تازه اول راهی که خدا وعده داده بود بلند شد چیزی را زیر لب زمرمه می کرد با آرامشى به وسعت یک اقیانوس و قامتی استوار سوار بر ناقه شد کاروان آماده حرکت شد دشمن با دیدن صبرزینب (س) لرزه بر اندامش افتاد بود . ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅فاطمه خدایاری داغ یوسف چه روزهای سختی است این روزها، چشم انتظاری چه سخت است انگار همه اتفاق‌های دنیا با فرزند شهید مادر مرتبط است هر بار که خبر از تفحص شهدا به گوشش می‌رسد، با ذوق و شوق فراوان به استقبال آنها می‌رود، شاید در این میان خبری از یوسف گمگشته‌اش باشد، مادر آنقدر در انتظار شهید خود اشک ریخته که چشم‌هایش سویی ندارد، گویا یوسف مادر، قصد برگشتن ندارد حالا پس از گذشت سال‌ها ، اشک‌های مادر شهدا است که جگر شهدا را می‌سوزاند و داغ دل آنها را زنده می‌‌کند همچنان با هر زنگ خانه ای با شوق و امید به سوی در می روند تا شاید یوسفی پشت در باشد و به کنعان بازگشته است. و چه بسیار مادرانی که چشم انتظار، چشم بر روی این دنیا بستند ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅نادرحقانی انتظار لحظه ای آرام وقرار نداشت شبا نه وبه قصد آوردن آب بیرون رفت مشکش را پرکرد بلند شد نگاهی به اطراف انداخت، گویی راه را گم کرده چاره ای نبود بایدراهی می شد اما هیچ وقت به مقصد نرسید کم کم هوا روشن می شد ولی هیچکس در گردان ازماجرای دیشب خبرنداشت، چندی گذشت ،خبری از اونشد حالا سالهاست، ازکوچه ای می گذریم که روی تا بلوی آن نوشته شده جاویدالا اثر سید عباس ندیمی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅مرضیه خوانساری مثل مادر زنی خمیده که تابلوی فرزند شهیدش را در دست های پینه بسته بود نزدیک شد اشک می ریخت و زیر لب می گفت: مراسم با عظمتی که برای «گمنام » گرفتیم بغض گلویم را می فشرد خدایا! تنها تو می توانی برای «گمنام » ، «مادری آشنا» قرار دهی چرا که تنها مامن غریبان تو هستی دلم می خواهد بدانم کیستی و از کجا آمده ای؟ تا به دنبال نشانه ات خانه به خانه می رفتیم تا که نشانه ی خانه ی مادرت را می یافتیم می دانم که نمی پرسی کدام مادر، او را که سال هاست می شناسی. پیرزن در نگاه اول به پیکر گلگون شهید گمنام در دلش یقین حاصل شد که تو فرزند او نیستی ولی نمی دانم چه سبب شد تا تو در دلش جای گرفتی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅نداحقانی شمامی مسیر وصال تازه از راه مدرسه رسیده بود کیف اش را روی زمین گذاشت رو به مادر کرد وبی مقدمه وبا بغضی در گلوگفت بابا چه وقت از ماموریت بر می گردد گویی از قبل انتظار این سوال را داشت نگاهی به قامت دخترک کرد دستی روی سرش کشید وگفت هروقت که حرم امن شد بابا خودش می آید - دخترک را در آغوش گرفت دوباره برایش قصه کربلا را زمزمه کرد به ماجرای شام که رسید کمی مکث کرد دلشوره خواب دیشب با سوال دخترک بیشتر شده بود دستی بر سرش کشید در همین افکار بود که خبری از تلویزون سکوت مادر ودختر را شکست ورود پیکر 9 شهید مدافع حرم به کشور کمی آرام تر شد مثل اینکه خوابش تعبیر شد بود ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅زهرا فولادی نام خدا دلنوشته به مادرم فاطمه زهرا (س) مادر عزیزتر از جانم، بی بی دو عالم، زیباترین بهانه خلقت، سلام… بگذار تا برایت از دردهای انبوه قلب داغ‌آلودم بگویم.. من اشک‌های تو را بر کوبه‌های کوچه پس کوچه‌های سرد و خسته مدینه یافتم. خط تو را که بر پوست هر ستاره، غزل آفتاب را می‌نوشتی، خواندم. من نشان کبودین تو را از قافله‌هایی که از کناره بقیع می‌گذشتند گرفتم. این شعله‌های عشق توست که انسان خسته را به میهمانی آفتاب می‌خواند. در حجم نگاه تو افق نیز رنگ می‌باخت. سبزی این سال‌ها هنوز وام‌دار آن نگاه بلندی است که از قله ناپیدای تو سر زد. من با نوای آشنای تو از قناعت انجمادها و از پس‌کوچه‌های حقیر خلافت‌ها رهیدم. اوج تسلیت تو را آنجا که مردِ راه را پای انداخت شناختم. من در خاموشی قبرت تابش هزاران خورشید را دیدم. اگر قبرت را نشانی نیست چه باک؟ هر سنگْ‌نبشته‌ای حکایت تو را دارد. من فریاد سکوت بلوغ بیداری رنج قرنها انس مهربان و در آخر عروج سبز را از تو آموختم. ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅فاطمه زمانی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅فاطمه یوردخانی سلام علیکم، وقت به خیر. اثر بنده جهت شرکت در مسابقه "عطر یاس": مردم، به خدا بیتِ خدا سوختنی نیست.. بال و پرِ پروانه که افروختنی نیست!.. فرمود نبی: «فاطمه بضعه منی» افسوس! در این شعله دگر پاره تنی نیست.. او کیست به جز هم نفس فاتح خیبر؟ صد مرد به قاموسِ چنین شیر زنی نیست! اینجا وطن آل نبی بوده و امروز، سرگشته ی امواج بلا را، وطنی نیست.. این زهر، نه از جهل، که بل از رهِ کین است این زخم به روح است و جراحت، بدنی نیست.. حتی دلِ سنگ، از تبِ این داغ، بسوزد این حادثه در تابِ حسین و حسنی نیست.. تاریکی شب، راز نهان تو بگوید انبوه جراحات تو را پیرهنی نیست... 💔 ✍🏻 فاطمه یوردخانی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅طیبه شمسی السلام علیک یا فاطمه الزهرا بازفاطمیه آمد گویی هنوز صدای شکسته شدن استخوان های پهلوی دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می آیدخدا لعنت کند قنفذ که به محسن شش ماهه هم رحم نکرد اگرچنین ظلمی بزرگی‌ در حق زهرا نشده بود کی در کربلا سر از تن امام حسین جدا می کردند ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅فاطمه محمودی 💚 به نام حق💚 دلنوشته به مادر حضرت فاطمه سلام الله علیها سلام بر تو ای مادر ای فخر عالم ای الگوی زن مسلمان ای مادر بهترین جوانان اهل بهشت و ای یار یاور همسر مولا علی علیه السلام با چشمان گریان و دستی لرزان از تو می نویسم آخر با کدامین قلم بنویسم و بگویم ای مظلوم عالم بانوی حجب حیا وقتی هستم و خواهم بود که الگوی من تو باشی هر وقت از من می پرسند این چادر برای چیست با افتخار گفتم و می گویم من عشقم فاطمه زهراست همونی که ملائکه آسمان از دیدنش خوشحال میشدند . سلام بر تو ای زهرای اطهر امروز زنان دختران ما الگویی مثل شما دارند واگر این راه بروند موفق خواند شد اما نه امروز دختران سرزمینم باعث سرافکندگی زن مسلمان شدند چادر که هیچ حجاب هم از سر برداشتند وقتی میبینم خجالت میکشم یا فاطمه زهرا سلام الله اشکهایم سرازیر می‌شود از این همه بی حرمتی 😭 عزیز رسول الله صل الله الگوی ما تویی نه اون بازیگر هنرمند که هنرش اشوه برای مردان بیگانه و دام انداختن جوانان پاک است به چادری بودنم افتخار میکنم صل الله علک یا بنت نبی الله 🖤🖤🖤 ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅اتنا صفری ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅هاجر قربان پور ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✅مجتبی خرسندی بسم الله الرحمن الرحیم مآه رخت عزا بر تن، عرش مُعَّلی شد گهواره‌ی محسن، تابوت زهرا شد مولای ما هرچند، مظلوم‌وتنها بود با رفتن زهرا، تنهای تنها شد بر تن فراوان داشت، زخم از دورویی‌ها کاری‌ترین اما، حالا هویدا شد شب شمع مآه آورد، پای بساط او هر روز تاریکش، با گریه فردا شد آن‌شب علی خود را، در خاک تدفین کرد یعنی برای او، پایان دنیا شد راز کبودی‌ها، شد برملا در غسل با گریه‌ی مولا، حل معما شد ما شمع بودیم و، در داغ او سوزان پرونده‌ی این عشق، با اشک امضا شد یک‌روز می‌آید، مردی و می‌گویند؛ زخمی که بر دل بود، حالا مداوا شد. ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝