فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تغییر در نحوه عزاداری ها و ترانه ها
از گذشته تا امروز از زبان حاج آقا باحال👌👍😂😅
از دست ندین خیلی باحاله😂😂
#قورباغه_در_آب_جوش🐸☄
می گن قورباغه رو اگه داخل آب جوش بندازی سریع می پره،
چون متوجه اوضاع بحرانی میشه 💥
اما اگه همون قورباغه رو در داخل آب سرد بندازی و ، زیر ظرف آتیش روشن کنی تا به همون درجه جوش برسه متوجه نمیشه تا کم کم آب پز بشه »😕❗️اون موقع بفهمه هم دیگه نمیتونه کاری کنه☹️
شیطون هم دقیقا داره از این ترفند استفاده می کنه برا من و تو 😐🤦🏻♀
از اولش به ما نمیگه برو با این نامحرم دوست شو، درد دلاتو بکن، دل به دلش بده، حرفاتو بهش بزن🧏♂😉
میدونه اینجوری بگه تو بهش محل نمیدی😌
برا همین از کم شروع میکنه مثلا اولش میگه عزیزم تو خیلی خوبی، طرف هم خوبه، برو؛ در مورد فلان مسئله حرف بزن
برو برای اینچنین نیت خیرِ تو، خدا راضیه حتی اگر با نامحرم حرف بزنی😳⚡️
بعد ما با کلی غرور که به به! بابا نیتم خیره می خوام مفاهیم اسلام رو براش روشن کنم و می ریم و روزی می بیینیم ... با اون نامحرم
هم صحبت که نه، بلکه دوست صمیمی شدیم!!!😨🖤
درد دلامونو بهش می گیم،دل به دلش میدیم و حرفامونو بهش می زنیم چون خیلی خوب به آدم آرامش میده!!! ☹️⚠️
شیطونم بدجور کلاه گذاشته سرمون،
خودمونم نفهمیدیم🤕
به همدیگه برادر و خواهر هم میگیم تا خدایی نکنه احساس گناه نکنیم😑
(فریب هوای نفس🙄)
درحالیکه که یه ادم عاقل عمرا سمت چت غیره ضروری نمیره و همیشه هم رسمی و در حده ضرورت با نامحرم حرف میزنه
🚨 #مواظب_خودت_باش 👉
#رهایی_از_روابط_حرام
😎خودسازی❣+دینداریِلذتبخش✌️
دل هایی که میشکونی میشه گره های زندگیت، و دلایی که شاد میکنی میشه خوش شانسی هات..🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خاطرهای جالب از شهید حمیدرضا الداغی به نقل از همدانشگاهی او
مهدی عرفاتی:
شهید حمیدرضا الداغی همدانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات میخوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم.
ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشیها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو مینوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ...
رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوشهامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوشبریدهها…
شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه.
پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ
🔸 واکنش مداح اهل بیت به شهادت جوان غیور سبزواری
#حمیدرضا_الداغی
#غیرت
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیق خوب زندگیم...
اربــاب...
اما حسین بچگیم ...
اربــاب ...
«لبیک یاحسین»