eitaa logo
"ܫܢܚ݅ߊ‌ܦ̈ܙ‌ ߊ‌ܠܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌🕯
196 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
19 فایل
⌈•﷽•⌋ خوش‌اومد؎ࢪ‌فیق‌ موندگاࢪ‌باشی‌بࢪ‌امون🙂🖐🏻. ازقافلهٔ‌عاشقان‌جانمونی. خادم کانال👈 @Najm_alsageb https://abzarek.ir/service-p/msg/1858118 ناشناس👆
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام درسته نمیدونم کی هستید اما ما هم دلمون براتون تنگ شده بود 😁 ممنون از پیامتون ♥️
🚌ـــشـــرایــط کـپــی↻ ツ♥↯ اول اینڪہ یہ صلـوات براآقامون بفرست 🙃 اعتقـادمـون بر اینہ کہ ما همہ جورھ پشـت همیـم 😎✋🏼 چه‌مذهبی‌ چه‌غیر مذهبی‌ باز‌هموطنمونہ😌 خواهࢪا و برادرا کپے کاملا حلالہ💛 کپے رگبارے و پشت سر هـم حلال ترھ😁 و امـا ادیـت عکس و کلیـپ هامـون 💓🌸 اینـم حلالہ🙂 لینڪ کاناݪ برداشتیـن 😄♥️ و لینڪ کاناݪ خودتون🖇 هـم زدید فـدا سـر آقا😊 ما راضے راضییم🍃💛 دمـتون‌‌حیدرے☺️🖐🏼 اجرتـون با مولا علے😌 شرطی‌ برای‌کپی‌نیست‌جز‌صلوات‌ برچهره‌دلربای‌اقا‌ی‌مظلوممون‌ شماهم‌کانالت‌کپے‌ازاد باشہ‌دیگہ....!🖐🏼•• ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ‌ 『🌿🕊』 🖇🛵↯ ↻تـب بنࢪے داࢪیم🌱 ↻تـب ویویے داریم ((۱۰ ،۲۰ ،۳۰, ۴۰ ،۵۰, و...)) ↻تب حمایتی داریم (( آمار کمتر از ۵۰ باشه)) ↻فقط کانال‌هاے مذهبی و علمی 🦋💓 ↻امارمهم‌نیست‌فقط‌فیڪ‌نباشن📈❌ 👈🏼 خآدم‌تبادلات💙 @Noorazahra لینک ناشناس:https://harfeto.timefriend.net/16430056263757 به گوشیم سوالی و نظری ، پیشنهاد، انتقاد و...👆👆👆 @Oshagalshohda کانالمون رو به دوستاتون معرفی کنید🙏 🤗 یاعلے♥️ درپناھ حـق✋🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم:📌 شبکہ‌فاکس‌نیوز‌هڪ‌شد😎🖐🏽 براےدقایقی‌عکس‌سردار‌قاسم‌سلیمانےاز شبکہ‌فاکس‌نیوز‌پخش‌شد💪🏼🍂 🕊💔↯ @Oshagalshohda
با یار بمانیم و با یار بمیریم ....♥️ عُشّاقُ الشُّهَدا
•حواسم به مهدی بود برگه رو باز کرد و توشو نگاه کرد • سری تکون داد و برگشت پشت کاغذو داد به میز جلویی من و گفت : لطفا اینو بدید به اون خانمی که پشت سرتونه • بلند تر ادامه داد : وسط درس مگه جای این کاراست • استاد متوجه شد و برگشت سمتمون • استاد : چه خبره اینجا • مهدی : خانم منتظری کاغذ پرت میکنن • چشمام چهار تا شد • استاد : خانم منتظری مگه اینجا مهد کودکه •این کارا در شأن یه دانشجو نیست • مثلا شماها میخواید بشید دکتر های اینده • با پرویی تمام گفتم : یه مشت دروغ گوی تهمت زن میخوان •بشن دکتر های اینده • جلویی من شاهده من این کارو نکردم یدونه زدم به پای • جلوییم و گفتم : شما بگو حق با کیه • هول شد و گفت : من .... من نمیدونم... • منو وارد مسائل خانوادگی نکنید • یهو کل کلاس رفت رو هوا رمــان‌حقیـــــقٺ📙 رمانی با ژانر : عاشقانه ، ماجراجویی ، غمگین و کمی چاشنی طنز🌚 رمانی کاملا پیچیده و گنگ همراه ما باشید🍀 نویسنده: Sepideh Ghasemi کپی؟! به شرط ذکر نام نویسنده و یک صلوات♥️ « https://eitaa.com/joinchat/1901002916C5d3984dc3f » « @Thetruthnovel » خوندنش ضرر نداره😉🔐✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸 🦋🌸 ♥️⛓ ⃣ *راحیل* به ماشینش که نزدیک شدم نمی دانستم صندلی جلو بنشیم یا صندلی عقب. با خودم در گیر بودم. با دیدنم پیاده شدو بالبخندی روی لبش در جلو را باز کرد و گفت: –خواهش می کنم بفرمایید. چاره ایی نداشتم سرم راپایین انداختم و سوار شدم. خیلی سخت است که مدام جلوی خودم را بگیرم وبرای کاراهایی انجام می دهد لبخند نزنم. یه جورایی می ترسم، از دلم می ترسم. اگر چه تا الان هم کلی به فنا رفته است. –میشه یه آهنگی که از واقعیت ها دورمون نمی کنه رو از گوشیتون پلی کنید گوش کنیم؟ با حرفش افکارم نیمه تمام ماند «چقدر راحت است.» –من آهنگی ندارم. با تعجب نگاهم کردو گفت: – مگه میشه!پس شما چی گوش می کنید؟نکنه از اون مدل متعصبا که... ــ حرفش را قطع کردم و گفتم: –نه اصلا، به نظرم نیازی نیست آدم همش دنبال این باشه که مدام موسیقی گوش کنه، من ترجیح میدم سکوت باشه، سکوت آدم رو به فکر وادار می کنه، مخالف موسیقی نیستم، گاهی گوش کردن موسیقی فاخر بد نیست... به نظر من الان طوری شده که همه فکر می کنند اگه سوار ماشین بشن و موسیقی نباشه انگار یه چیزی کمه، انگار یه کار مهمی رو انجام ندادند، و این یعنی دور شدن از واقعیت. نگاه با تاملی به من انداخت و گفت: –یعنی شما کلا چیزی گوش نمی کنید؟ ــ من اونقدر وقتم کمه، اگر فرصتی هم داشته باشم دلم میخوادصوت های واجب تراز موسیقی رو گوش بدم، به هرحال هر کس با توجه به افکارش عمل می کنه دیگه...همانطور که حرف میزدم به نیم رخش هم نگاه می کردم که چشمش را از روبرو برداشت و یک لحظه جوری نگاهم کرد که احساس کردم هر چه خون در بدنم بود فوری جهیدبه طرف صورتم. دیگر نتوانستم حرفم را ادامه دهم. نمیدانم چه شد، سرم راپایین انداختم و خیلی فوری برای این که حرفم را جمع کنم گفتم: –هر کس عقاید خودش رو داره دیگه. شماگفتیدسوال دارید... بی تفاوت به حرفم پرسید: –چرا وقت ندارید؟ سرکار می رید؟ ــ یه جورایی میشه گفت. عمیق نگاهم کرد. –دوشنبه ها هم واسه همین نمیایید دانشگاه؟ نگاهم را به صورتش به معنای زودپسرخاله شده ایی انداختم. بعد با اکراه زیر لبی گفتم: – بله "چه عجب متوجه شد." –ببخشید قصد فضولی نداشتم،از روی کنجکاوی بود، بعدهم لبخند محوی زد. "من آخر نفهمیدم کنجکاوی با فضولی چه فرقی دارد؟ " ایستگاه مترو را که دیدم گفتم: –ممنون دیگه پیاده می شم. –تا ایستگاه بعدی می رسونمتون. ــ نه زحمت نکشید دیگه مزاحمتون نمی شم. ــ این چه حرفیه مسیره خودمه زحمتی نیست. کمی سکوت بینمان بود ولی خیلی زود سکوت را شکست. –خوبه که آدم فعال باشه و وقت کاراهای بیهوده رو نداشته باشه.البته به نظرم موسیقی گوش کردن کار بیهوده ایی نیست، فکرمی کنم گاهی لازمه. من خودم هم، هم کار می کنم هم درس می خونم، لای پر قو هم بزرگ نشدم، بعداز این که پدرم فوت شد، شدم به قول معروف عصای دست مادرم. مشکلاتی که اینجور وقتها هست مجبورم می کنه گاهی موسیقی گوش بدهم، با موسیقی آدم آروم میشه. با چشمای گرد شده نگاهش کردم و خواستم حرفی بزنم که منصرف شدم. –خوب سوالم اینه شما چی کار می کنید وقتی آرامش ندارید یا دلتون گرفته یامشکلی دارید؟ با تردید نگاهش کردم،" آخرمن به توچه بگویم ، من باتوچه صنمی دارم. چطوربرایت توضیح دهم. به ایستگاه بعدی که رسیدیم، گوشه ایی پارک کرد. –اگه دلتون نمی خواد خب نگید، بعددرچشم هایم زل زد. –خانم رحمانی از همون روز اول که دیدمتون شخصیتتون برام قابل احترام بود، این وقارو متانت شما واقعا تحت تاثیرم قرار داد. راستش دلم می خواد بیشتر باهاتون صحبت کنم، افکارتون برام جالبه، من... با صدای زنگ گوشی ام حرفش نصفه ماند. گوشی رو از جیبم درآوردم. نگاهی به صفحه اش انداختم، پدرریحانه بود. ــ بله آقای معصومی؟ بعد از سلام گفت: –بچه تب کرده و بی قراری می کنه. ــ توراهم زود خودم رو می رسونم، سرراهم قطره استامینیفون می گیرم و میام. همین طور که با تلفن حرف می زدم زیر چشمی نگاهش می کردم، چهره اش هی تغییر می کرد، فکر کنم درحال غیرتی شدن بود. تماس که قطع شدگفتم: – ببخشید حرفتون نصفه موند من باید خیلی زود برم، کار فوری پیش امده. دستم روی دستگیره رفت ولی با شنیدن اسمم برگشتم. 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸 🦋🌸 نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗