فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی که خورده بود زمین میگفت
که دستمو امام رضا گرفت.... :)
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#امام_رضا
@Oshagh_shohadam
4_5873216499941913255.ogg
2.6M
شاه پناهم بده، غرق گناهم آمدم...
⠀ ⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀ོ ⠀⠀ ⠀⠀ོ ⠀ ⠀ ⠀
آمدم ای شاه پناهم بده
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
اسمشراگذاشتهاند
"شهید عطرے"
مادرشمےگوید:
ازسنتڪلیفتاشهادتش
نمازشبشترڪنشدهبود...🌸
#شهید_سیداحمدپلارڪ♥️✨
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه🖇
همه میخوانمانعبشنڪهتو
بلندنشۍ،اینڪارونڪنی
وقتۍبلندمیشۍ
دیگه اونوقتہ ڪه دنیارو پشت سرگذاشتی...!👌
#شهیدمصطفیصدرزاده
@Oshagh_shohadam
#بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتششم
رفتم تو اتاق،لباسام رو عوض کردم..
"ای خـــــــدا...
آخه تا کِی اینقدر تیکه رو تحمل کنم..!
بخدا تو کـــــل طاییفمون یه بچه مذهبی نیست...
از اتاق اومدم بیرون...
بعد از خوردن ناهار بابام فیلم سینمایی خریده بود گذاشت...
از این بِزَن بِزَناااا
نشستم به تماشا که صدای گوشیم در اومد..
یه پیام از شماره ناشناس
(سلام.،فرخی هستم..
خواستم بگم یه هفته هست و یکی از روستاهای محروم همین اطرافه..)
جوابش رو دادم:
(سلام،باشه ممنون،حتما میام انشاءالله..)
سریع شمارش رو سِیو کردم..
هـِــی منحرف نباش😁خب شاید نیاز بشه...
آقایفرخی:
(باشه،پس ساعت هفت تو دانشگاه باشید)
(باش،یاعلی)
دیگه ندیدم جواب چی داده،
نشستم پای فیلم...
از خانواده هم اجازه گرفتم و رد نکردن...
درسته تو اعتقاداتم اصلا شبیه هم نیستیم؛
ولی بهم علاقه زیادی دارن و مخالفت نمیکنن...
بعد از دیدن سه تا فیلم خسته و کوفته یه حاضری با دوتا خواهرهای ناتنی سیندرلا یا همون ترانه و ترنم😅درست کردیم و نشستیم پا سفره...
حِینِ غذاخوردن بابام گفت:
-چقدر گرونیه...!بدبخت مردم
دایی:
آره والا...
همش رو این آخوندها و مخصوصا این رهبر میکشه بالا...
"واای خدا،دوباره شروع شد...
اللهم الرزقنا صبر
بابا:
آره والا...
نمیدونم این قدر این رهبر و سپاهیا پول مردم رو میخورن سیر نمیشن؟!
نتونستم تحمل کنم جواب دادم:
_دایی جون!بابا!
_گرونی به خاطر رهبر و سپاه و انقلاب نیست
بلکه به خاطر انتخابکردن اشتباه مردمه..
خودتون همچین ریئس جمهوری رو انتخاب کردین😏
دایی:
-نه دایی..
چه ربطی به ریئس جمهور داره..!
-همش این رهبر شما میکشه بالا..
_دایــــــــــــی!!
_۹۴ درصد بودجه کشور دست دولته که میشه همون ریئس جمهور که مردم انتخاب کردن و وزیرها که اونم ریئس جمهور انتخاب میکنه پس باز میگرده به انتخاب مردم؟!
_نمیخواهید قبول کنید اشتباه رأی دادید میندازید گردن رهبری..!!
نتونستم جَو رو تحمل کنم و پا شدم رفتم تو اتاق..
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
#بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
@Oshagh_shohadam
+لازمدونستمبگم
باتنبلےُتالنگــہظھرخوابـیدن...
شھادتڪہهیچ...
لیاقتاسیرشدنهــمندارے :)
#شاید_تلنگر
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یعنی شهدایی که هنوز پیکرشون اونجا افتاده دلشون برای ما تنگ شده؟!=))
#بهیهحالهوایراهیاننورنیازمندم💔
@Oshagh_shohadam
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتهفتم
وارد اتاق که شدم صدای بابام اومد:
-حالا انگار این رهبر چیکار برات کرده
انقدر طرفتاریش میکنی..!!
بابام نمیدونست من جونم به جون رهبرم بندهـ...
رهبرمن..!نائب آقاامامزمان(عج) هست..
گوشِش به لبهای آقاامامزمانِ(عج)
حالم اصلا خوب نبود..
یه بغضی تو سینم بود؛
نمیدونستم کجا خالیش کنم..
آخه چقدر رهبرم باید تنها باشه؟!😔
رهبر من همونیه که هفتاد درصد شهدا تو وصیتنامشون نوشتن:
"پُشتِش باشید و تنها نگذارید ایشون رو"
_باباجان!
_بیخیال،شبت خوش
-هر جور راحتی دخترِ بابا..
از اتاق رفت بیرون،زنگ زدم فاطمه..
باهاش یکم حرف زدم تا آروم بشم،
پیشنهاد داد بریم گلزار شهدا..
شب جمعه هم بود و با سَر قبول کردم...
لباسام رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون..
رفتم دنبال فاطمه و رفتیم گلزار شهدا...
خــدایا..
واقعا اینجا آرامشگاهه...
آدم عجیب آروم میشه میاد اینجا...
طبق عادت همیشگی از فاطمه جدا شدم
و رفتم کنار قبر رفیق شهیدهاَم که "شهیدهنجمهقاسمپور" بود نشستم...
داشتم باهاش دردودل میکردم آخه هیچ رفیقی مثل رفیق شهید نمیشه...
رفیق شهید من برعکس بیشتر دخترها،"دختره"
چون دختره الگوی بهتریه برام و راحتتَر هستم باهاش..
"شهیده نجمه قاسمپور"❤️
یه صدایی داره میاد..!
صدای گریه...!!
این وقت شب تو گلزار شهدا به جز من و فاطمه که کسی نیست..!
دنبال صدا رفتم..
صدا از یه قبر خالی میومد..
وااای چه ترسناک،ولی من هدیهاَم😌
ترس حالیم نیست که..
رفتم بالا سر قبر خالی،
یکی تویِ قبر بود و داشت زار زار گریه میکرد
چه معنویت بالایی...🥺
همینجوری که داشتم فوضولی میکردم
نفهمیدم چیشد و یهو دیدم تو هوام..
وای خدا سُر خوردم راست اُفتادم تو قبر..
از ترس چشمام رو یواش یواش باز کردم...
"وای خداااا😰
آقای فرخی؟!تو قبر؟!
به خودم اومدم دیدم پاهام محکم رو سینشه...واااااای...
همون موقع از صدای جیغم فاطمه اومد بالا قبر..
حدس میزدم میخواد از خنده منفجر بشه ولی جلو آقایفرخی آبروداری میکنه...
دستام رو گرفت و اومدم بالا...
آقایفرخی هم اومد بالا:
-ببخشید توروخدا...حلال کنید
_شما چـــــرا؟!
همش تقصیر من بود،نفهمیدم چیشد یهو....
هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت:
-مهم نیست،گذشته...
از این به بعد بیشتر مواظب باشید...
الآن هم نصف شب هست و درست نیست دو تا دختر تنها اینجاست..
-مواظب باشید و سعی کنید زودتر برگردید..
-یاعلی.
حتی نگذاشت جواب بدم و رفت...
"پسرهی...الله اکبر...ولی حق داشت..."
فاطمه یهو منفجر شد😂
-وااااااای هدیه...
-قیافت اون موقع عااالی بود😂😂
_خنده داره؟!
پاک آبروم رفت جلو پسر مردم..
_الان باید بگه چقدر فوضول و دست و پا چلفتیه😒
_ای خدا..من رو شهید کن راحت کن..
-حالا مهم نیست،بخند،دنیا دوروزه..😂
_ای خدا رفیقهای من رو..
سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه..
صبح با صدای آلارام بلند شدم...
خب چی بپوشم،!
تصمیم گرفتم لباس بسیجیم رو بپوشم...
همیشه این لباسهای بسیجی برادر بسیجیها رو دوست داشتم..😅
واسه همین پارچش رو گرفتم و دوختم..
لباس رو پوشیدم و روسری و ساقم هم اَرتشی بود..
البته این لباس رو هر جایی نباید پوشید
چون جلب توجه داره..
ولی جایی مثل اُردو جهادی عادیه دیگه
یه صبحونه مَشتی زدم و کوله رو برداشتم..
پوتینهای سربازی که به هزار بدبختی هم سایز خودم پیدا کرده بودم رو پوشیدم رفتم دانشگاه...
چادرم رو جلوش رو بستم تا لباسم زیاد تو دید نباشه آخه من بخاطر خودم پوشیدم
راستی امروزم رو تقدیم کردم به "حضرتعباس(علیهالسلام)"💙
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
#بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" #قسمتهفتم وارد اتاق که شدم صدای بابام اومد: -حالا
نیازداریم کمی صحبت کنیم و نظربخوایم راجب روند رمان عشق به شرط عاشقے
می شنویم نظرات تون را در لینک ناشناس🌱🌸
https://harfeto.timefriend.net/16432165390283
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
نیازداریم کمی صحبت کنیم و نظربخوایم راجب روند رمان عشق به شرط عاشقے می شنویم نظرات تون را در لینک نا
https://eitaa.com/joinchat/3091923104C236d97515a
نظرات داخل کانال جواب ناشناس هامون گذاشته خواهد شد👆🏼🌱🌸
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرشبمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
الهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…🍃
#امام_زمان 🕊
#زيـاږݓݩــاݦـہشهــڌا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است
……ڪہ آسمانیت مےڪند.……
🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها
مےڪنیم و دست بر سینہ،
بہ زیارت "شــهــــــداء" مےنشینیم...|♥️
🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات🌾
@Oshagh_shohadam
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتهشتم
از زبـــــان مهدیار(آقایفرخی):
_علی..!
_داداش برو ببین این اتوبوس مشکلی نداره؟!
_خدانکرده نمونیم وسط جاده..
علی:
-نوکر بابات غلام سیاه
_اذیت نکن برو ببین
-هـــــی پسر..!
-با من درست حرف بزن،
کاری نکن همینجا داد بزنم که دیشب چه بلایی سرت اومده تو گلزار
_اصلا تقصیر منه که همه چیم رو به تو میگم..
_آخه به تو هم میگن رفیق؟!
-شوخی کردم بابا..
-دارم میرم
علی رفت و منم مشغول حضوریزدن بودم
که یهو یه خانم جلوم قرار گرفت..
مثل همیشه چشمَم رو به زمین دوختم..
آخه با این چشمها قراره برای اهل بیت گریه کنم..
مگه این خانم نبود چرا پوتین پوشیده؟!
فکر کنم پسره..
اومدم سرم رو بگیرم بالا دیدم نـــــه چادر داره..
این چه مسخره بازیه..!
فکر کنم پسرها دوباره میخوان اذیتم کنن..
سرم رو گرفتم بالا؛
این که خــــانم کیامرزیه..
با یادآوریِ اتفاق دیشب سرم رو گرفتم پایین..
جواب سلامش رو دادم..
_کاری هست؟!
خانم کیامرزی:
-خیر،
فقط خواستم حضوری من و فاطمه صفایی رو بزنید..
_بله چشم..
-فقط اینکه شما با اتوبوس نمیرید..؟!
با ماشین شخصی یکی از برادرها میرسونَتِتون؛
آخه اتوبوس پسره درست نیست..
-بله،هر طور صلاح میدونید
-فعلا خدافظ..
"خدایا؛
این چرا تیپش اینجوری بود..!!
کلا متفاوته دختره..
تو لحن صحبتش هیچ جوره عشوه نیست..
استغفرالله....
چقدر جدیداََ هیز شدی مهدیار..
اصلا به توچه.."
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
خبرنگار از ابومهدی پرسید: شما که عرب هستید؛ چطور اونقدر قشنگ فارسی صحبت می کنید؟؟
ایشون پاسخ قشنگی داد:
[ عربی زبان قرآن است و فارسی زبان انقلاب. ]
#شهید_ابوالمهدی_المهندس
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
-
مادر..میوناونلیستزئراکهدستته..
اسمعاشقایعشاقحسینیادتنره..
مادریهنگاهی . .
یهنگاهی . .
یهنگاهی . .(:💔
#بدون_تعارف
طرفتوخونشروبهرویماهوارهنشستهداره
موهیتوشومیخورهبعدباخیالراحتدرباره
شهدایمدافعحرممیگه
کیگفتهبرنشهیدشن؟
میموندنپیشزنوبچشون !
دِآخههنوزداعشازپاچهآویزونشنکرده
هنوزنچشیدهوقتیزنوبچشوجلوروشسَر
ببرنچهحسیداره
هنوزجلوشبچهکتکنزدن ،
بهزنتجاوزنکردن ..
کهاینجوریبلغورنکنه|:
#بعلهحاجیالکینیستکه🚶🏻♂️
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقـتـیازدســتهـمــهخستهمیشم...
تـــوپــنـــاهخــسـتـگیهـایمـنـی...
#سید_رضا_نریمانی
#شب_جمعه
@Oshagh_shohadam
#بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتنهم
از زبــــــان هدیه:
با ماشین آقای قربانی رفتیم یکی از مناطق محروم..
"واای خدا..
چقدر اختلاف طبقاتی..!
هیچی نیست اینجا..!
نه خونه درست و دَرمانی،نه بهداشت خوبی،
مردم چقدر فقیرن..
خدایا نمیخوای بزاری آقاامامزمان(عج) بیاد؟!
به جون خودم قسم فقط با اومدن آقا درست میشه..
#یهصلواتنذرظهورشبفرست💕
رفتیم تو یه مدرسه اِقامت کردیم،
یکی از کلاسهای مدرسه شد آشپزخونه..
مهدیار گفت؛
بچهها دلشون شُعله زرد میخواد،
اگه میشه شُعله زرد درست کنید...
قرار شد بره شکر بگیره و شُعله زرد درست کنیم،
من و فاطمه هم کمکم شروع به پختش کردیم..
فاطمه:
-یه شُعله زرد درست کنیم،
بفهمن چه آشپزهایی هستیم
من:
_انگشتهاشونم بخورن
یه ذره که گذشت فاطمه گف:
- برو شکرها رو بیار تا بریزیم توش..
کنار در آشپزخونه یه پلاستیک شکر بود که
برداشتم و همه رو ریختیم تو قابلمه..
کارهای آشپزی که تموم شد
یه ذره از شعله زرد رو گذاشتم تو قابلمه کوچیک برا خودمون،بقیَّشم دادم برادرها..
برگشتنی چشمم خورد به یه پلاستیک سفید..
یعنی چی توش بود؟!
یه ذره مَزهمَزه کردم دیدم شکره..
پس اون که ما ریختیم تو غذا چی بوده؟!
رفتم سمت شعله زرد خودمون و یهذره ازش خوردم...
"وااااااااای شوووووره
یــــــــــــــا بــــــــابالحـــوائج
_فـــــــاطمه..!!
_اون که ریختیم تو غذا شکر نبوده،نمک بوده..
فاطمه:
واای هدیه!!
-این رو اصلا نمیشه خورد که چیکار کنیم؟!
سریع دویدم سر سفره برادرها
داشتن شعله زرد رو میکشیدن تو بشقابها..
قابلمه رو سریع کشیدم سمت خودمـ...
یه نگاه به جمع کردم ببینم کیا خوردن؟!
"وااااااای مهدیار با رفیقش علی دارن میخورن
دهنشون پره،
از شوریِ غذا نمیتونن قورت بدن
همینجوری نگه داشتن تو دهنشون..
وای آبرووووم"
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
#بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
@Oshagh_shohadam
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرشبمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
الهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…🍃
#مرگ_بر_منافق
#زيـاږݓݩــاݦـہشهــڌا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است
……ڪہ آسمانیت مےڪند.……
🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها
مےڪنیم و دست بر سینہ،
بہ زیارت "شــهــــــداء" مےنشینیم...|♥️
🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات🌾
@Oshagh_shohadam
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتدهم
از زبان مهدیار:
"این شعله زرده همش نمک بود..!
یه قاشقی که گذاشتم دهنم هنوز نتونستم قورت بدم..
یه نگا به علی کردم،اون هم مثل من..
خانم کیامرزی داره نگام میکنه؛
میتونم تو نگاش شرمندگی رو بخونم..
نباید بزارم آبروش بره..
آبروی مؤمن از کعبه واجبتره..
اون یه قاشق رو به زوور قورت میدم و پا میشم تا هنوز کسی نخورده..
با یه حرکت دیگ رو برمیدارم میبرم بیرون که صدای آقای قربانی بلند میشه:
-هی پسر..!
-چیکار میکنی..؟!
_الان میام حاجآقا
علی رو صدا میکنم تو آشپزخونه:
_علی!!
_جون خودت برو چندتا مرغ بگیر،
سریع کباب کنیم تا بدتر از این نشده..
علی بدون هیچ حرفی رفت..
خانم کیامرزی که فکر کنم اسمش هدیه بود
اومد جلو،با صدایی که کمی بغض داشت؛
بغض؟!مگه اینم بغض حالیش میشه؟!
هدیه:
-ببخشید بخدا..
-فکر کردم اون نمکها شکر هست...
_نمیخواد دربارش فکر کنین؛
فقط دیگه تکرار نشه..
_یه مزه نباید بکنید ببینید چیه؟!
-آخه تقصیر شما هم بود..
-نمک و شکر رو میزارن کنار هم؟!
"یاخدا..
انداخت گردن من..!!
این دیگه چه دختریه..!!"
_لابد روزه بودین که یه ذره مزه نمیکنین؟!
-ما به آشپزی خودمون مطمئنیم شما نمک و شکر رو باهم خریدید..
تا اومدم جواب بدم علی اومد:
-یکی از همسایهها مرغداری داشت؛
آماده و خورد شده،دیگه سریع خریدم..
_خدا خیرت بده،
_خانم کیامرزی اگه زحمتی نیست آبلیمو و پیاز بیارید بریزیم روش...
بدون هیچ حرفی رفت..
مرغها رو شستم،
هدیه هم آبلیمو و پیاز آورد..
یه ذره از آبلیمو رو مَزه کردم
هدیه:
-چرا مزه میکنید؟!
_میترسم به جای آبلیمو یه چیز دیگه آورده باشین اونوقت دیگه نمیشه جمع کرد
-بازم میگم تقصیر شما بود..
"دوست داشتم سرم رو بزنم به دیوار،
راست راست انداخت گردن من..
خانم صفایی اومد و نزاشت دیگه حرفی بزنم..
خدایا..!!
این دختره دیگه کیه..!!
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاحالابرایامامزمان(عج)هزینهکردی ؟!
وقتگذاشتی 🙂⁉️
#امام_زمان
@Oshagh_shohadam
#استاد پناهیان🎋
مشکل اینجاست که فکر میکنیم،
ظهور حضرت مهدی (عج)
یکی از راههای نجاته؛
در صورتی که تنها راه نجات است!🚶🏻♂️🖐🏻
@Oshagh_shohadam
شھیدحججۍمیـگفت:↯
یھوقتـایۍدلڪندناز
یھسـرےچیـزاۍِ"خـوب"
باعـثمیشھ..
چیـزاۍِ"بهترے"
بدسـتبیاریم..
بـراےِرسیـدن بھ
مھـدےِزهـرا"عج"
ازچـۍدلڪندیم؟!🖐🏻
#امام_زمان
#شاید_تلنگر
@Oshagh_shohadam