#بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتصدوشانزدهم
یهو یاد یک چیزی افتادم،صوت رو وقف کردم
لباسهام رو پوشیدم و سوار ماشین شدم
رفتم جلوی یک مغازهی کوچیک قدیمی که آقایپیرمردی کار میکرد
"آخه من و مهدیار همیشه معتقد بودیم
وقتی برای خرید به فروشگاه زنجیرهای یا فروشگاه بزرگ و باکلاس مراجعه میکنی
به یک تاجر کمک میکنی تا که ویلای هفتمش رو در آلمان بخره و ....
"ولی وقتی از یک مغازه کوچیک و قدیمی خرید میکنی به یک پیرمرد کمک کردی تا جهاز دخترش رو کامل کنه یا یک تیکه نون حلال ببره سر سفرش انشاءالله
وارد مغازه شدم
_سلام پدرجان
پیرمرد:
-سلام دخترم،بفرمایید؟!
_سهتا کیسه برنج،سهتا روغن،سهتا بسته ماکارونی و سویا میخواستم،لطفا!
به همراه سه بسته پفک
وسایلهارو داد بهم و حساب کردم
رفتم جلوی یک مرغفروشی،سهتا بسته مرغ برداشتم
چندتا خانم هم داشتن مرغ میخریدن
فروشنده:
-همین سه تا مرغ؟!
_بله،چقدر میشه؟!
صدای خانومهای پشت سرم و شنیدم
زن اول:
-همسر شهید شد دیگه!
اونقدر پول میگیرن؛
نگاهنگاه،سهتا سهتا مرغ میگیره
زن دوم:
-آره بابا،شوهرش رو به کشتن داد تا پول بگیره
-ای از گلوتون پایین نره!
قلبم تیر کشید،سردرد گرفتم
بغض گلوم رو گرفت :((
سریع مرغها رو حساب کردم و اومدم بیرون
سوار ماشین شدم و سرم رو گذاشتم رو فرمون
"آخه چراا مردم اونقدر قضاوت میکنن!"{💔}
اشک گونههام رو خیس کرد
"مهدیار و من موقع ازدواج تصمیم گرفتیم
سهتا خانواده رو از لحاظ مالی رسیدگی کنیم انشاءالله
"ایام شهادتش یادم رفته بود
که امروز دارم وسایل میگیرم تا حلال کنه خودش
ماشین رو روشن کردم،
حرکت کردم سمت خونهها
کوچهی خلوت بود
وسایلها رو به سهدسته تقسیم کردم
پلاستیک اول رو برداشتم و رفتم سمت خونهاول
در زدم و مثل همیشه پسرکوچولویی در رو باز کرد
من رو میشناخت؛
تا من رو دید چشمهاش از خوشحالی برق زدم *-*
رو به سمتش گفتم:
_بیا خالهجان،اینها رو ببر بده مامان!
پسر:
-پس عمو مهدیار کجاست؟!
تلوزیون ندارن که از خبرها آگاه باشن /:
_جای خوبیه عزیزم،مواظب خودت باش
برات پفک هم گرفتم ^-^
_خداحافظ
رفتم سمت خونهی دوم،بسته رو تحویل دادم
بعد هم وسایل رو دادم به خونهی سوم
دقیقههای آخر سنگینی نگاه کسی رو احساس میکردم که یکی زد به شونم و بر گشتم سمتش؛
یکی از اون خانمهای داخل مرغفروشی بود
چشمهاش اشکی بود و رو بهم گفت:
-وااای خانم توروخدااا ببخشید
-کار خدا رو{💔}
من شما رو قضاوت کردم،نمیدونســـ....
نذاشتم حرفش تموم بشه،بغلش کردم و گفتم:
_اشکالی نداره،پیش میاد
-حلال کنید توروخدا
_خدا حلال کنه
رفتم سمت ماشین
یه نگاه به آسمون کردم
"خدایا همین که یک نفر آگاه شد
قضاوت خوب نیست شُکرِت"
ماشین رو روشن کردم و رفتم سمت خونه
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
eitaa.com/Oshagh_shohadam
اگردرمیـٰآنشمآ
بہتعدآداهلبدر(313)وجوددآشت!
قآئممـٰآقیآممیکرد🌿💔
_امـٰآمڪآظم«؏»
@Oshagh_shohadam
6فروردینماه 1401، همین دیشب...
یه اجرا دیدیم روی صحنهی یه برنامهی پرطرفدار و حسابۍ، عـصـرجدید❗️
یه گروه موسیقی با یه متن انگیزشے
کارشونو ارائه دادن.
تا اینجای کار خیلی نایس و شیکه✔️
اما وقتۍ به جزئیات دقت میکنیم، متوجه موارد تأملبرانگیزۍ میشیم.
مواردی که بیاعتنایی به اونها میتونه فرهنگِ جامعهی مارو بیشازپیش مورد هجمه قرار بده.
این گروه که با عنوان شصتثانیه معرفی شدند، به گفتهی خودشون به تقلید از موسیقی کرهیجنوبی اجرا کردن.
لباسهایی که به تن داشتن، عینا شبیه لباسهای گروه موسیقیِ BTS بود.
نمیخوام راجع به BTS بگم که حرف بسیاره..فقط بدونید BTS یه گروه موسیقیِضداخلاقه که با ترفندهای مختلف تونسته جمعیت کثیری از نوجوونای ایران رو جذب خودش کنه. بگذریم.
اجرای گروه "شصتثانیه" به گفتهی خودشون به تقلید از موسیقی کرهی جنوبی بود(BTS)
به تقلیدی بودن کار اشکالی وارد نیست، که
چه بسا تقلید کردن گاهی منافعی رو هم برای ما به دنبال داشته👌🏻🌱
امــا
بحث اینجاست که:
_از چه کسانی تقلید کردند؟!
و
_این تقلید چه تبعاتی به دنبال خواهد داشت؟!
واضحه...به گفتهی آرمیها(طرفدارایBTS) این اجرا باعث شد که موسیقی کیپاپ در ایران کلید بخوره
و در واقع این اجرا،یه میونبر شد برای نفوذِ هرچه بیشتر این سبک موسیقیِنادرست و رواجش بین نوجوونای پاک ایرونی!
[البته، شایدخوانندههایاینگروهازماجرابیاطلاعباشنوقصدشونچیزدیگهایبودهاما...]
نوجوونا؟!
حواستون جمع باشه به خودتون و افکارتون!
حواستون به قلبتون و 'دوستداشتنۍهاتون' باشه.
یهوقت به خودتون نیاید ببینید غرقِغرب شدینآ...🚶🏿♀
@oshaghroghaye_۲۰۲۲_۰۳_۲۷_۱۹_۱۷_۵۷_۶۱۵.mp3
9.11M
ࢪقێـھقبݪـھحآجآتـے . . !🌿
شهیدعلیرضا عاصمی، در سال ۱۳۴۱ در کاشمر به دنیا آمد، دوران کودکی را با مظلومیت و پاکی خاص آن دوران پشت سر گذاشت و وارد دبستان شد. در دوران ابتدایی با جدیت به فراگیری قرآن مشغول و روح پاکش را با تلاوت کلام خدا، لطافتی نو بخشید.
عاصمی از سرداران رشید انقلاب در دفاع مقدس بود که در دوران حضورش در مناطق جنگی، فرماندهی تخریب قرارگاههای خاتمالانبیا، کربلا و نجف را بر عهده داشت. این سردار سرافراز اسلام در روز ۱۳ دیماه ۱۳۶۵ درحالیکه عضو شورای فرماندهی و مسئول گردان تخریب ویژه پاسداران بود در زمان خنثیسازی بمب در منطقه کرمانشاه و در سن ۲۴ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد پیکر این فرمانده دلاور پس از تشییع بر دستان مردم شهیدپرور کاشمر در کنار آرامگاه شهید مدرس و در جوار مزار برادر شهیدش آرام گرفت.
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرشبمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
بہنیتشہید علیرضاعاصمے🌹
الهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…🍃
هدایت شده از 🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
بْسٌمّ رٍبٍ اُلٌحُسُیٍنْ
💜͜͡✨
حرفهای زیادی روی دلم مانده است
میشود با بهار بیایی؟
السَّلاَمُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ فِطْرَةِ الْأَيَّامِ.
السلام علیک یا صاحب الزمــٰـاݧ
#منتظرانهـ
#عاشقانامامزمان
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
💜͜͡✨ حرفهای زیادی روی دلم مانده است میشود با بهار بیایی؟ السَّلاَمُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ
دَرهَیاهویِدنیاییپٌـرازجَمعیٺ
سَلٰامبَـراوکہجــٰایَش
هَمہجـٰاخـٰالۍاسٺ..!💔✋🏻
#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
یڪےگفتحاجآقاازڪجابدونم
آقاۍخامنہاۍبرحقهست؟!
اینهمہعلیہشتوکانالآمطݪـبہ ❗️
- گفتمنمیخامبراتچنصفحہ
استدݪاݪبیارم ؛فقطیہجملہ ↯
همہخوبایعالم؛پاکترینایروزگار
همهباتموموجودعاشقرهبرانقلابن . . .(:
وهمہجنایتکاراودزداوقاتلا
ومنافقاواونوریاباتماموجودمخالف
رهبرجانِمان !
#حالاخودتببینڪےحقہوڪےباطݪ !
#رهبرانه
@Oshagh_shohadam